اشاره:

در دیماه 1396، مطلبی نوشتم دربارهی «نقد جهتگیری کلی یادداشتهای آقای جعفر شیرعلینیا درباره جنگ ایران و عراق در کانال تلگرامیشان». ولی چون آن مطلب بارگذاری نشد، از انتشارش در سایت نیز خودداری کردم، ضمن اینکه با تعطیلشدن کانال تلگرامی ایشان، تلقیام این بود که دیگر مطلب بنده، موضوعیت خود را از دست داده باشد- گرچه همچنان بهدنبال فرصت مناسب برای طرح آن بودم. بنابراین، پس از اطلاع به از سرگیری فعالیتهای ایشان در کانال تلگرامیشان، آنچه را پیش از این نوشته بودم، بدون هیچگونه اصلاحاتی در سایت گذاشتم.
************
برابر توضیحاتی که آقای شیرعلینیا در پاسخ به علت انتشار مطالبی دربارهی جنگ ایران و عراق داده است؛ محتوای کانال وی بیشتر معطوف به ارائهی «روایت جدید و مستقل» از وقایع جنگ ایران و عراق است. با فرض ارزیابی صحیح از علت ایجاد کانال، پرسش اساسی در روش ایشان برای در اختیارگذاری روایت جدید و مستقل است. به این منظور، پرسش فرعی این است: مشخصههای یک روایت جدید و مستقل از جنگ کدامند؟ آیا واکنشهای کنونی مخاطبان ایشان در کانال، متأثر از جدید و مستقلبودن روایتی است که ایشان از جنگ ارائه داده است؟ به نظر میرسد پاسخ به این پرسشها، مشخصه تلاشها و در نتیجه روایتهای شیرعلینیا از وقایع جنگ را آشکار کند.
استقبال چشمگیر و رو به گسترش مخاطبان آقای شیرعلینیا از یادداشتهایی که ایشان درباره وقایع جنگ ایران و عراق و سایر موضوعات سیاسی در کانال تلگرامیشان بارگذاری میکند، و سپس خداحافظی با مخاطبان، و پس از چندی از سرگیری آن (و همهی اینها بدون ذکر دلایل)، پرسشهایی را برانگیخته که ارزیابی آنها، موضوع این یادداشت نیست، ولی طرح آنها اهمیت دارد، از این حیث که شاید محل توجه و تحقیق قرار بگیرد.
انتشار یادداشتهای آقای شیرعلینیا درباره جنگ ایران و عراق در فضای مجازی، بازتاب نسبتاً گستردهای داشته و موجب قطببندی موافقان و مخالفان یا منتقدان شده است. تعداد موافقان را میتوان از تعداد افراد عضو در کانال، محاسبه و افزایش نسبتاً سریع آنها را ادراک کرد. انتقاد مخالفان بیشتر وجه روششناختی دارد و بر این پایه استوار است که اغلب یادداشتهای این کانال دربارهی جنگ ایران و عراق، خبرهای مختلفاند که آقای شیرعلینیا آنها را در کنار هم قرار داده و سپس یک نتیجهگیری کلی از آنها کرده است.
نظر به اینکه آقای شیرعلینیا هدف خویش از انتشار یادداشتهایی دربارهی جنگ ایران و عراق در فضای مجازی را ارائهی «روایت مستقل و جدید» از جنگ قید کرده، میتوان از همین هدف، هم به مهمترین شاخص برای ارزیابی یادداشتهای ایشان درباره جنگ در کانال تلگرامیشان دست یافت، هم به نقد روششناختی منتقدان توجه کرد. با این توضیح، دو پرسش قابلیت طرح دارد:
1. آیا روایتهای منتشرشده، برابر هدف نویسنده، روایت مستقل و جدید از جنگ است؟
2. آیا نقد منتقدان درخصوص روش تهیه این یادداشتها، واقعاً مشکل روششناختی دارد؟
به دلیل تقدم مباحث روششناختی، ابتدا به پرسش دوم پاسخ خواهم داد زیرا پاسخ، هر چه باشد، تکلیف پرسش اول را هم مشخص میکند.
