نسبت میان «فرهنگ با تاریخ» چیست؟ پاسخ به پرسش یاد شده را باید با این فرض بررسی کرد که؛ مواجهه
یک جامعه با وقایع بزرگ تاریخی مانند جنگ و انقلاب، از ریشههای و
پیش فرضهای فرهنگی و تاریخی برخوردار است. ملاحظات یاد شده برای تصمیم گیری و یا پیش بینی نتایج وقایع، محاسبه ناپذیر و در عین حال در شرایط خاص تاثیر گذار است،به گونه ای که سرشت
واقعه را در وقوع و پس از آن تغییر میدهد. از مهمترین دلیل نتایج یاد شده این است که، مواجهه با وقایع تاریخی فرهنگساز است و
از این طریق موجب هویت سازی در جامعه و شکل گیری و ظهور رفتارهای متفاوت با گذشته در جامعه می شود.
فرهنگ برآمده از مواجهات تاریخی در یک جامعه،با گذشت زمان منجر به شکل گیری الگوهای رفتاری جامعه در مواجهات مشابه، همچنین بازتفسیر وقایع تاریخی، می شود. با این توضیحات در پاسخ به پرسش طرح شده میتوان تأکید کرد؛ «تاریخ فرهنگ را میسازد و فرهنگ تاریخ را». در این صورت پرسش دیگری بمیان خواهد آمد:برای شناخت تعامل فرهنگ جامعه ایران با واقعه جنگ و تاریخ آن، از چه مفاهیم و روشی باید استفاده کرد؟آیا تاریخ فرهنگی چارچوب مفهومی و روشی مناسبی برای واکاوی لایه های پیچیده فرهنگی جامعه ایران در مواجهه با واقعه جنگ خواهد بود؟
- برچسب ها:
رابطه تاریخ و فرهنگ، تاریخ فرهنگی، -
آنچه در یک دوره تاریخی روی داده است، به نام جنگ ایران و عراق شناخته می شود. تبیین این دوره با چه رویکرد و روشی؟
1-بررسی تاریخی به وقایع سیاسی- نظامی نظر دارد. چگونگی شروع تحولات و بسیاری از رخدادها و سپس اتمام جنگ بررسی می شود. از این طریق کلیت یک دوره تاریخی و جزئیات آن تشریح و تحلیل می شود.
2- بررسی فرهنگی- اجتماعی به سلوک فردی- اجتماعی جامعه نظر دارد. زیست اجتماعی- فردی تحت تأثیر متغیّر جنگ بررسی می شود. زندگی در جنگ از دو وجه جنگ و صلح معنا می شود. تغییرات فرهنگی- اجتماعی در نمادها، تفکر، زبان و صورت های زندگی فردی- اجتماعی، حوزه مطالعاتی گسترده ای است که از این طریق صورت بندی می شود.
3- جنگ بمثابه یک امر استراتژیک که حیات فردی- اجتماعی را به مخاطره انداخته و واقعه ساز است، در واقع جریان اصلی زندگی و حیات سیاسی- اجتماعی را تحت تأثیر قرار می دهد. آنچه اهمیت دارد؛ خود جنگ است که واقعه آفرین و فرهنگ ساز است نه اینکه واقعه و فرهنگ کدام است.
با نظر به رویکرد و روشهای سه گانه، آنچه تابع جنگ است، در هر زمینه ای، بررسی آن نباید اصل مسئله را به امر دیگری تقلیل دهد. هم اکنون بررسی های تاریخی- فرهنگی مسئله جنگ را به امر دیگری تقلیل داده است. تاریخ و فرهنگ در حالیکه مسئله ساز است، خود نیز تحت تأثیر مسایل اساسی، دستخوش ظهور و تغییر می شود.
