فرانک جمشیدی
هنگامی که یادداشت آقای درودیان با عنوان «تاریخ؛ روایت آنچه انجام شده یا آنچه باید انجام می شد، ولی نشد» را خواندم، سعی کردم از روش همیشگیام برای فهم آنچه در وهلهی نخست دشوار و پیچیده به نظر میرسد، استفاده کنم. آن روش عبارتست از تجزیهی متن به گزارههای تکجملهای به منظور ادراک جملات مشابه و کنار هم قراردادن آنها و یافتن سیر منطقی بحث به کمک اِعمال برخی جابجاییها در جملات و برخی افزود و کاستهایی که به نظر میرسند برای قابلفهمکردن موضوع ضروری باشند و در نهایت، صراحتبخشیدن به مسئلهای که آن متن در خدمت طرح یا شرح و بسط آن است. در نتیجهی این اقدام، دریافتم که ایشان چند موضوع را در همان یادداشت کوتاه بیان کردهاند تا سرانجام به مسئلهای که مقصودشان از طرح آن موضوعات بوده، برسند و آن مسئله، احتمال میدهم چیزی باشد که من در عنوان یادداشتم آوردهام: «امکان»، «نقد»، «احتمال»؛ ضرورتهای سهگانه در روششناسی فهم واقعه. و اما موضوعات به گمانم به شرح ذیل باشند:
1. وجود برداشتهای متفاوت از مفهوم تاریخ، نشان میدهد بهتدریج تاریخ در بحثهای متعددی که میان اهلنظر درمیگیرد، بیشتر یک مشترکِ لفظی است تا معنایی و این، یکی از مهمترین دشوارههای بحث از تاریخ و تاریخنگاری است که بر بحثهای مفهومی- روشی دربارهی تاریخ نیز سایه انداخته است.
2. دشوارهی دیگر، بر پایهی دشوارهی نخست، به نظر میرسد در رویکردی باشد که به تاریخ وجود دارد؛ رویکردی که تاریخ را در خلاصهترین کلام عبارت میداند از واقعه یا آنچه وقوع یافته است. به این ترتیب، آهستهآهسته «تاریخ» با «رویکرد به تاریخ»، معادل گرفته شده، آن هم رویکرد واقعهمحور به تاریخ.
3. و اما عمدهترین دشوارهی تاریخ، به رویکرد واقعهمحور و به مشکلات و محدودیتهایی که از حیث متدولوژی یا روششناسی فهم تاریخ ایجاد میکند، برمیگردد. به این معنا که این رویکرد، بهعنوان رویکردی که به بررسی جزئیات وقایع و توصیف و تحلیل آنچه رخ داده است، میپردازد ـ و به همین اعتبار، آن را رویکردی گذشتهگرا، جزئینگر و توصیفی میتوان دانست که دارای روشمندی و تفکر خاص خود در تاریخنگاری و دربارهی تاریخ است ـ حتی اگر به نتایج مطلوبی هم برسد، که رسیده، با توصیف و تحلیل و تبیین گذشته از طریق اسناد و مدارک، موجب میشود گذشته در گذشته محصور بماند و نسبت روشنی با آینده پیدا نکند.
4. غلبهی رویکرد واقعهمحور در تاریخنگاری ایران، از جمله تاریخنگاری جنگ ایران و عراق، مانع جدی نقد روششناسی فهم تاریخ و تفکر دربارهی تاریخ بوده است. زیرا ظاهراً میان «روششناسی رویکرد واقعهمحور» با هدف توصیف و تحلیل و تبیین گذشته به معنای آنچه اتفاق افتاد، و «روششناسی رویکرد انتقادی به واقعه» با هدف تفکر دربارهی گذشته به معنای امکانهای به وقوع نپیوسته یا پرشمار حالتهای ممکن که میتوانست اتفاق بیفتد، ولی نیفتاد، تفاوتهای اساسی وجود داشته باشد.
