پسادرودیان؛
نمونهای از تغییرات در حال وقوع در نگرش و روش و خوانش تاریخ در ایران
روزی که آقای درودیان به دفتر ما در مرکز مطالعات و تحقیقات ادب پایداری آمد تا ایدهاش مبنی بر تغییر شیوه و روش بارگذاری مطالب در سایتش را در میان بگذارد، در مجموع به ضرورتی سهگانه برای این تغییر اشاره کرد: نخست، اقتضائاتی که فضای مجازی به کسانی که میخواهند در این فضا باشند خواهناخواه تحمیل میکند؛ دوم، بسامد بالا و سرعت حیرتآور مباحثی که در حوزهی تاریخ جنگ در این فضا بارگذاری میشود و سوم، تفاوت چشمگیر میان آن سرعت و کثرت با روال توأم با تأنی و تدریجی که ایشان برای آمادهسازی نوشتههای خود به آن قائل است و احتمال میدهد این آهستگی، مانع از حضور مؤثر و فعالشان در فضای مجازی و دیدهشدن مطالب سایتشان شود.
آن روز آقای کمری بیش از بنده درگیر بحث آقای درودیان شد، شاید از آنرو که خود وی از مدتها پیش به این نتیجه رسیده بود که دورهی درازگویی و دشوارگویی، مقدمهچینی و مؤخرهنویسی و ... سپری شده و بهتر است حاصل تأملات فکری چندسال اخیر خود را در کتابی با عنوان تقریبی «درنگانهها» و بهصورت گزارههای کوتاه اما ژرف منتشر کند تا هم معطل تبیین مسئله و طرح مقدمات و فصلبندیها و... نماند و هرچه زودتر در دسترس خوانندگان آثارش قرار گیرد، هم مطالب کتاب، برای مخاطبان دستیابتر باشد.
من در تمام مدت جلسه تقریباً خاموش بودم چون بهرغم اینکه بحث هردو بزرگوار را دربارهی تندادن به شرایط تحمیلکنندهی فضای مجازی برای حضور فعال در این فضا قابلاعتنا و هوشمندانه میدیدم، احساس میکردم چیزی در این میان نادیده گرفته شده یا، دستکم، درست دیده نشده است. احتمال میدادم در طرح موضوعی به نام « ضرورتهای تغییر شیوه و روش بارگذاری مطالب در سایت محمد درودیان»، مسئله صرفاً فضای مجازی و اقتضائات این فضا نباشد، بلکه فضای مجازی خود یکی از پیآمدهای آن مسئلهی پنهانیای باشد که یا بهتمامی به دام اندیشهی درودیان گرفتار نشده یا بلافاصله پس از صیدشدن، به چابکی از آن دام رسته است. برای اینکه آنچه در آن لحظه به آن فکر کردم از دام ذهنم فرار نکند، آن روز صبر کردم و جز یکی دو جمله نگفتم. آنچه ذیلاً میآید، حاصل تأمل من دربارهی پیشنهاد طرحشده در آن جلسه است:
به نظرم بنا به چند رخداد مهم که از آنها یاد خواهم کرد، در همهی حوزهها و در میان افراد اهل فکر و اندیشه، بهطور جدی با ظهور یک سامان فکری جدید روبهرو هستیم به نام «پسا...». این «پسا» یک عنوان کلی و البته ناقص است و کمال آن، وابستهی چیزی است که در مقابل آن به جای نقطهچینها قرار میگیرد و ناظر بر هر امر عمیقاً دگرگونشده است. من، بهاقتضای، این یادداشت، دربارهی پسادرودیان مینویسم و آن رخدادهایی را که به ظهور نسخه یا ورژن جدیدی از ایشان را منجر شده است، از دیدگاه خودم به شرح زیر برمیشمارم:
(1) برملاشدن یا آشکارشدگی رابطهی میان معرفت و قدرت در همهی حوزهها از جمله تاریخ، (2) تردید به بازنماییهای علم که تاریخ هم شاخهای از آن محسوب میشود، (3) یقین به ناتوانی روایتهای کلان و مکاتب بزرگ در پاسخگویی به نیازهای مادی و معنوی بشر و در نتیجه، از دسترفتن ارتباط روایتهای کلان با انسانها که تاریخ، دستکم در شکل پیشامدرن خود مدعی در اختیارگذاری آن روایتها بوده است ، (4) روند رو به رشد شکلگیری مجموعههای خودسامان و مستقل فکری که بیشتر حول الزامات اندیشهای میچرخند تا الزامات انسانی و نمونهی این مجموعهها در حوزهی روایت تاریخ جنگ اندک نیست، (6) اهمیتیافتن روایتهای محلی و موضعی و خاص که برساختهی جغرافیای معرفتی اجتماعیاند و متقابلاً، زوال اندیشههای جهانشمول و عمومی که شاید بتوان گفت پیدایی تاریخ شفاهی برآمده و برجوشیدهی اهمیتیابی اینگونه روایتهاست، (7) پررنگشدن نقش تمایزها و تنوعهای فرهنگی به جای همشکلی فرهنگی که درخشانترین نتیجهی آن، راهافتادن جریان گفتوگوی مداوم برای بازگویی روایتی ملی از حقیقت (به جای تلاش برای تطهیر حقیقت) بوده است.
