مقدمه:

سال 1380 که کتاب «پرسشهای اساسی جنگ» چاپ و منتشر شد، هرگز رویکردی که امروز به جایگاه و اهمیت پرسش دارم، در من وجود نداشت. این را میتوان از برداشت اولیهام دربارهی کتاب یادشده، که در مجلهی نگین به چاپ رسید، دریافت.(1)
یازدهسال بعد؛ یعنی سال 1391 انتشار کتاب دیگری از آقای درودیان با عنوان «جنگ ایران و عراق؛ موضوعات و مسائل» و مطالعهی عمیق و دقیق آن، چندان در من مؤثر واقع شد که کتاب «بازاندیشی انتقادی» را با نظر به ارزشمندی تلاش صورتگرفته از سوی ایشان مبنی بر شناسایی و دستهبندی موضوعات و مسئلهها و پرسشهای جنگ، به رشتهی تحریر درآوردم.
کتاب اخیرالانتشار آقای درودیان با عنوان «مسئلههای اساسی جنگ»- که بهرغم دربرداشتن نکات بسیار قابلدرنگ، تولد آن در سکوت شگفتانگیزی رخ داد و تقریباً هیچ مطلب اعتنابرانگیزی «له» یا «علیه» آن گفته و نوشته نشد - مرا به یقین رساند که این اهتمام به گویاسازی مسئلهها و پرسشهای موجود در حوزهی جنگ، در عین اینکه امری خطیر و بهطرز اجتنابناپذیری اقدامی ضروری است، کالایی کمتقاضا، اگر نگوییم کاملاً بیمشتری، و جادهای کمرهرو است. با وجود این، نقل داستان علاقهمندیام به ادامه و استمرار این راه و تجربهی زیستهای که حاصل شانزدهسال اشتغال به این حوزهی مطالعاتی است، بسا خالی از لطف نباشد.
من در نقل این تجربه زیسته، از آفات و آسیبهای «تحدید» و «تهدید» کنندهی پژوهشها و آثار پژوهشی جنگ سخنی به میان نمیآورم که در اینباره بسیار گفته و نوشتهاند. بلکه میخواهم به این آفات از زاویهی وضوح موضوع و گمبودگی مسئله بنگرم. این، نتیجهای است برآمده از ارزیابی پرشمارِ مقاله در طول این سالها، مشاوره و راهنماییِ هر چند غیررسمیِ تعداد قابلتوجهی از پایاننامههای کارشناسی ارشد و رسالههای دکتری و نیز مطالعهی آثاری که به سبب حضورم در واحد پژوهش دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزهی هنری، به خواندن آنها مشتاق، و بعضاً ناگزیر، بودهام.
ورود به چرایی گمبودگی مسئله در ذهن ـ بهرغم آنکه مسئله همواره «در ما» و «با ما» زیست میکند ـ از عهدهام خارج است چون به گمانم نیازمند کاوشی روانکاوانه باشد. همچنین نمیتوانم بهروشنی تبیین کنم که چرا با وجود آنکه مسئله «از ما»ست (یعنی به نظر میرسد، حیات «مسئله» نه فقط بهشدت با «ما» اینهمانی داشته باشد، بلکه بهلحاظ هستیشناسی کاملاً تابع «ما»ست)، «از ما» میگریزد. روشنکردن این ابهام، احتمالاً به آگاهیهای فلسفی بیشتر نیاز داشته باشد. اما حدس میزنم در این مجال بتوانم عهدهدار بخش دیگری از این بحث تحت عنوان «پیامدهای ناشی از گسست موضوع و مسئله» باشم که گسست «پرسش و روش» و گسست این دو از روششناسی پژوهش را در پی دارد. منظور از عهدهداری، مشارکتجستن بهواسطهی بهاشتراکگذاری گزارهای ابطالپذیر است که اهلنظر بتوانند «له» یا «علیه» آن گزارههای متعدد دیگری را به اشتراک بگذارند و از این طریق موجب پیشراندن بحث شوند.
به نظر من، ازجمله پیامدهای عدموضوح رابطهی «مسئله» از یکسو با «جهان ذهنی پژوهشگران جنگ و کسانی که تفکر نظری در اینباره را میورزند» و از سوی دیگر با «واقعیت اجتماعی بیرونی»، مسدودشدن باب تعامل میان مسئلهها و دغدغههایی باشد که تا کنون به آنها اندیشیده شده یا دربارهی آنها تحقیق و بررسی و مطالعه صورت گرفته است. «مسئله»، موجودی حیاتمند است که مانند هر موجود زندهی دیگری به رابطه و تعامل نیاز دارد. در غیر اینصورت، خیلی زود یا میمیرد یا حیات نباتی پیدا میکند. مسئلهها باید همدیگر را بشنوند تا متقابلاً بتوانند چیزی به هم بیفزایند. با این ملاحظه، هر یک از چهار وضعیت «نبود» یا «گمبود» یا «ابهام» یا «آشفتگی» مسئله، مانع جدی بر سر راه این شنود و گفت خواهد بود. به همین سبب، به نظر میرسد در حوزهی جنگ هشتساله، مسئلهها چندانکه باید با هم درنمیآمیزند، از هم باردار نمیگردند، نسلمند نمیشوند؛ یعنی با مسئلههای قبل و بعد خود ارتباط نمیگیرند، مدنیت پیدا نمیکنند؛ یعنی فاقد شبکهمندی (برای انتشار و توزیع و دادوستد)، فاقد برنامهریزی (برای توسعه و پیشرفت) و فاقد سند چشماندازند، بلکه فقط مدام از نو آغاز میشوند.