شناخت مسایل اساسی یک جامعه، فراروی از تاریخ- فرهنگ و به نوعی شناساندن فرهنگ و تاریخ و شیوه تفکر و زیست فردی- اجتماعی یک جامعه، در دوره های مختلف تاریخی است. مسئله جنگ؛ همچنان حلقه مفقوده در ادبیات، فرهنگ و تاریخ ایران است. مسئله جنگ با بررسی استراتژیک و نه بررسیهای تاریخی-فرهنگی، و با تجزیه و تحلیل نسبت ها روشن می شود: نسبت جنگ با موجودیت و قدرت، نسبت جنگ با منابع و توانمندی های دفاعی- تهاجمی و بسیاری از موارد دیگر که باید مورد بررسی قرار بگیرد.
تعریف و تحلیل نسبت ها با بررسی وقایع و جزئیات آن یا تأثیر جنگ بر فرهنگ جامعه، حاصل نخواهد شد، بلکه به رویکرد و روش متفاوتی نیاز دارد. آنچه که نیازهای برآمده از ضرورت مقابله با تهدید و جنگ آینده را تبیین، طراحی و پیشنهاد می کند، تاریخ نگاری وقایع یا آنچه از خاطره گویی و داستان نویسی حاصل می شود، نیست. در حالیکه تاریخ را باید نوشت و خاطرات را منتشر کرد، اما تاریخ و خاطرات، جامعه را در برابر تهدید و تکرار مشابه آنچه با حمله عراق واقع شد، حفظ نخواهد کرد. مسئله در واقع در برابر تکرارپذیری خطر جنگ در آینده، صورت بندی نسبت تجربه گذشته با نیازهای آینده است.
اهمیت جنگ و دفاع در شکل گیری تبیین رویکرد و روش «تاریخ گرا» و «فرهنگ گرا» به جنگ نقش مهمی داشته است. وجوه سیاسی- مردمی جنگ موجب تقویت گرایش های یاد شده و می شود. رویکرد تاریخ گرا و فرهنگ گرا به جنگ، غیر از ماهیت آن که سیاسی- اجتماعی است، اساساً انفعالی است، زیرا از واقعه تبعیت می کند. در حالیکه جنگ یک امر پویا و خلاقانه است و آینده را شکل خواهد داد. با این توضیح به رویکرد و روش دیگری برای نقد و بررسی جنگ نیاز است.
- برچسب ها:
جنگ ایران و عراق، تاریخ فرهنگی، امر استراتژیک، تاریخنگاری، -
روش مواجهه افراد و جوامع مختلف با مسائل اساسی و تاریخی خویش، بمثابه «شیوه تفکر» یک جامعه در مواجهه با مولفه های وجودی- هویتی است، به همین دلیل این موضوع بعنوان عیار سنجش جوامع مختلف، بمنظور شناخت الگوی تاریخی و رفتاری یک جامعه، در برابر مسائل حال و آینده، مورد توجه قرار می گیرد.
روش مواجهه جامعه ایران با مسئله جنگ ایران و عراق، هر چند در زمان واقعه، در ساحت نظر و عمل، همچنین با روایت، توصیف و تاریخ نگاری آن پس از وقوع، تفاوت دارد، اما در عین حال بهم پیوسته است و با هم نسبت دارد. زیرا روایت و توصیف واقعه و تاریخ نگاری آن نیز صورتی از مواجهه فکری- روشی با تجربه تاریخی یک نسل است.
بر پایه مقدمات یاد شده، این پرسش وجود دارد که؛ جنگ ایران و عراق را چگونه باید بررسی کرد؟ بنظر می رسد آنچه هم اکنون درباره جنگ ایران و عراق، انجام می شود، بر اساس پیش فرضهای مختلف از «مفهوم جنگ» شکل گرفته است. چنانکه:
1) تاریخ نگاری جنگ، با بررسی های تاکتیکی و عملیاتی، بیشتر با تمرکز بر نقش سازمانی ارتش و سپاه در عملیاتهای نظامی در زمان جنگ دنبال میشود.