احتمالاً بهروشنی بتوان مشاهده کرد که اولاً، فضای مجازی خود نتیجهی چنین اتفاقاتی است. ثانیاً، این رخدادها مهمترین عاملی هستند که مانع میشوند اندیشههای افراد صاحبفکر، دیگر در یک قالب فکری معین جای گیرد، بلکه همیشه چیزی از افکار آنها وجود دارد که ضمن تفاوتداشتن با افکار دیگران، از درک و تفسیر آنها میگریزد. ثالثاً، این رخدادها به همان اندازه که به پیچیدگی اندیشهها مدد میرسانند، آنها را مبهم میکنند ولی همین ابهام، وجود مباحثات و مبادلات فکری را ممکن میسازد و به آنها دامن میزند.
تحلیل من این است که اقدام درودیان به تأسیس سایت و تغییری که اکنون دغدغهمند ایجاد آن در سایت است، بیانگرشکلگیری یک سامان فکر جدید به نام«پسادرودیان» است که دیگر راوی آن روایت کلان و یگانه تاریخ جنگ نیست. به همین سبب، دیگر حتی تحریف روایت اصیل جنگ ( با معنایی که بهطور متعارف از تحریف وجود دارد)، برای ایشان موضوعیت ندارد. شاید چون معنای تاریخ نزد وی بهشدت دگرگون شده و از گزارش واقعه و واقعیت با کارکرد احاله به گذشته، تغییر کرده به خوانش اکنون با کارکرد دانش زیستن در حیات اکنون. با این سخن میخواهم بگویم پسادرودیان حتی دغدغهی استخراج درسهای استراتژیک جنگ را ندارد، بلکه این دغدغه در این فضا بهسرعت جای خود را به دغدغهای جدیتر داده است؛ جنگ چیزی جز استراتژی نیست و این در واقع یعنی جنگ عین حیات است نه در تقابل با حیات. چون حیات اساساً یعنی آگاهی و تسلط به استراتژی زیست در میان انبوه چالشها، آفات، آسیبها، تناقضها و تعارضها.
بنابراین، بدیهی است سبک فکری ایشان متشکل و متأثر از روایتهای متفاوتی باشد که فضای مجازی با گشادهدستی در اختیار میگذارد و نیز نباید انکار کرد که در آشکارشدگی برخی گسستها و تمایزهای معرفتی ـ فکری وی همچنان فضای مجازی بسیار مؤثر بوده است. با وجود این، فضای مجازی بهعنوان فضایی همواره طالب نوخواهی، نوجویی و نوگرایی و فضایی که با چونوچراکردن دربارهی روایتهای یگانه، آنها را به چالش میکشد و تضادها و ناهمگونیهای درونی آنها را علنی میسازد و بهشدت از آنها ساختارشکنی میکند، نباید مانع از آن شود که هر کس داستان خودش را بگوید.
به نظر من، پسادرودیان داستانی از آن خود دارد که نباید در میان تنوع روایتهای موجود در این فضا، آن را از یاد ببرد، بلکه باید تفاوتی که میان او و دیگران هست، حفظ کند و آن را دستمایهی معنابخشی به کلام خویش در گفتمان جهانی سازد. این تفاوت، همان قدرت ایشان در مسئلهیابی، مسئلهکاوی، مسئلهپردازی و بعضاً مسئلهگشایی است. این یافتن و کاویدن و پرداختن و گشودن، همان چیزی است که امروز فضای مجازی، دستکم در ایران، آن را نادیده میگیرد و با نادیدهانگاری آن، روزانه تولد پرشمار جملهها و گزارههای درخشان ولی اغلب بیریشه را موجب میشود. حال آنکه ریشه و اصل و نسب گزارهها و جملهها به مسئلهها یا دشوارههای ذهنی کسی یا کسانی میرسد که آنها را متولد کردهاند. اگر این ریشهها قطع شوند، معلوم نیست آنچه شاهدش خواهیم بود، بهتر از وضعیتی باشد که امروز درگیر آن هستیم.
در اکنونیّت ما گمبودگی مسئله بدتر از بیمسئلهگی است. فضای مجازی، ما را از موضوعات سرشار کرده اما به همان اندازه مسئله را از ما بازستانده است. ما در این فضا بهراحتی میتوانیم موضوعات متعدد را تصاحب یا به دیگری واگذار کنیم، اما با تصاحب موضوعات فقط پوستهای فاقد مغز یا نطفه را صاحب میشویم. حال آنکه مغز و نطفه همان مسئله است که در بطن موضوعات وجود دارد ولی در شتاب این فضا، این نطفه شکل نمیگیرد. به همین سبب، ارسال موضوعات بدون نطفه، باروری ذهن و اندیشه را در پی ندارد و این مسئلهای است که بهگمانم لازم باشد بحث دربارهی آن را به اشتراک بگذاریم.
مطالب مرتبط:
+ آیا باید در روش انتشار مطالب در سایت تغییر ایجاد کرد؟
+ سایر یادداشت های این نویسنده در سایت