5. یکی از وجوه این تفاوت عبارت است از اینکه روششناسی رویکرد انتقادی به واقعه با مأموریت تفکر دربارهی امکانهای تحققنیافته در تاریخ، خواهناخواه مبتنی و متکی بر بهرهگیری از ظرفیتهای قدیم و قویم و ریشهدار یا اصالتمند فکری، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، ...ِ بهفعلیت درنیامدهی جامعه است. این اتکا و ابتنا به این دلیل است که میان امکانهای تحققنیافته و ظرفیتهای بهفعلیت درنیامده همسخنی و همسنخی است و این هر دو؛ یعنی «تحققنیافتگی» و «بهفعلیت درنیامدگی»، بهخوبی در خدمت «زمان نیامده» یا آینده است.
6. اگر تاریخ وقایع و حوادث و رویدادها (از جمله تاریخ جنگ هشتساله) نوشته میشود تا از وقوع مجدد آنها جلوگیری کند، منطقاً باید به جای روایت وقایع به شکلی که اجتنابناپذیر جلوه کنند، به سمت روایتی میل نماید که شکل به وقوع پیوسته واقعه فقط یکی از اشکال ممکن باشد. درینصورت، تاریخ توجیهگرِ به سکوت وادارکُنِ متقاعدساز به تاریخ چالشگرِ به گفتوگو ترغیبکُنِ اقناعسازبدل میشود که بهواسطهی نشاندادن دستاوردها و پیامدهای محتمل، راه را به سوی «آینده» میگشایند؛ آیندهای در نسبت مساوی با گذشته و حال.
7. با این ملاحظه، رویکرد واقعهمحور در تاریخنگاری باید به سه ابزار مجهز شود؛ «ابزار جستوجوی اشکال ممکن در گذشته»، «ابزار نقد» و «ابزار رصد احتمالات درآینده«. فقدان این هر سه، مسئله یا دشوارهی اصلی در تاریخنگاری و، به تَبَع آن، در مطالعات تاریخی است.
8. این ادعا که تاریخنگاری فعلی در حوزهی جنگ هشتساله به ساحت نقد ورود کرده، هنگامی پذیرفتنی است که «نقد» حلقهی واسط «امکان» و «احتمال» یا «گذشته» و «آینده» شده باشد. وگرنه نقد یا به سطح اعراض و اعتراض فرو میغلتد، یا به تعدی و هتاکی میانجامد، یا به جادهی تحریف کشیده میشود یا مناظره را به مجادلهای بیهوده مبدل میسازد، چنانکه شده است! حال آنکه راهنمای رویکرد نقادانه به رخدادهای جنگ، از بررسی جزئیات گرفته تا توجیه و تبیین تاریخی آنها، توجه به امکانهای تحققنیافته در گذشته است و راهنمای رویکرد الگوگیری از گذشته برای آینده، توجه به پیامدها و دستاوردهای محتمل است.
9. با ملاحظهی آنچه گذشت، منتقد تاریخ، پیش از نقد مورخان و کارهایی که کردهاند و ترتیبدادن صحنهی مواجهه و پرسش و پاسخ با آنها، منطقاً باید خود را در مواجهه با این پرسش قرار دهد که «اشکال ممکنالوجود واقعهی مدّنظر بررسی چه میتوانستند باشند؟». اگر منتقد تاریخ نتواند به ساحت امکان ورود کند، اساساً نمیتواند با گذشته گفتوگو کند، چه رسد به گفتوگو با مورخانی که واقعه را کاویدهاند.
10. پاسخهای امکانی منتقد در نقب و نقد گذشته هر چه باشند و هر چه پرشمار و متنوع، راه او را به سوی مسیرهای محتمل آینده میگشایند. بنابراین، روششناسی فهم واقعه، مأخوذ و متأثر از روششناسی چگونگی ایستادن در مرز نازک میان امکان و احتمال است. به نظر میرسد، برای پرورش و تقویت و تحکیم این استعداد باید برنامهای دقیق و مدون طراحی شود.
مطالب مرتبط:
+ سایر یادداشت های این نویسنده