2) تاریخ نگاری سیاسی جنگ؛ با بررسی رویدادهای سیاسی، همچنین نقش افراد و جریانات در روند جنگ، دنبال می شود که تا اندازهای صبغه مناقشه آمیز به خود گرفته است.
3) تاریخ نگاری فرهنگی جنگ؛ هر چند هنوز شکل نگرفته است، اما برپایه توجه به کنش اجتماعی جامعه ایران در برابر جنگ دنبال می شود. هم اکنون اقدامات اولیه برای تاریخنگاری فرهنگی جنگ، از طریق بررسی کنش فردی و بازتاب آن در خاطره گویی و تاریخ شفاهی، پیگیری می شود.
فارغ از تلاشهای یاد شده که تحت تأثیر وقوع
جنگ و از همان زمان شکل گرفته و با ترکیبی از ملاحظات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی پس
از جنگ، ادامه یافته است، بازبینی روشهای موجود از مسیر پاسخ به این پرسش عبور میکند
که؛ جنگ به عنوان یک مسئله نظامی - راهبردی اهمیت دارد و باید مورد بررسی قرار بگیرد یا واکنش
فردی- اجتماعی جامعه ایران پس از یک انقلاب دینی- مردمی، با شعارهای استقلال،
آزادی و جمهوری اسلامی؟
پاسخ به پرسش یاد شده نشان خواهد داد که چه تعریفی از مسئله جنگ وجود دارد و روشهای کنونی بر اساس کدام پیش فرض از مفهوم جنگ شکل گرفته است. در عین حال آنچه که هم اکنون جریان دارد، به اعتبار مبانی نظری و روش بررسی، با نگرش و بررسی نظامی- راهبردی، همچنین بررسی های فرهنگی- اجتماعی، فاصله زیادی دارد. در واقع بررسی های حاضر در امتداد گذشته و ملاحظات حال است، بدون اینکه از ظرفیت و هدفمندی لازم برای پاسخ به نیازهای آینده، برخوردار باشد. بررسی های تاریخی به روش مستند و نقلی تاریخنگاری جنگ را به «واقعه محوری»، با تراکمی از رخدادهای نظامی- سیاسی تبدیل خواهد کرد که با ضرورت فهم ظرفیت های فرهنگی- اجتماعی جنگ، نسبت چندانی نخواهد داشت.
دکتر اکبری استاد و مدیر گروه تاریخ دانشگاه شهید بهشتی، در دومین نشست گروه پژوهشی تاریخ فرهنگی در تاریخ 18 شهریورماه سالجاری، موضوع «مواجهه دانش تاریخ و تاریخ فرهنگی؛ فرصتها و تهدیدها» را به بحث گذاشت. نکات قابل توجهی در این جلسه مطرح شد که به آن اشاره می کنم:
1- توضیحات دکتر اکبری برای تعیین نسبت «دانش تاریخی با تاریخ فرهنگی»، از نقطه عزیمت «پرسشهای مورخ»، حاوی ملاحظات قابل استفاده ای بود. برخی از توضیحات دکتر اکبری بمنزله رفع سوء تفاهم نسبت به تشابه لفظ «تاریخ» و «تاریخ فرهنگ» با مفهوم «تاریخ فرهنگی» بود. در عین حال در توضیحات دکتر اکبری تاریخ فرهنگی از یک رویکرد و حوزه پژوهشی خاص، به یک «دستگاه تحلیلی» و شیوه ای عام از فهم، «تقلیل» پیدا کرد. همچنین در حالیکه عنوان بحث، نسبت «دانش تاریخی» با «تاریخ فرهنگی» بود، اما ایشان در عمل، مورخ را بعنوان حامل دانش تاریخی فرض گرفته و جایگزین «دانش تاریخی» کرد.
