اشاره:
پیش از این یادداشتی را تحت عنوان «نقدی بر تاریخ نگاری جنگ ایران و عراق»، با تاکید بر مشخصه های تاریخنگاری ارتش و سپاه، در سایت منتشر کردم. همچنین در چارچوب یادداشت یاد شده، نشستی در پژوهشگاه دفاع مقدس برگزار و یادداشت «نقد و بررسی معرفت شناسی جنگ ایران و عراق» را نوشتم. در همین روند یادداشت دیگری را درباره «در برابر تحریف تاریخ چه باید کرد؟» منتشر کردم که با توجه به بیانیه ستادکل نیروهای مسلح درباره تحریف، بازتاب متفاوتی داشت. در یادداشت حاضر که پیش از این نوشته ام، «چالشهای بحران زا در مرحله گذار» را با نظر به نگرانی از پیامدهای وضعیت تاریخنگاری جنگ، مورد نقد و بررسی قرار دادهام. امیدوارم این یادداشت از سوی دوستان و صاحب نظران نقد شود.
********************
طرح مسئله:
هم اکنون تبیین، تصویرسازی و بازنمایی رخدادهای دوره تاریخی جنگ ایران و عراق، در شرایطی صورت میگیرد که امکان مشاهده و دسترسی مستقیم نسل حاضر و آینده به وقایع وجود ندارد، در حالیکه همچنان جامعه ایران به دلیل نتایج و پیامدهای جنگ، نسبت به شناخت وقایع و مسائل آن، تمایل به آگاهی از طریق «پرسشگریِ منتقدانه» دارد. با این مقدمه و اهمیت مسئله تاریخ نگاری جنگ ایران و عراق، پرسش مورد بحث این است که؛ متون تاریخنگاری جنگ ایران و عراق و روایتهای کنونی، چه نسبتی با وقایع و مسائل گذشته، همچنین پاسخگویی به نیازهای حال و آینده دارد؟ منظور از تاریخ نگاری جنگ ایران و عراق و روایتهای کنونی، تلاش مورّخین و اظهارات فرماندهان، مسئولین و رزمندگان در درون ساختار ارتش و سپاه، همچنین در جامعه، برای توصیف و تبیین وقایع، موضوعات و مسایل جنگ ایران و عراق است. بدیهی است اقدامات دیگری از جمله در حوزه مستندسازی تاریخ وجود دارد که خارج از تعریف مورد نظر است.
تجزیه و تحلیل :
تاریخنگاری وقایع بزرگ تاریخی، همزاد با واقعه و همانند تحریفِ تاریخ، با واقعه متولد میشود. به این معنا که تاریخنگاری واقعه و یا تحریف وقایع، امر بیرونی که بر واقعه تحمیل شود نیست، بلکه صورت دیگری از واقعه و «مانده» و «بازتاب» واقعه در تاریخ است که شکلگیری آن همزمان با واقعه آغاز میشود. متاثر از همین ملاحظه است که «شأنیت» تاریخی جنگ، از طریق تاریخنگاری برای جنگ و یا تحریف آن «موضوعیت» پیدا کرده است. به این اعتبار، تاریخمندی جنگ و موضوعات آن، در کلیّت و جزئیات، یکی از مهمترین پدیدههای فکری- روشی و تاریخی قابل ارزیابی است که با وقوع جنگ در دو حوزه «موضوع جنگ» و «روش تاریخنگاری»، با تعیّن رخدادها در زمان و مکان و به موازت آن، کنش و واکنشها ثبت و شکل گرفته است. با وجود آنکه وقایع تنها یکبار در زمان و مکان تحقق پیدا میکند، ولی تاریخنگاری آن، در طول زمان با تحولات مفهومی و روشی همراه شده و به دلایل مختلف بارها تکرار و بازبینی می شود.
فرض بر این است که؛ «تاریخنگاری» جنگ در زمان وقوع، تابع «ادراک و عمل» در برابر رخدادها بود. پس از مرداد سال 1367 و به پایان رسیدن جنگ، فهم از رخدادها تحت تاثیر «توضیح تاریخی»، به روشهای مختلف قرار گرفته است که نسبت آن با واقعیات تاریخی، محل پرسش است. هایدگر در مقاله اش درباره محدودیتهای ادراکی درباره تاریخ نوشته است: «قلمرو تحقیق تاریخی فقط تا حد دسترس و نفوذ توضیح تاریخی گسترش مییابد. تا وقتی که توضیح دادن به معنی تنزّل و فروکاستن موضوع به امری قابل درک و عقلانی است و تا زمانی که تاریخ در فرایند تحقیق، یعنی توضیح تاریخی خلاصه میشود، هیچ توضیح تاریخی دیگری وجود نخواهد داشت.» تاریخنگاری جنگ در این یادداشت و در پاسخ به پرسش مورد بحث، به دو مرحله کلی، شامل زمان واقعه در مرحله اول و پس از آن، تقسیم و بررسی شده است:
الف) تاریخنگاری در زمان واقعه
تاریخ نگاری جنگ در مرحله نخست، بیشتر تحت تأثیر وقوع رخدادهای سیاسی و نظامی، همچنین نتایج حاصل از تحولات و چرخشهای سیاسی- نظامی جنگ قرار داشت. به همین دلیل برخی استفاده از عنوان «گزارش نویسی» را بجای تاریخنگاری پیشنهاد میکنند. در این دوره، تاثیرپذیری و در نتیجه همخوانی و مطابقت میان فضای حاکم بر وقوع رخدادها و در نتیجه گزارش نویسی آن، مانع از شکلگیری رویکرد نقّادانه نسبت به روندهای جاری شده است. ملاحظه یاد شده به ویژه در حوزه رخدادهای سیاسی- نظامی، به دلیل ملاحظات امنیتی، موجب فراموشی و یا نادیده گرفتن بخش مهمی از ابعاد مختلف واقعه میشود، در عین حال، بخش های «نادیده» و یا به «فراموشی» سپرده شده، به معنای حذف از تاریخ نیست، بلکه در حاشیه تاریخ نگاری واقعه، به حیات خود ادامه داده و بر اثر تغییر در شرایط و گذشت زمان، مجدداً مورد توجه قرار خواهد گرفت.
