اشاره:
همزمان با چهلمین سالگرد جنگ ایران و عراق، در گفتوگوی ویدیویی با برنامه رادیكال «اعتماد آنلاین» که در تاریخ ششم مهرماه منتشر شد، به چرایی و چگونگی آغاز جنگ پرداختم. این گفتگو در چندین بخش برای بهره برداری مخاطبان منتشر خواهد می شود.
****************
اگر صدام پس از اتمام جنگ در راستای منافع امریكا و اسراییل اقدام میكرد هرگز متجاوز اعلام نمیشد یعنی با یك رویكرد سیاسی صدام را... اگر صدام تصمیم به حمله كویت نداشت ممكن بود هیچوقت صدام و عراق را به عنوان متجاوز معرفی نكنند.
واقعا. اگر صدام بعد از اتمام جنگ در چارچوب منافع امریكا عمل میكرد، در چارچوب منافع اسراییل عمل میكرد، من معتقدم پدیدهای به عنوان اعلام صدام به عنوان متجاوز شكل نمیگرفت و خیلی تحولات تغییر میكرد.
میخواهم كمی به عقب برگردم. تصمیم صدام برای حمله به ایران هو به ما هو تصمیم شخصی خودش بود یا اینكه محصول تغییراتی بود كه در موازنه قدرت در بلوك غرب اتفاق افتاده بود؟ چون ما در آن مقطع میبینیم كه چند ماه قبل پیمان ماستریخت اتفاق میافتد و در آن مقطع فكر میكنم یك شخصیتی مثل ژاك شیراك وزیر اقتصاد فرانسه است، در عراق رفتوآمد داشتند و داشتند برنامهریزی میكردند اتحادیه اروپا شكل بگیرد و اختلافاتی در بلوك غرب افتاده بود و همه آمدند پشت سر عراق برای اینكه حمله به ایران اتفاق بیفتد. تصمیم صدام بود یا تصمیم قدرتهای جهانی بود كه این جنگ به ما تحمیل شود؟
این یكی از سه سوال اساسی شماست كه اول اشاره كردید. در مورد وقوع جنگ الان دو نظریه شكل گرفته. در واقع، به این سوالات در چارچوب دستگاههای نظری یا یك رویكرد خاص پاسخ میدهند. هر كدام هم به شواهد و قرائنی استناد میكنند. نهضت آزادی معتقد است و در بیانیهاش هم ذكر كرده [و] میگوید این جنگ اجتنابپذیر بود، یعنی میشد جنگ نشود و دلایلی هم ذكر میكند كه میشود در مورد این دلایل بحث كرد.
مثل خاطراتی كه وجود دارد كه پیغام آوردیم. آقای دعایی هم اخیرا اعلام كردند...
خیلی بحث میشود. اما در مورد سوال شما یك روایتی وجود دارد. از زمان جنگ هم بود. یعنی وقتی صدام حمله كرد. صدام را یك شخص امریكایی میدانست و معتقد بود كه صدام با اشاره امریكا به ایران حمله كرده است. من به دو ادله معتقدم كه این تحلیل غلط است و همان زمان هم معتقد بودم صدام امریكایی، به معنیای كه حاكمان بعضی از كشورهای عربی را میگویند، اینطور نبود.
صدام در یك نامهای به امام گفته بود: ما هم مثل شما هستیم .
بیشتر نزدیك به كشوری مثل فرانسه نبود؟
نه. آن هم هست، ولی من معتقدم كه شخصیت صدام بود. آنهایی كه این تحلیل را داشتند صدام امریكایی بود، حتی حمله به كویت را هم میگویند با چراغ سبز امریكا بود. من این تحلیل را قبول ندارم. با بعضی از دوستان هم دو، سه ساعت بحث كردیم. صدام یك شخصیت خاص بود و در این نامهنگاریهایی هم كه با امام كرده بود یك بار به امام گفته بود ما مثل خود شما هستیم، ما هم در آن كوچهها بودیم و حكومت را اینطوری به دست گرفتیم. یعنی میخواست بگوید ما را كسی دیگر نیاورده است.
یعنی به قصه نگاه ایدئولوژیك داشت یا خیر؟
حالا اجازه دهید من آن سوال شما را باز كنم. وسطش كه بپرسید من نمیتوانم پاسختان را بدهم. چارچوب بحث از دستم خارج میشود. بعد من هركدام اینها بود عرض میكنم.