صرفنظر از اینکه آیا دانش تاریخی همان مورخ است یا خیر، در این سخنرانی وظیفه مورخ «فهم تاریخ» فرض گرفته شد و در مفهوم تاریخ فرهنگی «مستحیل» شد. از نظر روش شناسی، بحث درباره نسبت میان دو یا چند چیز از جمله «دانش تاریخی» یا «مورخ» با تاریخ فرهنگی، اگر با تعیین محل نزاع، طرح و پیگیری نشود، موجب «تقلیل گرائی»، «استحاله» یا «این همانی» خواهد شد.
2- مباحثی که در همایش طرح شد، به لحاظ مفهومی- روشی برای من موجب این پرسش شد که؛ بحث درباره «تاریخ فرهنگی جنگ» را چگونه می توان دنبال کرد؟ با فرض اینکه برای تعیین نسبت میان دو چیز، باید «محل نزاع و تلاقی» را روشن کرد، این پرسش وجود دارد که؛ نسبت میان تاریخ فرهنگی با مسئله جنگ، چیست؟ از کدام نقطه عزیمت باید به بحث پرداخت؟
3- در پاسخ اولیه به پرسش یاد شده بنظر می رسد مسئله کنونی؛ ضرورت نگرش فرهنگی به جنگ نیست، بلکه مسئله این است که هم اکنون نگرش فرهنگی به جنگ شگل گرفته، در حالیکه هیچگونه شناختی نسبت به مشخصه ها و نتایج آن وجود ندارد و مورد بررسی قرار نگرفته است. در صورت صحت برداشت یاد شده، هم اکنون روش طرح مسئله درباره ضرورت تدوین تاریخ فرهنگی جنگ، با یک خطای روشی- مفهومی همراه شده است، زیرا بدون نقد و بررسی رویکردها و متون فرهنگی موجود درباره جنگ ایران و عراق، ضرورت تاریخ فرهنگی جنگ، از منظر مباحث نظری دنبال می شود.
4- به نظرم بجای تأکید بر تعریف مفهوم «تاریخ فرهنگی جنگ» و سپس تعین خطوط فاصله آن با سایر مفاهیم در حوزه تاریخ و فرهنگ، و تلاش برای انطباق مفهوم جدید تاریخ فرهنگی جنگ با جنگ، باید حداقل از دو روش و مسیر متفاوت اقدام کرد:
الف) نقد و بررسی ماهیت و مشخصه های جنگ بعنوان یک متغیر و تاثیر آن بر جامعه ایران، برای تعیین نسبت آن با جنگ، بمنظور تبیین تاریخ فرهنگی جنگ.
ب) نقد و بررسی رویکردهای موجود و فرهنگ جدید در نگرش به جنگ ایران و عراق که جایگزین مفهوم جنگ شده، برای تعیین ضرورتهای استفاده از نظریه ها و روشهای جدید، از جمله تاریخ فرهنگی.
- برچسب ها:
تاریخ فرهنگی، -
از آن جا که هر سه تن بر این نظر اتفاق داشتیم که سخنرانی بسیار عالمانهی آقای دکتر نوذری، مجال نیافت که از مقدمات بحث گذر کند و شرح دهد که چرا به رویکرد تاریخ فرهنگی اقبال شده است، پاسخ به این چرایی را میان خودمان به اشتراک گذاشتیم؛ از این حیث که آقای درودیان اساساً با مقولهای به نام «تاریخ و تاریخنگاری» اشتغال ذهنی و عملی مستقیم و آشکار دارد و آقای دکتر صیامیان نیز دارای تحصیلات آکادمیک در حوزهی تاریخ است و افزون بر این، تاریخپژوهی جدی و فعال محسوب میشود. بنده، اما در تاریخ دستی و بهرهای ندارم و فقط چون به مباحث فرهنگی و رویکردهای فرهنگی بسیار علاقهمندم و مشتاقانه دغدغههای این حوزه را دنبال میکنم، در این اقتراح پیشبینی نشده(!) شرکت کردم.
