در تمام سالهایی که درگیر مطالعه وقایع سیاسی- نظامی جنگ با عراق بودهام، بویژه پس از نگارش مجموعه پنج جلدی «نقد و بررسی پرسشهای اساسی جنگ»، همواره با پرسشهای مختلفی درگیر بودهام، از جمله؛ مسئله جنگ و هدف آن چه بود؟ واکنش جامعه ایران و انگیزههای دفاعی آنها کدام بود؟ روند تحولات جنگ چه تأثیری بر تصمیمات و اقدامات ایران داشت؟ نتیجه نهایی جنگ چه بود؟ و بسیاری از پرسشهای دیگر که به تناسب شرایط درباره آنها تأمل و مطالعه کرده و یا در یادداشتهای مندرج در سایت به آن پرداخته ام.
با این وجود، همواره در باره آنچه انجام داده و میدهم و نسبت آن با حقایق و واقعیتهای جنگ در ابعاد مختلف، نگران هستم. گفتگو با فرهیخته گرامی؛ سرکار خانم فرانک جمشیدی درباره جلسه نقد کتاب آقای احمد شاکری در تبیین چگونگی داستان نویسی درباره جنگ و تبیین مسئله شکست، مجدداً موجب طرح پرسش کهنهای شده است که با وجود تلاش برای پاسخ به آن، همچنان در درون آن گرفتارم.
در این یادداشت مایل هستم با صورتبندی از دو تفکر و روش نسبت به حقایق و واقعیات جنگ و نسبت آنها با یکدیگر، تا اندازهای جایگاه و خاستگاه فکری و روشی خودم را روشن کنم. به نظرم با گذشت زمان و تاریخی شدن واقعه جنگ ایران و عراق، به اعتبار زمان و مکان، رویکرد و روشهای مختلفی برای تبیین سیاسی- تاریخی از رخدادها و یا بیان خاطرات و داستاننویسی و بسیاری از اقدامات دیگر، در حال شکلگیری است. برای این منظور به دلیل وجود نقطه عزیمتهای متفاوت در نگرش به تجربه جنگ، از مفاهیم و روشهای مختلفی استفاده میشود که میتوان آنها را در چارچوب دو «کلانروایت» با خاستگاه متفاوت، تقسیمبندی کرد. مایل نیستم این موضوع را در چارچوب «درست و غلط»، «خوب و بد» و «واقعی یا غیرواقعی» مورد قضاوت قرار بدهم. همین ملاحظه در واقع بیانگر نوع نگاه و نگرانیهای من از آنچه جریان دارد و درگیر آن هستم، میباشد. چنانکه اشاره کردم، به نظرم حداقل دو خاستگاه متفاوت وجود دارد که اهداف، ماهیت و مشخصههای روایتهای تاریخی و هنری را از وقایع جنگ ایران و عراق شکل داده که در ادامه به آن اشاره خواهم کرد:
روایت اول؛
خاستگاه روایت نخست، تأکید بر ماهیت دفاعی جنگ و انگیزههای اعتقادی رزمندگان است که متأثر از آموزههای دینی، مفهوم شهادت و الگوی تاریخی کربلا، در ذیل تفکر و رهبری امام خمینی رحمت الله علیه شکل گرفته است. عمل رزمندگان در درون این تفکر در چارچوب جنگ حق و باطل و جنگ اسلام و کفر با نگرش «تکلیفگرایی» تبیین میشود. برابر این روایت، رزمندگان با قصد و نیّت الهی و با انگیزه شهادتطلبی و برای دفاع از اسلام وارد جنگ شدند و هر نوع نتیجهای، فرع بر این هدف بود.
با نظر به مبانی این روایت، نتیجه جنگ در مراحل مختلف را نباید در چارچوب پیروزی و شکست مورد قضاوت قرار داد و حتی بجای کلمه شکست در عملیاتها، از عدم الفتح به معنای پیروز نشدن استفاده میشود. زمین و جغرافیای این جنگ، آسمان دلها و افق افکار و انگیزههای اعتقادی و آرمانی است، به همین دلیل تأکید می شود این جنگ برای خاک نبود و پیروزی و شکست را باید با منطق دیگری مورد بررسی قرار داد.