بنابراین یك بخشی شخصیت صدام است كه در این قصه به نظرم موثر است و نقش داشته كه به این اعتبار معتقدم كه نه، اینطوری نبوده. یك بخش دیگر تاریخی بسیار مهم وجود داشته [این است كه] صدام قبل از تصرف سفارت امریكا میخواسته به ایران حمله كند و این جزو اخباری است كه رییس ایستگاه سیا در ایران- جورج كیو- میآید با ابراهیم یزدی ملاقات میكند و این خبر را به او میدهد. من با آقای یزدی ملاقات كردم، گفتم، چنین خبری هست و تایید كرد و بعدا هم آقای مارك گازیوروسكی كه به ایران آمد و من با او ملاقات كردم، كتاب منتشر كرد و این را توضیح داد. خب، حالا كه ما نه سفارت گرفتیم نه چیزی و امریكاییها با دولت وقت موافقند كار كنند هماهنگ هستند...
جلسات برگزار میشود...
بله. پس اینجا اگر صدام امریكایی است، قبل از تصرف سفارت چرا میخواست حمله كند؟ بنابراین من این را با این دو ادله، شخصیت صدام و این واقعه تاریخی، قبول ندارم. اما جنگها یكشبه براساس تمنیات یك فرد شكل نمیگیرد. [در مورد] ساختارها و زمینههایی كه جنابعالی اشاره كردید، من معتقدم بین ما و عراق به دلیل اختلافات تاریخیای كه وجود دارد همواره در آینده احتمال جنگ وجود دارد، [اما] مشروط به این است كه ساختار سیاسی در ایران یا عراق تغییر كند...
راجع به آینده صحبت میكنید؟
كلا معتقدم هر موقع بین ما و عراق جنگ صورت گرفته یا ساختار ایران یا عراق تغییر پیدا كرده، [سال] 75 درگیریای كه قبلا بود، كودتا شد، عبدالكریم قاسم آمد، بعد بعثیها آمدند، بعد جنگ شد. بعد از 75 روابط ایران و عراق عادی شده بود، فرح آنجا رفت، این همه معاملات صورت میگرفت. قبل از پیروزی انقلاب روابط ایران و عراق عادی شده بود. انقلاب كه در ایران شد دوباره زمینه برای جنگ به وجود آمد. یعنی چه؟ یعنی ساختار سیاسی در ایران یا عراق اگر تغییر كند یك متغیر است؛ یعنی امروز اگر بعثیها در عراق كودتا كنند قدرت را به دست بگیرند، حتما بدانید در تقدیر روابط ایران یك جنگ مجدد هست.
دوم شرایط منطقه و بینالملل است كه بیاید پشت این داستان باشد. امروز عربستان وقتی پشت استراتژی فشار حداكثری ترامپ میآید، امارات وقتی یك پیوند استراتژیك با اسراییل برقرار میكند و امكان یك مانور استراتژیك را توسط اسراییل در برابر ایران فراهم میكند، اینها همان متغیرهای منطقهای [و] بینالمللی است. پس جنگ یكشبه اتفاق نمیافتد. زمینه و دلایل دارد. درمورد عراق بهطور خاص معتقدم هر موقع ساختار در عراق عوض شود، یعنی موازنه بههم بخورد و شرایط منطقهای و بینالمللی تغییر كند، امكان یك جنگ مجدد هست. به دلیل زمینههای تاریخی و اختلاف سیاسی- حقوقی كه بین دو طرف وجود دارد.