پیش از ترک آن جلسه، قرار شد هر یک حاصل یافتههای ذهنی خود را در پاسخ به این پرسش قلمی کنیم و روی وبلاگ آقای درودیان به اشتراک بگذاریم. از ما سه تن، آقای درودیان و آقای صیامیان در نوشتن پاسخ، ولو به اشارت یا فقط در حد طرحمسئله، چابکتر بودند و من با تأخیر و البته فرصتیافتن به مطالعهی نظر و دیدگاه آنها، یادداشت ذیل را تنظیم کردهام با این امید که نقد ونظرهای بازدیدکنندگان این وبلاگ را برانگیزد.
یادداشتم را با تلخیصی از یادداشت آقای درودیان آغاز میکنم و در ادامه، برخی مطالب مربوط به یادداشت آقای دکتر صیامیان را برجسته میسازم و سپس بحث خودم را مطرح مینمایم.
یادداشت آقای درودیان ابتدائاً ناظر بر طرح این پرسش است که «چرا جنگ عراق و ایران را با رویکرد تاریخ فرهنگی واکاوی میکنیم؟»
پاسخ خود ایشان به این پرسش این است که «پیدایی و رشد موضوعات و مسائل جنگ در دورهی پس از جنگ»، که همگی برآمدهی نتایج و پیآمدهای جنگ هستند، «ضرورت نگرش فرهنگی به جنگ را اقتضا میکند.» به همین اعتبار، درودیان قائل به این است که «تاریخ فرهنگی جنگ، نه ناظر بر دورهی جنگ، که ناظر بر نتایج و پیآمدهای فرهنگی ـ اجتماعی جنگ پس از جنگ است». در نتیجه، بهزعم وی، «کارکرد رویکرد تاریخ فرهنگی منطقاً باید بررسی نتایج فرهنگی ـ اجتماعی جنگ در دورهی پس از جنگ باشد،» همچنانکه «پرسش کلی یک محقق تاریخ فرهنگی جنگ نیز منطقاً باید این باشد که نتایج و پیآمدهای فرهنگی ـ اجتماعی جنگ پس از جنگ کداماند و آن پیآمدها و نتایج چه تأثیری بر حیات سیاسی ـ فرهنگی و اجتماعی ایران داشته و دارند؟»
درودیان مسئلهای که احتمال میدهد در ذهن یک محقق تاریخ فرهنگی جنگ بگذرد، اینگونه طراحی میکند: چون جنگ در زمان وقوع بیشتر در ابعاد سیاسی ـ نظامیاش مدّنظر قرار میگیرد، ابعاد فرهنگی ـ اجتماعی مجال و میدانی برای توجهبرانگیزی نمییابند. اما هر چه به پایان جنگ نزدیکتر میشویم، این ابعاد اهمیت خود را از دست میدهند یا کمرنگ میشوند و جای آنها را توجه به نتایج فردی ـ اجتماعی جنگ و پیآمدهای فرهنگی جنگ میگیرد. از این رو، «برای یک محقق تاریخ فرهنگی جنگ مسئلهی مهم و قابل بررسی، نه خود واقعه، که انسان پس از واقعه است و، به طور گستردهتر، جامعهی دستخوش تحولات گستردهی سیاسی ـ اجتماعی شدهی پس از جنگ».