روایت دوم؛
خاستگاه روایت دوم؛ واقعیات زمانی- مکانی جنگ در ابعاد سیاسی، نظامی و اجتماعی، مهمتر از آن نتیجه جنگ است. مفاهیم مورد نظر، برآمده از واقعیات جنگ و شامل: حمله عراق، دفاع در برابر دشمن، ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر، پذیرش قطعنامه 598 و پایان دادن به جنگ و بسیاری از موضوعات دیگر است. فراز و نشیبهای جنگ شامل انجام عملیاتها و نتایج آن در چارچوب پیروزی و شکست ارزیابی میشود. برابر این روایت، موضوعات و مسایل مختلفی شامل چگونگی تصمیم گیری و اقدامات و نتایج آن در مراحل مختلف، میزان تخصیص منابع و پشتیبانی از جنگ، نقش و مشارکت مردم، همچنین تأثیر جنگ بر فرهنگ و اقتصاد کشور و بسیاری از موضوعات دیگر مورد نقد و بررسی قرار میگیرد.
در این روایت، واقعیات جنگ بمعنای اجتناب ناپذیری هر آنچه رخ داده است، نیست و بسیاری از شرایط و موقعیتها حاصل چگونگی ادراک، تصمیمگیری و اقداماتی است که در درون کنش- واکنشهای جنگ و برابر محاسبات صورت گرفته است و با نظر به نتایج آن باید مورد نقد و بررسی قرار بگیرد.
در هر دو روایت، «دفاع مقدس» و «تکلیفگرایی» در انجام اقدامات، تا اندازهای بصورت مشترک مورد تأکید قرار میگیرد، با این تفاوت که در روایت دوم استفاده از «مفهوم جنگ» و تأکید بر طراحی استراتژی و انجام عملیات برای تصرف و تأمین اهداف و پیروزی بر دشمن، وجه برجستهای دارد و نتیجه عملیاتها و حتی جنگ، در چارچوب مقایسه شرایط و موقعیتهای ایران و عراق همچنین مفهوم پیروزی و شکست مورد ارزیابی قرار میگیرد.
به نظرم هر دو روایت با استفاده از روشهای تاریخ نگاری، بررسیهای نظامی- راهبردی، همچنین خاطرهگویی و داستان نویسی، به اعتبار نسبتی که با حقایق و واقعیّات جنگ دارد، محل توجه است. تفاوتها در رویکرد و نقطه عزیمت است. یکی بر سلوک فردی و مبانی اعتقادی و دیگری بر واقعیات صحنه جنگ و نتایج آن تأکید دارد.
جامعه ایران با توجه به مخاطرات پیش رو، به تمامی تجربیات حاصل از دوره هشت ساله جنگ با رویکردهای متفاوت نیاز دارد. زیرا در صورت تکرار شرایط مشابه، برآیند حاصل از همه رویکردها و روایتها به نیازهای جامعه ایران پاسخ خواهد داد. با نظر به این ملاحظه، به نظرم رویکرد و روایت های مختلف را نمیتوان به نفع دیگری نادیده گرفت و نفی کرد. استفاده از روش مجادله و برچسبهای «سیاهنمایی» و یا «تقدیسگرایی»، بجای گفتگوی همدلانه و منتقدانه، موجب تقلیل و نادیده گرفتن خاستگاه و نقطه عزیمت متفاوت رویکردها و روایتها است و نتیجه ای جز مناقشه و فراموشی اصل تجربه زیسته در جنگ و ضرورت استفاده از آن خواهد شد.
مهمترین تجربه تاریخی معاصر ایران در مواجهه با حوادث بزرگ تاریخی، نادیده گرفتن تجربیات و میراث ملی، با مناقشه درباره آن است. شاید به همین دلیل، تاریخ معاصر ایران بیشتر درگیر گسست و تکرار است تا تداوم و پیوستگی. چنانکه اعتراض و نفی، بر باورپذیری و استفاده از تجربیات گذشته غلبه دارد.
آنچه در این یادداشت برای صورتبندی روایتهای موجود و خاستگاه آن نوشتم، امیدوارم تا اندازه ای این موضوع را روشن کرده باشد که دغدغه و نگرانی من، همچنین رویکرد و روشی که برای مطالعه جنگ انتخاب کردم، چیست.