به این نكته اشاره كردید [كه] تغییر موازنه قدرتهای جهانی در بلوك غرب چقدر نقش داشت؛ یعنی مثلا فرانسه چه نفعی میبرد از اینكه نقش بكمپلكس را برای صدام بازی كند و صدام را مجاب كند و برای حمله به ایران تشویق كند؟ در اسناد چیزی وجود دارد؟
آن چیزی كه اتفاق افتاده، در واقع آن نظریهای كه جنگ را در چارچوب انقلاب توضیح میدهد، بر چند چیز تاكید میكند؛ 1- انقلاب، نظم حاكم بر منطقه را تغییر داد. بنابراین سیاست قدرتهای بینالمللی اعاده نظم پیشین بود. [در] منطقهای كه نفت هست، تجارت هست، موقعیت و رقابتهای ژئوپلیتیك وجود دارد، یك انقلاب كه قابلیت و خاصیت توسعه دارد، آن نظم را بههم میزند، بنابراین برای مهار آن انقلاب ائتلاف ایجاد میشود. یك نظریهای هم وجود دارد كه اساسا انقلابها را با جنگ میشود مهار كرد. بنابراین این نظریههایی كه با این مولفهها شكل گرفته معتقد است كه یك ائتلاف بینالمللی در حمایت از صدام و تحریك صدام برای حمله به ایران وجود داشته، اطلاعات نظامی را سلطنتطلبها و ارتشیهایی كه ضدانقلاب بودند و از ایران فرار كردند- بعد از پیروزی انقلاب- رفتند و اطلاعاتشان را به عراق دادند، عربستان اطلاعاتی را كه از كانالهای مختلفی بود به عراق داد؛ یعنی جنگ حاصل یك اجماع بینالمللی علیه انقلاب و نظام بعد از انقلاب بود. اینطوری مساله را تبیین میكنند و نظریهای كه دلایل زیادی وجود دارد كه صدام هم بعد از اینكه جنگ تمام شد، تحت فشار قرار داشت. قبل از حمله گفت شما از ما خواستید به ایران حمله كنیم و ما در حمله به ایران خط مقدم منافع شما بودیم؛ یعنی بخشی از آن توافقات ضمنی و موافقتهای عینی و ضمنی [را] كه وجود داشت صدام بیان كرد.
من چون میدانم شما كار درخشان و درجه یكی را در حوزه تاریخ انجام دادید...
درجه یك و درخشان نیست؛ واقعا میگویم. یك كارهایی شده...
یك كارهایی در حد بضاعتتان برای نسل ما كه قابل تامل و مهم است. من میخواهم به عنوان كسی كه در این حوزه كار كردید و پژوهشگر و مورخ هستید، [بگویید]. شما فرمودید امریكا طرفدار جنگ و حمله صدام به ایران نبود...
نه، نمیگویم نبود. قبل از تصرف سفارت امریكا...
من میخواهم اهم و فیالاهم كنم؛ یعنی میخواهم درصد بدهم. در آن مقطع انگلستان، فرانسه، شوروی، آلمان و امریكا اگر بخواهید سهمالقدر هر كدام از اینها را مشخص كنید كه فرانسه نقش موثرتری داشت در اینكه صدام برای حمله به ایران مصممتر شود یا امریكا یا آلمان یا شوروی، شما اگر بخواهید سهمالقدرشان را مشخص كنید برای نسل جدید كه بدانند چه فرآیندی طی شده كه بتوانند شرایط امروز [را] هم درك كنند كه كدام كشورها چه منافعی داشتند این را چطوری برایمان مشخص میكنید؟
من در اندازه مطالعات خودم میگویم. من برخلاف بعضیها معتقدم شوروی واقعا مخالف جنگ بود. بعضیها میگویند نه. من، به دلایلی از نظر خودم میگویم شوروی مخالف جنگ بود.
اینجا این سوال ایجاد میشود كه چرا بعدش شوروی اینقدر به صدام كمك كرد؟
نه، آنها بعد از جنگ بود. در وقوع جنگ شوروی مخالف بود و تا فتح خرمشهر شوروی سلاح نداد. اگر هم دادند متحدین دادند؛ حال با چراغ سبز یا بدون چراغ سبز. به هر جهت نگذاشتند ساختار ارتش عراق یا ساختار امریكایی بشود. ما قبل از حمله عراق هم تمام منابعی كه نشان میداد موضع شوروی چیست بخشی از آن خطی بود كه در روزنامه مردم حزب توده بود- این خط شوروی هم بود- حزب توده معتقد بود یك جریان امریكایی در عراق حاكم میشود. حزب كمونیست دارد توسط صدام سركوب میشود و صدام تمایل به غرب دارد و شورویها چون [در] ایران انقلاب شده بود و از مدار قدرت امریكا خارج شده بود، آن حلقه سنتو - سیتو كه میآمد، ناتو میآمد تا بعد میشد تركیه، ایران، پاكستان و حلقهای بود كه نمیگذاشت شوروی به آبهای آزاد برسد. این حلقه درش گسست شده بود و شورویها واقعا مایل نبودند ایران دوباره به دامن امریكا برگردد و ایران بخشی از استراتژی امریكا بود، مكمل استراتژی امریكا در منطقه خلیجفارس بود، مكمل استراتژی امریكا برای مقابله با شوروی بود. بنابراین جنگ میتوانست ایران را تضعیف كند و روابطش را دوباره با امریكا تنظیم كند و شورویها مایل نبودند و اعلام هم كردند گفتند جنگ را نوعا دیوانهها شروع میكنند. من معتقدم شوروی نبود. این سهم شوروی!