پرسشهایی که در انتهای این یادداشت طرح شده، بهخوبی بیانگر آن است که درودیان به جای اینکه در جایگاه و منظر رویکرد تاریخ فرهنگی بنشیند و ببیند که یک محقق تاریخ فرهنگی از آن منظر چه ملاحظاتی میتواند در نگاه به جنگ داشته باشد، گویی همچنان ملاحظات و دغدغههای خود را برای یک محقق تاریخ فرهنگی طرح میکند و پرسشهای خویش را با او به اشتراک میگذارد (تعمداً پرسشهای سهگانهی وی را خُردتر و جزئیتر کردهام تا ارتباط آنها را با یکدیگر نشان دهم):
1ـ جهان ادراکی فرد، چگونه از میان جهان واقعیت جنگ شکل میگیرد؟
2ـ این ادراک چگونه بهصورت کنش ذهنی و عملی یا کنش فکری و رفتاری فرد بروز میکند؟
3ـ افراد چگونه ادراک و کنش فکری و رفتاری خود در قبال جنگ را در قالب روایت صورتبندی میکنند؟
4ـ ادراک به روایت درآمده چه نسبتی با واقعیت جنگ میرساند؟
5ـ چگونه هر یک از روایتهای جنگ به ایجاد جریانهای سیاسی ـ اجتماعی در جامعهی پس از جنگ منجر میشوند؟
6ـ این روایتها و جریانهای سیاسی ـ اجتماعی مرتبط با آنها، چه آثاری بهلحاظ فرهنگی ـ اجتماعی در جامعهی پس از جنگ از خود باقی میگذارند؟
آقای دکتر صیامیان، عمدهی نقدی که به مطلب آقای درودیان وارد دانسته عبارت است از اینکه:
ـ چون جنگ یک رویداد تاریخی عمیق و کلان و دورانساز بوده است (رک: بند دوم یادداشت ایشان)،
ـ و به حسب سرشت تاریخی (که ناظر بر عمق و فراگیری آن است) و سرنوشت تاریخی (که ناظر بر نقش دورانساز آن است)، موقعیتی پدیدارشناسانه در زیستجهان انسان ایرانی فراهم آورده که در نتیجهی آن، افق معنایی جامعهی ایرانی تغییر یافته است (رک: بند دوم)،
ـ و به تَبَع تغییر در افق معنایی جامعهی ایرانی، جهان تاریخی انسان ایرانی نیز دگرگون شده است (رک: بند دوم)،
ـ تغییر در جهان تاریخی انسان ایرانی، اقتضا میکند که چگونگی ادراک تغییر این جهان تاریخی نیز متحول شود (رک: بند دوم)،
ـ و از جمله ابعاد این تحول، این است که برای ادراک دقیق چگونگی جهان تاریخی کنشگران رویدادی نظیر جنگ، فقط به دامنهی تأثیرگذاری، نتایج ارادهشده و پیآمدهای ناخواستهی آن پدیده در فرهنگ جامعه بسنده نکنیم (رک: بند دوم).
ایشان در ادامه مطالبی آورده که پرسشهای من معطوف و متمرکز به این بخش از نوشتهی ایشان است:
ـ وضعیت پدیدارشناسانهی جنگ ناظر بر این معناست که این رویداد، به دلیل همان سرنوشت و سرشت تاریخی که فوقاً توضیح داده شد، چنان فراگیر و ژرف است که همچنان در درون آن به سر میبریم (رک: بند دوم).
ـ قرارداشتن ما در درون رویداد به معنای تأثیرپذیری شدید ادراک ما از این رویداد و در نتیجه، تأثیرپذیری شیوهها و روشهای بررسی این رویداد از ادراک ما و سرانجام، تأثیرپذیری فرآوردههای تحقیقاتی دربارهی این رویداد از شیوهها و روشهای بررسی ماست (رک: بند دوم).
ـ کارکرد تاریخ فرهنگی بهمثابه یک رویکرد در نگاه به جنگ (که تبدیل به وضعیت پدیدارشناسانه شده)، این است که چگونگی فهم ما از رویداد را روشن میکند (رک: بند دوم).
ـ قائلشدن به این توانمندی برای رویکرد تاریخ فرهنگی از آنروست که این رویکرد، امکان فهم عمیق از پیچیدگی کنش کنشگران رویداد و چگونگی تغییر در ادراک و تصور آنها از رویداد را فراهم میآورد (رک: بند دوم).
