«وقوع جنگ» نتیجه شکل گیری یک روند با برخورداری از ریشه های تاریخی، سیاسی و استراتژیک می باشد و بصورت دفعی واقع نمی شود. چنانکه «نتیجه جنگ»، امکان تداوم گذشته را از میان خواهد برد. به همین دلیل، «وقوع و نتیجه» جنگها تأثیر سرنوشتساز بر روندهای فکری و ساختاری در تعریف موقعیت استراتژیک کشورها دارد. با این پیش فرض، به دنبال طرح یک مسئله و پاسخ به آن هستم که در عنوان بحث قابل مشاهده است: وجوه مشترک و متفاوت جنگ با عراق و اسرائیل کدام است؟ بدیهی است که بدلیل دامنه و گستره موضوعات مشترک و متفاوت، با رویکرد و روشهای مختلفی می توان به این پرسش پاسخ داد.
در جنگ با عراق، ایران به دنبال جنگ نبود و بر این کشور تحمیل شد. چنانکه همین وضعیت به صورت دیگری در شکل گیری ادامه و انتخاب زمان پایان دادن به جنگ قابل مشاهده است. غلبه بر این وضعیت، مهمترین نشانه بی توجهی به ضرورت هدف گذاری و طراحی استراتژی برای مواجهه با پدیده جنگ است. با این توضیح، هدف گذاری و مدیریت شرایط در چهارچوب طراحی استراتژی، وظیفه حکمرانی است و واگذاری آن به دشمن و یا گذشت زمان، بمعنای سلب مسئولیت و انفعال در برابر شرایط می باشد.
استراتژی ایران در برابر اسرائیل نیز، «امتناع از جنگ از طریق قدرت بازدارندگی» بود. بنابراین زمان و شرایط وقوع جنگ، بر ایران تحمیل شد، چنانکه برقراری آتش بس نیز نتیجه پاسخ مثبت به درخواست امریکا و اسرائیل بود. با نظر به تجربه گذشته ،هم اکنون مواجهه با مخاطرات «از سرگیری جنگ و یا تثبیت آتش بس پایدار»، نیاز به تصمیمگیری دارد، در غیر این صورت، زمان و شرایط آن به ج.ا.ایران تحمیل خواهد شد.
هدف از تأسیس این صفحه، بیان دیدگاهها درباره ابعاد سیاسی، اجتماعی و نظامی جنگ ایران و عراق و نیز بازاندیشی و اصلاح نظرات و آثار منتشر شده است. تقاضا دارم از طریق آدرس m.doroodian@yahoo.com بنده را از نقطه نظرات نقادانه و پیشنهادی خویش بهره مند فرمایند. 