من در مورد اینكه انگلیس چقدر نقش داشته، اسنادی را مطالعه نكردم، ولی این را میدانم كه حمله به جزایر و تصرف جزایر سهگانه در یك دورهای بخشی از طرحهای صدام بوده و رسما هم اعلام میكردند میخواستند به نمایندگی از اعراب علیه ایران بحث سه جزیره را دنبال كنند و در طرحهایشان هم یك چیزی برای پیاده كردن بوده. آنجا بعضی از كشورها مخالفت میكنند، احتمالا انگلیس در این بخش مخالف بوده.
در مورد فرانسه من مطالعاتی كه كردم گرایش صدام به سوسیالیستها، سفر اریك لو، خبرنگار فرانسوی كه میآید و نقشی كه در آن دوره داشته معتقدم كه زمان وقوع جنگ چون امریكاییها درگیر تصرف سفارت و انتخابات بودند تمركز آنچنانی نداشتند و این احتمال وجود دارد كه در آن دوره فرانسویها نقش داشتند. چنانچه بعد از اینكه جنگ شروع شد، [و] شوروی تسلیحات نداد، طارق عزیز به فرانسه سفر كرد. چون تسلیحاتشان از امریكاییها نبود. استارت گرفتن سلاحهای فرانسوی و نقش فرانسه در جنگ با این سفر طارق عزیز زده شد و حتی فرانسویها منافقین را به صدام وصل كردند. بنابراین اینقدر فرانسه نقش داشت.
حتی بعد از آن 12 هزار نیروی مستشاری به عراق فرستاد.
بله، اما معتقدم مهمترین نقش را امریكا داشته به دلیل منافع...
بعدا به اسراییل هم اشاره كنید.
بله؛ منافع چیست؟ منافع، در واقع وقتی میگوییم، اینجا به این میز لگد زدند به پایین انداختند یا از اتاق بیرون رفتیم [و] آمدیم یا یك قتلی اتفاق افتاده، اولین كاری كه پلیس میكند میگوید شما با چه كسی اختلاف داشتید؟ چه كسی در این كار منفعت دارد كه شما را تخریب كند و شما را آزار دهد؟ از این شروع میكند. با این استدلال بخواهیم شروع كنیم بیشترین منفعت را امریكا داشته. چرا؟ به دو دلیل...
در طول جنگ؟
در وقوع جنگ؛ چون سوال ما وقوع جنگ است. هر موقع رفتیم ادامه آن هم بحث میكنیم. بیشترین منفعت را امریكا داشته چرا؟ به دو دلیل: 1- خلأ قدرت شاه در ایران یك مساله استراتژیك برای امریكا و شاه شد و 40 سال [است] این مساله را امریكا دارد؛ یعنی منطقهای كه براساس یك موازنه دو ستونه انجام میشد، یعنی عربستان و ایران كه بعد از شكست امریكا در جنگ ویتنام توسط كسینجر طراحی شده بود، این یك پایهاش كه ایران بود فرو ریخت و نظم منطقهای بههم ریخت و هنوز برقرار نشده و امریكا مجبور شد با حضور مستقیم این نظم را برقرار كند. چه در درگیری با ایران چه در درگیری با عراق.