در مرحله اول تاریخنگاری، منطق حاکم بر ضرورتهای جنگ و التهاب ناشی از آن، رویکردها و روشهای صورتبندی وقایع را در تهیه گزارشها شکل داده است، فرضاً در زمان تصمیمگیری برای انجام عملیاتهای نظامی، رویکرد عمومی بر اساس انتظار برای مشاهده عملیات و نتایج آن، شکل گرفته بود. در چنین وضعیتی به دلیل برخی ملاحظات و ضرورتهای جنگ و یا احتمال بهرهبرداری دشمن، از انتشار اسناد و یا استفاده از رویکرد نقادانه در برابر تصمیمات و یا نتایج آن، جلوگیری می شد. به همین دلیل تنها بخشی از چگونگی وقوع رخدادها به تصویر کشیده شده است و بخش دیگری در حاشیه قرار گرفته و در لابه لای اسناد قرار دارد و حتی این احتمال وجود دارد در اسناد منعکس نشده باشد. با وجود کاستی های اسنادی و یا ناتوانی در توصیف و تحلیل کامل و جامع رخدادها و مسائل جنگ، گزارشهای تهیه شده در زمان واقعه، در مقایسه با آنچه هم اکنون تحت عنوان تاریخ شفاهی صورت می گیرد، ارزش تاریخی بیشتری دارد و بدون رجوع به آن امکان شناخت جزئیات و روندهای اساسی در تاریخ جنگ، همچنین نقد برخی از روایتهای مکتوب و شفاهی، مهمتر از آن، خوانش بخشهای مغفول، بسیار دشوار است.
ب) تاریخنگاری پس از پایان واقعه تاریخی
با گذشت زمان و به پایان رسیدن یک دوره تاریخی، مرحله دوم تاریخنگاری جنگ تحت تأثیر نحوه پایان جنگ و نتیجه آن آغاز شد. مرحله جدید دو مشخصه متناقض را در درون خود داشت، به این معنا که از یکسو؛ با پایان جنگ، دوره جدیدی برای بازسازی و گذار از شرایط جنگ آغاز شد، در حالیکه پیامدها و نتایج جنگ نیز بصورت تدریجی رو به آشکار شدن بود و حتی هم اکنون نیز جریان دارد. در چنین شرایطی یکی از مهمترین مسائلی که در درون جامعه شکل گرفته، بازخوانی مجدد وقایع جنگ در ابعاد مختلف است. از این طریق در واقع بخش فراموش شده و یا نادیده انگاشته شده تاریخ، دوباره احیا و مورد بازخوانی قرار گرفت. نتایج حاصل از پیدایش این وضعیت، تاریخنگاری جنگ را برای تبیین و پاسخگویی به پرسشها و روایتهای جدید، دچار چالشهای جدید و متفاوت با گذشته کرده است.
نظر به اینکه تاریخ نگاری جنگ در فرآیند شکل گیری خود، از دو ساحت متفاوت و عوامل موثر درونی و بیرونی برخوردار شده است، بنابراین بخشی از چالشهای تاریخنگاری جنگ از درون دوگانگیهای ساختاری-روشی در حوزه تاریخنگاری جنگ، ظهور خواهد کرد. ساخت درونی تاریخنگاری جنگ در واقع تحت تأثیر عملکرد نهادهای مشارکت کننده در جنگ و حاصل «مکتب تاریخنگاری جنگ» است که از سوی مجموعه ای از افراد و نهادها، با استفاده از رویکردها، اسناد و روشها، برای تبیین تاریخ جنگ شکل گرفته است. ساحت بیرونی تاریخنگاری؛ در واقع شامل تاثیر عواملی مانند نسل جدید و حتی نسل جنگ است که با گذشت زمان و تغییر در شرایط، از طریق بازبینی رخدادها و تحولات، بدنبال پاسخ به پرسش های پیشین و جدید خود می باشند.