ـ یک رویکرد هنگامی تاریخی میشود و به آن رویداد تاریخی اطلاق میکنیم که میان آن رویداد و آگاهی و توجه بیننده یا کنشگر به آن، نسبتی برقرار شود (رک: بند سوم).
ـ هنگامی که یک رویداد به دایرهی آگاهی و توجه بیننده یا کنشگر آن وارد شد و یا با آن نسبتی برقرار کرد، تبدیل به امر واقع میشود و واقعیت تاریخی پدید میآید (رک: بند سوم).
ـ تبدیلشدن رویداد به واقعیت تاریخی، به آن موضوعیت میبخشد، اهمیت میدهد، موجب ثبت و ضبط آن میشود و آن را به دیگران به ارث میرساند (رک: بند سوم).
ـ به این ترتیب، آنچه محقق تاریخ با آن سروکار دارد (بهمثابه یک رویداد موضوعیت و اهمیت یافته و ثبت و ضبط شده و به ارث رسیده)، آگاهیهای به رویداد است، نه عینیت رویداد (رک: بند سوم).
ـ آنچه در حال حاضر بهصورت فقر توجه محققان حوزهی مطالعاتی جنگ به وضعیت پدیدارشناسانهی جنگ شاهد آن هستیم ناشی از قرارداشتن در درون رویداد جنگ است (رک: بند چهارم).
ـ قرارداشتن در درون رویداد جنگ، در عین اینکه «حال» و «تجربهی زیسته»ی جامعهی ایرانی را شکل میدهد، امکان صورتبندی ادراکی از این «حال» و «تجربهی زیسته» را سلب میکند. مثل ماهی که از درون تنگ آب، دنیا را نمیتواند ببیند و درک درستی از زندگی خود داشته باشد (رک: بند چهارم).
ـ هدف و اهمیت و ضرورت تحقیق و تاریخ فرهنگی، ایجاد آگاهی انتقادی و رهاییبخش دربارهی گذشتهای است که در امروز ما حضور دارد (رک: بند ششم).
من برای فهم دقیق یادداشت دکتر صیامیان ناچار به این تقطیع شدم تا نقاط ابهام آن را دریابم و پرسشهای خود را از ایشان به شرح ذیل طرح کنم:
1ـ دکتر صیامیان در نگاه انتقادی به یادداشت آقای درودیان چنین مینویسد که برای ادراک عمیق چگونگی تغییر جهان تاریخی کنشگران رویداد (که نسلهای متعدد را دربرمیگیرد)، اتکای صرف به سه بعد تغییر (تأثیر، نتیجه، پیآمد) و بررسی آن با ملاحظهی فرهنگ جامعهی پس از جنگ، منطقی نیست. اما مشخص نمیکند که راهکار آلترناتیو خودشان برای ادراک این امر، چیست.