به نظرم، استناد به برخی گفتارها و نوشتارها و سپس نتیجهگیری از آنها، امر مرسومی در انواع تحقیقات است چون این کار، نوعی روش نقلی و مستند است که در بسیاری از آثار، ازجمله آثار منتشرشده درباره جنگ، قابل مشاهده است. چنانکه مشخصه بسیاری از آنچه اینجانب تا کنون در سایت یا مقالات و کتابهایم بارگذاری کرده یا نوشتهام، همین است. پس اگر این روش در میان روشهای تحقیق، بداهت دارد و تکراری است، واکنشهای منتقدان به روش آقای شیرعلینیا چه مبنایی دارد؟
به نظرم، مسئله اساسی در نقد روششناختی منتقدان، معطوف به داعیه آقای شیرعلینیا مبنی بر «ارائهی روایت جدید و مستقل از جنگ» است. میتوان حدس زد که پرسش منتقدان این باشد: «آیا نتیجهگیریهای منتقدانه از روایتهای موجود درباره جنگ، به این معناست که شیرعلینیا با روش نقلی- تحلیلی، به ارائهی روایت جدید و مستقل از جنگ مبادرت کرده است؟» در اینصورت، ایشان باید بتواند پاسخ دهد که مشخصههای روایت مستقل و جدید از جنگ چیست؟ چون در هسته مرکزی این پرسش، چیزی فراتر از «داعیه» وجود دارد؛ حتی فراتر از «مسئله» و آن عبارت است از «روش» که کمک میکند به بازشدن، پردازششدن و تبیین دقیق مسئله. در واقع، پرسش یادشده، داعیهی آقای شیرعلی نیا مبنی بر «ارائهی روایت مستقل و جدید از جنگ» را با منطق روش و با نقد روششناختی منتقدان در تلاقی قرار میدهد. این فرصتی است که موافقان مطالب این کانال هرگز نمیتوانند در اختیار آقای شیرعلینیا قرار دهند زیرا برای موافقان، صرف انتقادیبودن زبان یادداشتها و نتیجهگیریهای تحلیلی انتقادی، کافی است برای آنکه از یادداشتها استقبال کنند- بیآنکه «اخبار» نقلشده چندان محل مناقشه یا نقدشان باشد.
در نقد روششناختی، محتوای «اخبار» و چرایی «نقل» آنها، محل انتقاد نیست، بلکه چگونگی روش انتخاب برخی اخبار و نتیجهگیری از آنها مدنظر منتقد است. خمیرمایه اصلی یادداشتهای آقای شیرعلینیا برخی اخبار است که ایشان آنها را نقل قول و سپس براساس آنها نتیجهگیری میکند و منتقدان به همین روش اعتراض و نقد دارند و برخی ملاحظات روششناختی را طرح میکنند که برای نقد روش آقای شیرعلینیا در ارائهی روایت جدید و مستقل از جنگ، مناسب و منطبق است. به این اعتبار، نباید چنین نقدی را نادیده گرفت.
اکنون میتوان به پرسش اول پرداخت: آیا روایتهای منتشرشده، برابر هدف نویسنده، روایت مستقل و جدید از جنگ است؟ برای پاسخ به این پرسش، باید اساس و شاکله روایت مستقل و جدید از جنگ را تعریف کرد. به نظرم، این اقدام، محل نزاع کنونی را روشن میکند.
ارائهی روایت مستقل و جدید از جنگ، مستلزم برخورداری از مبانی نظری و روشی برای دستیابی به دادههای جدید است. در واقع، این مبانی کمک میکنند که دریابیم چگونه با پژوهش در وقایع، واکاوی موضوعات و مسایل، جستوجو در اسناد و مدارک و همچنین، در صورت نیاز، گفتگو با ناظران و عاملان به دادههای جدید و مستقل دست یابیم. در غیر اینصورت، برگزیدن بخشی از آنچه دیگران در مناسبتها و با اهداف خاصی بیان کردهاند، بدون تحقیق درباره میزان صحت آنها و سپس رسیدن به نتیجهگیری، به معنای روایت مستقل و جدید از جنگ نیست. به عبارت دیگر، بر شانههای گفتهها و نوشتهها و یافتههای دیگران نمیتوان اندیشه و روش جدیدی بنا کرد اگر ندانیم شالودهای که آنها بر آن ایستادهاند، چیست و چگونه بنا شده است. این ملاحظه اساسی، ازجمله عواملی است که اینجانب را به بازبینی آنچه تا کنون گفته و نوشتهام، وادار کرده است.
بر پایه توضیحات یادشده، به نظرم، روایت آقای شیرعلینیا در کانال، برآمده از ملاحظات زیر باشد:
الف. روایتهای ایشان، بیشتر منقول از منابع تولیدشده است، نه منابع مستقل (غیر از برخی گفتگوهای شفاهی که ناظر بر نگاه جدید به جنگ نیست، بلکه در چارچوب تکمیل آثاری است که خود مبتنی بر منابع موجودند). به عبارت دیگر؛ ایشان نه شاهد و ناظر واقعه بوده، نه عامل واقعه و نه منابع دست اول را تولید کرده، بلکه همواره بر منابع دست اولی تکیه زده است که دیگران تولید کردهاند. این مشخصهی برجسته در روایت ایشان از جنگ ایران و عراق است که کمتر به آن توجه شده است.
ب. روایتهای آقای شیرعلینیا از جنگ، متکی بر برخی دادههای محدود نقلی است که آنها را گزینش و سپس از آنها نتیجهگیری کرده و با فراروی از محدودیت دادههای در اختیار، آنها را به موضوعات گستردهتر تعمیم داده است-بیآنکه دربارهی صحت دادههای نقلی- مکتوب، کمترین پژوهش مستقل صورت داده باشد. احتمالا ًفرض ایشان بر صحت تمامی دادهها و کافیبودن آنها برای بیان روایت جدید از جنگ از طریق گزینش و چینش مجدد آنها بوده است. همچنین در برخی موارد بر نقل قول افراد معدودی از عاملان جنگ که درصد ناچیزی را در سطوح عملیاتی و تاکتیکی شامل می شود و با سطح راهبردی بویژه در مباحث سپاه هیچ نسبتی ندارد، تکیه دارد.