در چنین شرایطی تاریخ نگاری جنگ برای گذار از مرحله دوم، بر اثر تغییر در روندهای جدید، با چالشهای جدیدی مواجه میشود که میتوان از آن بعنوان صورتی از «بحرانزایی در تاریخ نگاری» نام برد. مفهوم بحران در این بررسی با نظر به هدف از تاریخنگاری و کارکرد آن برای ترسیم واقعیات تاریخی جنگ و پاسخگویی به پرسشها و نیازهای حوزه دفاعی کشور است. به این معنا که ناتوانی از ترسیم واقعیات تاریخی- راهبردی جنگ، برای پاسخگویی به پرسشهای نسل کنونی و نیازهای حال و آینده، برجسته ترین نشانههای ظهور شکاف و بیاعتمادی در پذیرش و باورمندی مخاطبین و بحران مفهومی و روشی در تاریخنگاری جنگ است.
هم اکنون بخشی از نشانه های بحران در تاریخ نگاری جنگ، با گذار از دوره دوم و ورود به دوره جدید، در حال خودنمایی است. در ساختار درونی تاریخ نگاری جنگ، تناقض در آمارهای ارائه شده، مناقشههای دائمی درباره نقش افراد و سازمانهای مسئول در جنگ، تکرار در طرح مباحث و ناتوانی در ارایه تجزیه و تحلیل راهبردی، به شکل قابل توجهی خودنمایی میکند و تأثیر بیرونی دارد. به این شکل که در ساختار بیرونی و در میان مخاطبان، نوعی بیاعتمادی، بهمراه عدم اقناع و باورپذیری در برابر دادهها و روایتهای موجود، همچنین استدلالها در پاسخ به پرسشها، قابل مشاهده است. در نتیجهی پیدایش چنین وضعیتی، نه تنها پرسشگری نقادانه درباره وقایع و مسائل جنگ نهادینه شده و در حال توسعه و تعمیق است، بلکه روایتهای جدیدی از برآیند اطلاعات و تناقضات موجود در جامعه شکل گرفته است، بدون اینکه در ساختار موجود در حوزه تاریخنگاری و یا از سوی اشخاص، هوشمندی و روشمندی برای ارزیابی پرسشها و نیازها، بمنظور پاسخگویی وجود داشته باشد. در صورت پذیرش ارزیابی کنونی از وضعیت تاریخنگاری جنگ، این پرسش وجود دارد که؛ عوامل موثر در پیدایش بحران در فرایند تاریخنگاری جنگ کدام است و چگونه باید با آن مواجه شد؟
گرچه پاسخ به پرسش یاد شده نیاز به پژوهش دارد، ولی بنظر میرسد به دلیل نسبت تاریخنگاری بصورت عام و تاریخنگاری جنگ بصورت خاص با سیاست، تغییرات سیاسی- اجتماعی و حضور نسل جدید در جامعه، رویکرد و روشهای مرحله دوم تاریخنگاری جنگ، دچار بحران جدیدی شده که بدون گذار و برون رفت از این وضعیت، مرحله جدید از طریق نقد و بررسی روایتهای پیشین و پاسخگویی به نیازهای آینده، شکل نخواهد گرفت.
در عین حال بدون باور و اهتمام به نقد و گفتگو، تفکر تاریخی، رویکرد و روش بررسیهای تاریخی صیقل نخواهد خورد. با نگرانی از تحریف و توقف در کلیت مفهوم تحریف و روشن نکردن مصادیق آن و ایجاد سایر مرزبندیها برای نقد و بررسی تاریخی، نمی توان با پویایی و سازندگی تاریخ همخوانی پیدا کرد.
نتیجه گیری:
1- با فرض صحت گسستهای مفهومی- روشی در تاریخنگاری جنگ میان مورّخان و راویان با مخاطبان، کارکرد تاریخ نگاری جنگ، بمعنای تلاش برای توصیف و تبیین اقناع کننده و باورپذیر از رخدادهای تاریخی و مسایل آن، برای نسل حاضر و آینده، با چالشهای اساسی همراه شده است. چنانکه نوعی روایت های متکثّر و متناقض شکل گرفته است و برای پاسخگویی به پرسش ها، اقدام چندان مشخصی صورت نمی گیرد. مهمتر آنکه روایتهای متأثر از پویایی سیاسی و اجتماعی در جامعه ایران، چندان مدیریتپذیر بمعنای استفاده از روش ابلاغی و از بالا به پائین نیست.
2- یکی از مهمترین نتایج ناتوانی در تبیین مناسب از وقایع و تحولات جنگ ایران و عراق، گسست میان تجربه گذشته با نیازهای حال و آینده است. در نتیجه این احتمال مخاطره آمیز وجود دارد که در صورت تداوم وضعیت کنونی در تبیین تجربه جنگ با عراق و نادیده گرفتن درسها و دستاوردهای آن، جامعه ایران در صورت مواجهه با شرایط مشابه، درگیر تکرار تجربه گذشته شود. در این صورت سرمایه های تاریخی و میراث ملی یک نسل، در حالیکه می تواند و باید مورد بهره برداری قرار بگیرد، در درون تاریخ و مناقشات تاریخی محبوس و فراموش خواهد شد.