کاری که در این کتاب کردهام، با نظر به ضرورت آشکارسازی مسئلهها و پرسشها صورت گرفته و معطوف به شماری از مقالات آقای کمری، در مقام یکی از چهرههای مطرح حوزهی مباحث نظری جنگ است که البته معرّف سایر آثار ایشان نیز تلقی میتواند شد. با این اقدام، گویی خودم را در همان جایگاه پاسخگویی به پرسشی میبینم که روزی آن پرسش را در ذهنم از آقای درودیان داشتم: ایشان چرا پارهی قابلتوجهی از عمر خویش را مصروف بازشناسی مسئلهها و پرسشهای اساسی موجود در حوزهی جنگ کرده است. اکنون میبایست خودم برای این پرسش، پاسخ قانعکنندهای میداشتم.
به گمانم امروز بیش از هر زمان دیگر نیاز داریم بدانیم تیر پرسشهایی که موضوع خاصی را هدف گرفتهاند، از کمینگاه کدام مسئله برخاستهاند و آن مسئله، محصول چه خوانشی از واقعیت اجتماعی جامعه است، به کدام جبهه فکری تعلق دارد یا کدام جبههی فکری را نمایندگی میکند. ما میخواهیم بدانیم بازیکنان مطرح و جدی حوزهی مطالعات نظری جنگ با چه خوانشی از جنگ، این حوزه را مدیریت مینمایند و آن خوانش، آنها را در کدام تیم جای میدهد؛ «تیم دفاع مقدس»، «تیم جنگ تحمیلی»، «تیم جنگ هشتسالهی ایران و عراق»، «تیم ضدجنگ»، «تیم ضد دفاع مقدس» و ...؟
نتیجهای که این واکاوی نشان خواهد داد و، بهزعم من، بسیار قابل اهمیت خواهد بود، این است که آیا واقعاً در حال حاضر در حوزهی تفکر نظری دربارهی جنگ، تیمهای متعددی در مصاف یکدیگر قرار دارند و با هم به رقابتاند یا تحلیل مسئلههای طرحشده در کتابها و مقالات منتشرهی جنگ و سخنرانیهای ایرادشده در اینخصوص، فقط وجود یک تیم را تأیید میکند و آن تیم دفاع مقدسیهاست؟
مطلوب این است که کاری نظیر این، دربارهی سایر دستاندرکاران مباحث نظری جنگ نیز صورت گیرد و این تیمها را شناسایی کند. و مطلوبتر این است که روزی فرابرسد شاهد بازی تیمهای یادشده با یکدیگر باشیم و تیم برنده، تیمی باشد که بهتر و موفقتر بتواند مسئلههای جامعه را «رصد»، ربط آنها را با جنگ «تبیین» و دربارهی آنها «پژوهش» کند، به مسئلهها «پاسخ» و برای خروج از بنبست آنها راه برونرفت «پیشنهاد» دهد. زیرا در اینصورت، منطقاً بُرد هیچ تیمی دائمی نخواهد بود بلکه به تحقق شروط چهارگانهی «رصد و تبیین مسئلهها»، «پژوهش روشمند آنها»، «یافتن پاسخ مناسب» و «ارائه راهکار عملی و کاربردی» بستگی خواهد داشت. این بُرد مشروط، هر تیم نظری را وامیدارد که بکوشد در شناسایی و شکار مسئلهها و حل آنها پیشگام و بهروز باشد.
واکاوی مقالات آقای کمری و بازشناسی موضوعات و مسئلههای ایشان، بیانگر نتایج ذیل است:
(1) تعلق خاطر بیشتر آقای کمری به سه ساحت «فرهنگ» (مشتمل بر زبان و ادبیات و هنر)، «روایت» (مشتمل بر خاطره و تاریخ) و «پژوهش» (مشتمل بر بازشناسی آفات و آسیبها و معرفی بایستهپژوهیها) از ساحتهای متعدد جنگ/ دفاع مقدس،
(2) غلبهی سه نوع نگاه به مسئلههای موجود در این سه ساحت در گفت و نوشتهای آقای کمری مشتمل بر نگاه توصیفی، تعلیلی و هنجاری،(2)
(3) اهتمام آقای کمری به بازی در دو «تیم دفاع مقدس» و «جنگ هشتسالهی ایران و عراق» و البته استقبال ایشان از رویارویی با تیمهای دیگر به استناد بسامد بالای واژگانی چون مواجهه، مفاهمه، مرابطه، مکالمه، مباحثه و، مهمتر از همه، گفتوگو و نقد و نظر در مقالات و کتب ایشان.
پاورقی:
1- از پرسشگری تا روشنگری؛ نقد گفتمان پس از جنگ
2- برای اطلاع از تعاریف این هر سه، رجوع کنید به انجامه. و اما در اینجا اضافه میکنم، «پرسشهای همبستگی» ـ که در انجامه از آن نام برده و مصادیقش را برشمردهام ـ از حیث آنکه گاه علت را در وجود روابط یا همبستگیها میان دو یا چند چیز جستوجو میکند، میتواند ذیل نگاه تحلیلی جای گیرد. از اینرو، ادعا میکنم آن چهار نوع پرسش در ورای سه نگاه بازیافتنیاند.