
قضاوت درباره شخصیتهای تاریخی همواره دشوار است. گاهی چنان قضاوتها دوقطبی و متناقض می شود که تصوّر آن که هر دو نظر درباره یک شخصیت واحد است، دشوار است. به این معنا که در باره نکات مثبت و یا منفی شخصیت مورد نظر، به همان میزان که برای تأیید استدلال میشود، در تکذیب نیز چنین است. بنظرم شخصیت آقای هاشمی همواره در قضاوت تاریخی دوگانه و متضاد است. این موضوع را در یک ملاقات حضوری به ایشان گفتم و سکوت کردند.
علت شکلگیری گفتمان و یا قضاوت دوگانه و یا دوقطبی درباره آقای هاشمی بیشتر به دلیل ویژهگیهای فکری- شخصیتی و رفتاری ایشان بهمران نقشهای متفاوتی است که در موضوعات مختلف و به شکل اساسی و تعیین کننده در عرصه جنگ و انقلاب داشته است.ایشان همراه با قدرت ذهنی در طرح و تبیین مسائل در اقشار مختلف نفوذ داشت. بنا براین انتظار می رود همواره ظرفیت قضاوت و تفسیرهای متفاوت از نقش و عملکرد ایشان وجود خواهد داشت.
تا کنون بر این باور بودهام که تاریخ انقلاب و جنگ و تحولات سیاسی- امنیتی و حتی اقتصادی کشور را بدون نقش مرحوم آقای هاشمی نمیتوان شناخت. به این اعتبار آقای هاشمی بخش جداییناپذیر از شاکله قدرت در نظام جمهوری اسلامی ایران و تحولات آن است.
با این مقدمه، نقش سهگانه آقای هاشمی در جنگ، شامل پشتیبانی از جنگ، تنظیم و تعیین روابط خارجی و فرماندهی جنگ، غیر قابل انکار است. به همین دلیل تلاش برای حذف و نادیده انگاشتن نقش آقای هاشمی از تاریخ جنگ، نه تنها به نتیجه نخواهد رسید، بلکه امکان واکاوی و شناخت نقش و تاثیرات ایشان را مخدوش خواهد کرد. به همین دلیل به جای حذف و یا نادیده گرفتن نقش ایشان در تاریخ جنگ، باید درباره نقش تاریخی ایشان بحث و گفتگو کرد.
آقای هاشمی در شکلگیری گفتمان عمومی از جنگ در کنار امام خمینی و از طریق خطبه های نمازجمعه، سخنرانی و اعلام مواضع در مجلس و با اقشار مختلف، همچنین با رسانه ها نقش مهمی داشت. تعیین میزان تخصیص اعتبار برای جنگ و نیروهای مسلح را آقای هاشمی از طریق مجلس و امام پیگیری میکرد. ایشان در جایگاه رئیس مجلس و نماینده امام در شورای عالی دفاع، در جریان جزئیات تصمیم ها و اقدامات نظامی قرار داشت.
بن بست در روابط نظامی ارتش و سپاه برای ادامه جنگ از طریق عملیات مشترک، نقش آقای هاشمی را بعنوان فرمانده عالی جنگ تقویت و موجب انتصاب ایشان بعنوان فرمانده عالی جنگ از سوی امام خمینی بعنوان فرمانده کل قوا شد. انتصاب در جایگاه جدید بر سایر تلاشهای ایشان ازجمله در سیاست خارجی با مدیریت مذاکرات پنهانی با آمریکا، با هدف تهیه تجهیزات و احتمالاً پایان دادن به جنگ با حذف صدام نقش مهمی داشت.
مدیریت روابط ارتش و سپاه علاوه بر تخصیص بودجه و امکانات، در تعیین اهداف و مأموریت های عملیاتی بود. ارتش و سپاه که پیش از این بصورت مشترک اقدام بر انجام عملیات میکردند، بدلیل اختلاف نظر درباره انتخاب زمین و روش بکارگیری نیروها و تجهیزات، قرار شد تحت فرماندهی آقای هاشمی به صورت جداگانه و مستقل در مناطق مختلف اقدام به عملیات کنند. در این فرایند، نقش آقای هاشمی در پیگیری پذیرش قطعنامه 598 و پایان دادن به جنگ بسیار برجسته بود. چنانکه برخی از مخالفان، ایشان را به دلیل سفر مک فارلین به تهران که با اطلاع کامل امام خمینی انجام شد و پایان دادن به جنگ، به خیانت متهم کردند.
با این توضیحات برای تبیین نقش آقای هاشمی در جنگ رویکرد و روشهای مختلفی وجود دارد که در پاسخ این پرسش باید مورد بررسی قرار بگیرد: چگونه میتوان نقش آقای هاشمی را در جنگ ارزیابی و مورد قضاوت قرار داد؟ بر اساس روش تصمیم گیری برای پشتیبانی و فرماندهی جنگ ؟ بر اساس انجام عملیاتهای نظامی توسط ارتش و سپاه، یا نتیجه نظامی عملیات های انجام شده در صحنه نظامی و صحنه سیاسی؟ یا براساس نتیجه جنگ؟ به نظرم تفکر «واقعه محوری» و «سیاسی» درباره رخدادهای جنگ، مانع از فراروی از زمان و ارزیابی عمیق از نقش و جایگاه آقای هاشمی در جنگ است. به همین دلیل به نظر میرسد با گذشت زمان، به تدریج زمینه مناسبتری برای ارزیابی و قضاوت از نقش تاریخی مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی فراهم خواهد شد، در حالیکه قضاوتهای متفاوت و حتی متناقض همچنان در باره نقش و عملکرد ایشان در انقلاب و جنگ ادامه خواهد داشت.
مطالب مرتبط:
+ مطالب مربوط به آقای هاشمی در این سایت