2ـ ایشان در نگاه به جنگ (بهمثابه رویدادی که به یک وضعیت پدیدارشناسانه تبدیل شده، از حیث آن که افق معنایی جامعهی ایران را دگرگون کرده است)، تصریح میکند که ما همچنان در درون پدیده به سر میبریم و ادراک ما بهطور اجتنابناپذیری متأثر از این وضعیت است و این تأثیرپذیری خواهناخواه، شیوهها و روشهای بررسی و در نتیجه، فرآوردههای تحقیق ما را از خود متأثر میسازد. ضمن اینکه «حال» و «تجربهی زیسته»ی ما نیز متأثر از قرارداشتن در درون پدیده است. وی این وضعیت را تشبیه میکند به ماهیای که در تنگ آب قرار دارد و نمیتواند ادراک درستی از دنیای پیرامون خود داشته باشد. در چنین وضعیتی، رویکرد تاریخ فرهنگی چگونه میتواند به شکل انتقادی، آگاهیبخش ما (به) و رهاییبخش ما از گذشتهای باشد که در امروز ما حضور دارد؟
3ـ به گفتهی آقای صیامیان، یک رویداد هنگامی تاریخی میشود و به آن رویداد تاریخی میگوییم که میان آن رویداد و آگاهی ما به آن رویداد نسبتی برقرار شود. در اینصورت، آگاهی ما به رویداد، بهمثابه آگاهی ما به امر واقع یا واقعیت تاریخی است. اما مستند به گفتهی خود ایشان، وقتی ما همچنان در درون پدیده به سر میبریم و آگاهی ما به شکل گریزناپذیری در بند و گرفتار «حال»ی است که همچون تنگ ماهی که ماهی را محصور کرده، جهان ادراکی ما را فراگرفته است، چگونه این آگاهی پدید میآید؟
4ـ ایشان فرموده است، آگاهی ما به رویداد، به آن رویداد موضوعیت بررسی و تحقیق میدهد، آن را مهم و ضروری میسازد و موجب ثبت و ضبط دقایق و ظرایف آن میشود. آیا بررسیها و مطالعات و تحقیقات متعدد دربارهی جنگ و حتی ثبت و ضبط آن از همان ایام جنگ به اینسو، طبق گفتهی ایشان، دلیل بر موضوعیت و اهمیت یافتن جنگ نزد ما و در نتیجه، آگاهی ما به این رویداد محسوب میتواند شود یا خیر؟
5ـ اگر پاسخ به پرسش فوق مثبت باشد و اگر آنچه نگاشته شده بیانگر تاریخ آگاهیهای ما به پدیدهی جنگ میتواند باشد، بالاخره ما در درون رویداد به سر میبریم یا خیر؟
6ـ آقای صیامیان در این یادداشت کوتاه عمدتاً اهتمام دارد به اینکه به خوانندهاش بگوید کارکرد تاریخ فرهنگی عبارت است از کمک به فهم رویداد (بهمثابه یک پدیده) و نشاندادن چگونگی شکلگیری زیست جهان انسانیِ پدیدآمده حول آن (در وهلهی نخست) و چگونگی تغییر در افق معنایی مربوط به آن (در وهلهی دوم) و چگونگی دگرگونی جهان تاریخی مرتبط با آن (در وهلهی سوم).
به این ترتیب، برای خوانندهی مطلب چند سؤال جدی همچنان باقی میماند که:
6/1- تاریخ فرهنگی این کارکرد را چگونه ایفا میکند؟
6/2- آیا رویکردهای فرهنگی جدید هر یک به نوعی به این امر اهتمام ندارند؟ برای مثال، رویکردهای متعدد زبانشناختی که از درون آنها رویکردهای گفتمانی پدید آمدند و بهتدریج شاخصتر و متمایزتر شدند، با اقبال و اعتنای جدید به زبان و برجستهکردن نقش روایت (بهمثابه آنچه برداشت جهان ادراکی انسانها از جهان واقعیت را نشان میدهد)، در واقع خواستهاند شکلگیری زیستجهان انسانی پدیدآمده حول یک پدیده را توصیف و تحلیل و تبیین کنند. حتی از این زاویه، تلاشهای افرادی چون میشل فوکو و روشهای دیرینهشناسی و تبارشناسی وی، همچنان بیانگر اهتمام به ترسیم زیستجهانهای متعدد دربارهی یک پدیده و معناهای آن و دگرگونی جهانهای تاریخی مرتبط با آن است. بنابراین، تأکید بر رویکرد تاریخ فرهنگی گرچه ذیل رویکردهای فرهنگی جدید میگنجد، باید بتواند بهروشنی مرز خود را با آنها مشخص کند و توضیح دهد «چرا تاریخ فرهنگی؟»
ادامه دارد ...
- برچسب ها:
تاریخ فرهنگی، جنگ، فرانک جمشیدی، -
مطالب مرتبط:
+ چرا تاریخ فرهنگی جنگ؟ تعریضی به دو یادداشت، نوشته فرانک جمشیدی (بخش دوم)
-