بنابراین امریكاییها: 1- در بحث انقلاب منفعت داشتند. یك پایگاه استراتژیك را در شمال خلیجفارس و جنوب شوروی از دست دادند و پایگاه چابهاری كه امریكاییها تاسیس كرده بودند و این همه بود برای چه بود؟ برای ما نبود. امكاناتی كه داده بودند تا در شمال خلیجفارس بر منطقه مسلط شوند. بنابراین: 1- این را از دست داده بود. 2- ما سفارت امریكا را در خصومتی كه با امریكا داشتیم و نگرانیای كه از سفر شاه و تكرار كودتای 28 مرداد داشتیم، وقتی سفارت را گرفتیم در واقع، اقتدار امریكایی كه شاه را از دست داده و بعد سفارتش گرفته شده و نمیتواند كاری كند این اقتدار فرو ریخته در نظام دوقطبی.
و امیدش را ناامید كردیم كه میتواند با دولت موقت كار كند و با رژیم بعد ایران میتواند كار كند.
حالا با كم و بیش. این توضیحاتی كه میفرمایید چه نكتهای دارد؟ نكته این سوال شماست كه چه كسی منفعت داشته؟ ما یكی یكی بازیگرها را میگوییم. امریكا بیشترین منفعت را داشته. شواهد و قرائن چه میگوید؟ كسانی كه آن كودتای نقاب را كردند میگویند انقلاب كه پیروز شد آن شبكهای كه بخشی در ارتش بود بخشی هم بیرون بود میگوید ما رفتیم اروپا، امریكاییها یك چراغ سبز ندادند چون به نظرم دولت موقت بود میخواستند ببینند چه میشود. كارتر میگوید من وقتی سفارت را گرفتم مشاوران من پیشنهادهایی دادند كه ما میتوانستیم ایران را با خاك ویران كنیم، ولی من به دلایلی این كار را نكردم. پس امریكاییها به كودتا توجه نداشتند، اما به حمله نظامی فكر میكردند. كارتر موافق نبود. كودتاچیها میگویند از اسفند سال 58 یعنی حدود سه ماه بعد از تصرف سفارت و اینكه امریكا نمیتواند حمله نظامی كند، میگویند به ما چراغ سبز دادند كودتا را شروع كنیم. ما از اسفند كودتا را شروع كردیم. بنابراین پنج ماه طول كشید تا برای كودتا آماده شدند. 19 فروردین امریكاییها قطع رابطه با ایران را اعلام كردند. صدام هم بلافاصله اعلام كرد ما آمادگی نظامی داریم. همه اختلافات نظامیای [را] كه با ایران داریم با زور حل كنیم؛ یعنی جنگ كنیم، ولی چون امریكاییها امیدوار بودند به كودتایی كه قبلا طراحی كرده بودند هنوز خودشان به طور مستقیم گزینه جنگ را انتخاب نكرده بودند و گزینههای دیگری كه داشتند. 5 اردیبهشت عملیات طبس را داریم. هدفش آزادی گروگانها بود. یعنی مشكل را از طریق نظامی حل كنند. نشد. 22 تیر، یعنی 70 روز قبل از حمله مستقیم عراق به ایران، كودتای نقاب شد كه صدام و عراق در آن مشاركت داشتند برابر اسناد. بنا بوده پایگاه بدهند، تجهیزات بدهند، از طریق رادیو عراق حمایت كنند و بحثهای مختلفی كه بوده. پس چه كسی پشت كودتاست؟ چه كسی پشت اقدام نظامی است؟ در اسناد بحث میكنند. به نتیجه میرسند كه ابزاری غیر ابزار نظامی علیه ایران وجود ندارد. منتها اینها را نمیتوانند اعلام كنند به این دلیل كه مسوولیت رسمی جنگ را هیچ كشوری نمیتواند بپذیرد و امریكا نمیتواند این را بپذیرد، آن هم در منطقه خلیجفارس و با امنیتش و در ایران با مسائلی كه دارد.
بنابراین در این مورد بعضی از اسناد منتشر نشده. بنابراین در میان این بازیگران امریكا بیشترین منافع را داشته در حمایت از صدام و صدام هم بیشترین منافع را داشته كه به ایران حمله كند در یك فرصت تاریخی كه ایران با امریكا رودررو شده دچار تنش است و ایران حمایت بینالمللی ندارد.