ج. صراحت در بیان یافتههای تاریخی و با رویکرد انتقادی، مهمترین و برجستهترین مشخصه روایتهای ایشان است و به همین دلیل، مخاطبان از آن استقبال و به آن انتقاد کردهاند. در حوزه مسائل تاریخی، صراحت در بیان واقعیات تاریخی بسیار اهمیت دارد درحالی که کمتر مورخان به آن توجه نشان دادهاند.
این مشخصهها ازجمله دلایلی هستند که نشان میدهند چرا با وجود آنکه شیرعلینیا تلاش کرده فهم موجود از جنگ را به چالش کشیده، روایت جدیدی از جنگ ارائه کند، نه فقط در تحقق این امر موفق نبوده، بلکه به دلیل محدودشدن ایشان به دادههای از قبل موجود و یا نقل برخی دادههای کمتر بیانشده با چینش جدید (بدون مبانی نظری و روشی مشخص)، خود به نوعی در تولید و استحکام گفتمان موجود درباره جنگ ایران و عراق سهیم شده و نتوانسته است در درون این گفتمان، روایت جدیدی را با رویکرد انتقادی بیان کند. در واقع شیرعلینیا در تولید منابع دست اول، که حاصل مشاهدهی توأم با مخاطراتِ فراوان واقعه از سوی عاملان و ناظران در زمان وقوع و یا پژوهشهای عمیقِ اسنادیاند، هیچ تلاشی ننموده و خاستگاه مستقلی ندارد بنابراین، ناگزیر به استفاده از روش نقلی و مستند بوده که این خود، موجب ناکامیاش در ارائهی روایت جدید از جنگ شده است. فقدان خاستگاه مستقل، شیرعلینیا را همچنین فاقد مرجعیت لازم برای گفتمانسازی میکند، حتی اجازه نمیدهد چنان روایتی جایگزین روایتهای موجود از جنگ شود.
با توجه به ملاحظات فوق، استقبال مخاطبان کانال شیرعلینیا از روایت ایشان از جنگ بیش از آنکه متأثر از قدرت فکری- استدلالی ایشان باشد، به دلیل صراحت لهجه سیاسیشان در بیان برخی دادههای تاریخی است؛ دادههایی که حتی در صورت صحتداشتن، برای در اختیارگذاشتن روایت جدید از جنگ و نقد گفتمان موجود، کافی نیستند. به همین دلیل، به نظرم، ایشان نه تنها به نیازهای مخاطبان برای مشاهده روایت جدید از جنگ ایران و عراق پاسخ نداده، بلکه واکنشهایی را برانگیخته که نتیجهی آن واکنشها، از بینرفتن زمینههای پیدایی روایت جدید از جنگ بوده است.
نقد روششناختی از این جهت قابلاعتناست که نشان میدهد گزینش و بازچینش روایتهای پیشین از جنگ، نه تنها روش مناسبی برای خلق روایت مستقل و جدید از جنگ نیست، بلکه کاربرد ناصحیح روش نقلی- استنادی، همان روایتهای پیشین از جنگ را هم تخریب میکند، بدون اینکه هیچ تلاشی برای بناکردن روایت جدید صورت داده باشد. بنابراین، منازعهی اصلیِ منتقدان روششناختی با ایشان حتی دیگر بر سر توفیق یا عدم توفیق وی به ارائهی روایت مستقل و جدید از جنگ نیست (که این امر ضروری است و سرانجام خواهد شد)، بلکه بر سر ویرانکردن روایت کنونی از جنگ است که فرماندهان و رزمندگان آن را بیان کرده و میکنند و درونمایه آن، ناظر بر چگونگی شکلگیری فرهنگ و خِرد دفاعی و تهاجمی در برابر دشمن در دیروز و انتقال تجارب گذشته به حال و آینده است.
برای ارزیابی میزان کارآمدی نقد روششناختی پیشنهادی میتوان یادداشتهای منتشرشده در کانال آقای شیرعلینیا را به محک این پرسش زد که نتیجه آن یادداشتها برای تجربه تاریخی ملت شریف ایران در برابر تجاوز دشمن چیست؟ آیا ابعاد آن حماسه و نتایج آن را تبیین میکند؟ آیا موجب اعتماد به نفس ملی برای مواجهه با شرایط مشابه خواهد شد؟ به نظرم، با تمایزگذاری میان نقد ساختارشکنانه و نقد معطوف به ارتقای تجارب گذشته و انتقال آنها به حال برای پاسخ به نیازهای آینده، بتوان ضمن نقد روایتهای کنونی، افقهای جدیدی به روی پژوهشهای مربوط به امکان یا امتناع شرایط پیدایی و رشد روایتهای جدید و مستقل از جنگ گشود.
مطالب مرتبط:
+ تأملی بر بازتاب های نقد بر کانال تلگرامی جناب آقای شیرعلی نیا
+ مطالب مربوط به آقای شیرعلی نیا در این سایت