اسراییل چطور؟
من معتقدم اسراییل -تا این تاریخی كه ما داریم بحث میكنیم- منفعتی در جنگ ایران و عراق ندارد، اما میخواهد از فرصتهایش استفاده كند. آن فرصتها چیست؟ بین عراق و اسراییل اسنادی كه منتشر شده صدام در نواری كه در آن سند است، میگوید: رفقای حزب بعث به یاد دارند. من در سال 77، یعنی دو سال بعد از قرارداد 1975، دو سال قبل از حمله به ایران، رفقا در آن جلسه به یاد دارند كه من بحث كردم. وقتی در قرارداد 75 صلح میكند، یك بحثی را در حزب بعث در مورد اولویت تهدیدها دارد. صدام میگوید رفقا به یاد دارند من آنجا [گفتم] اول تهدید اسراییل بعد ایران؛ یعنی به جمعبندی رسیده بود كه حالا كه با ایران صلح كرده اولویت اولش اسراییل است با مناقشهای كه بین اعراب و اسراییل بود. میگوید آن را رفقا به یاد دارند. امروز این را میگویم، ایران اول است و اسراییل دوم. بنابراین صدام بعد از پیروزی انقلاب اولویت تهدیداتش را از اسراییل به ایران تغییر میدهد و اسنادی كه آقای دعایی میگوید و اسنادی كه از كنسولگری عراق به دست آوردیم در خرمشهر، وقتی سامرایی در كتابش میگوید كه كمیته تشكیل شد و طرحهایی آماده كردیم، منابع را جذب كردیم و برای اقدام در داخل ایران سازماندهی كردیم، پس انقلاب ایران و تاثیراتی كه داشته برای عراق، برای حمله به ایران یك فرصت بود و اولویتها را هم تغییر میدهد از اسراییل به ایران. [این بخش از گفتوگو قابل انتشار نیست] ... به هر جهت اسراییل خودش انجام داد. اما نكته بسیار مهمی كه من معتقدم اسراییل در این مرحله مایل به حمله عراق به ایران نبود و مساله اصلی عراق بود نه ایران، آن خبری [است] كه [جورج] كیو میآید و به آقای ابراهیم یزدی میدهد، این خبر را منابع اسراییل از عراق استخراج میكنند كه عراق میخواهد به ایران حمله كند و به كارتر میدهند و در عالیترین سطح امریكا بحث میشود كه این خبر را به ایران بگویند كه آماده باشد عراق حمله نكند. من به این دو دلیل معتقدم در آن مقطع اسراییل منفعتی در حمله عراق به ایران نداشته، چرا؟ چون عراق را به یك قدرت برتر منطقهای تبدیل میكرد و این جزو آن چیزهایی است كه میگویند یكی از اهداف عراق در حمله به ایران این بود كه به یك قدرت منطقه تبدیل شود و جایگزین مصر شود. این بود و اگر این اتفاق میافتاد، یك هویتی را در برابر اسراییل به قدرت كشورهای عربی میداد كه این به زیان اسراییل بود، بنابراین اسراییل و نگرانیها، البته نه نگرانی از ما و نه دلیلش، دنبال حمایت از ما بود...
نگرانی از اینكه تهدید...
صدام، چون مساله اسراییل قدرت صدام بود و تلاش صدام برای عراق، برای اتمی شدن، در آن مقطع نگرانیای كه داشت عراق بود.
برای اینكه در منطقه هژمونی نشود.
احسنت! بله. بنابراین منفعتی در آن زمان نمیبیند كه از عراق در حمله به ایران حمایت كند.
آلمان چطور؟
من آلمان را مطالعه نكردم ولی جنایتی كه آلمان كرد در جنگ برابر اسنادی كه هست، [وجود دارد]. وقتی صدام شروع به شیمیایی زدن كرد، آلمان نقش بسیار بزرگی در تجهیز صدام و كارخانه زدن داشت ولی یكی از جنایات غیراخلاقیای كه كردند این بود وقتی مجروحهای ما برای مداوا به آلمان میرفتند، آلمانیها و پزشكان آلمانی مطالعاتی كه روی عوارض این سلاح شیمیایی میكردند، از نظر پزشكی این دانش پزشكی و نتیجهای كه داشت را میدادند به دانشمندانی كه در زمینه شیمیایی بودند و به عراق كمك میكردند كه این سلاحهای شیمیایی را علیه ما اصلاح كند.
ادامه دارد ...