برداشتی پیرامون شناخت فرماندهان اثرگذار در شکلگیری دفاع مقدس
محمدصادق درویشی
مطالعه، تجزیه و تحلیل جنگ ایران و عراق؛ به واسطه گستردگی منحصر به فرد مفاهیم و مباحث و همچنین دشواری ذاتی که در فهم تاریخ یک جنگ طولانی وجود دارد، مشحون از پرسشها و پیچیدگیهاست. یکی از پرسشهای قابل تامل در بررسی نظامی هشت سال دفاع مقدس، شناخت و معرفی فرماندهان اصلی و تعیین کننده صحنه جنگ است. در واقع برای شناخت فضایی که در دوران دفاع سراسری مردم ایران شکل گرفت، در کنار مطالعه انقلاب اسلامی و شخصیت امام خمینی، شناخت و تحلیل شخصیتی فرماندهانی که فضای جنگ و جبهه تا حد زیادی متاثر از تفکرات و روحیات آنها بود، بسیار موثر و درسآموز است.
دیدگاه غالب در این رابطه با سطحبندیِ تصمیمسازی و تصمیمگیری در سطوح متفاوت جنگ، راه به پاسخ میبرد. با این توضیح که سطح اول فرماندهی جنگ کسانی هستند که سرنوشت جنگ، آتشبس و صلح را معین میکنند و در باب انجام عملیاتهای تعیینکننده تصمیم میگیرند؛ در دوران ابتدای جنگ بنیصدر این نقش را داشت و پس از عزل او، مسئولان سیاسی رده اول کشور همچون آیتالله هاشمی و آیتالله خامنهای با صلاحدید امام خمینی(ره) در این جایگاه قرار داشتند. سطحی پایینتر فرماندهان ارشد نیروهای نظامی را شامل میشود که حدودا پس از آزادسازی خرمشهر نقش آفندی جبهه گسترده جنوب به عهده سپاه پاسداران بود؛ فرماندهان ارشد سپاه محسن رضایی، علی شمخانی، غلامعلی رشید، رحیم صفوی و شهید حسن باقری بودند که در مقاطع مختلف پس از تشکیل سازمان رزم سپاه، در سطح کلان این نیروی عظیم انسانی که از توان انقلابی مردم بهره میبرد را جهتدهی میکردند. رده بعدی فرماندهان قرارگاههای سپاه بود که هر کدام چند یگان عملیاتی به عنوان زیرمجموعه داشتند و ماموریت اصلیشان هماهنگی، مدیریت و تصمیمگیری در باب چگونگی عملیات در منطقهای بود که به آنها سپرده میشد. فرماندهانی همچون عزیز جعفری، احمد غلامپور، حسین علایی، مصطفی ایزدی و... در مقاطع مختلف جنگ در این سطح جای داشتند. نهایتا در تحلیل فرماندهان جنگ میتوان اشاره به فرماندهان لشکرها و تیپهای مستقل اشاره داشت که به طور مستقیم با دشمن میجنگیدند. فرماندهان شهید، مهدی باکری، محمدابراهیم همت، احمد کاظمی، حسین خرازی و دیگرانی که در قید حیات هستند، در این سطح از فرماندهی جنگ قرار میگیرند.
با توضیحاتی که ذکر شد، به نظر میرسد یک مدل سنجشی برای درک فرماندهان ارشد جنگ ایران و عراق وجود داشته باشد. اما بر خلاف سطحبندی که این مدل ارائه میدهد، به نظر میرسد به دلایلی، فرماندهانی که در رده چهارم این دستگاه محسوب میشدند، فرماندهان موثر و دورانسازِ جنگ و دوران دفاع مقدس به حساب میآیند. توضیح این ادعا را با یک تامل مختصر بر ماهیت پدیده جنگ انجام میدهیم.
جنگ اساسا یک پدیده چندوجهی، پیچیده و سیال (به لحاظ ماهوی) است. یعنی برای شناخت این پدیده، ورای مولفههای عینی همچون اقتصاد، توان نظامی، موقعیت جغرافیایی و ... بیشک مولفههای نامحسوس و ذهنی نیز نقش بسیار تاثیرگذار ایفاء میکنند. مقولاتی همچون باورهای عمومی، اعتقادات و میزان معنویت، ضمیر ناخودآگاه جمعی، پیشینه مشترک که سرجمع شکستها و پیروزیهاست و عوامل دیگری از این دست، ماهیتی دیرفهم و ذهنسوز از پدیده جنگ به دست میدهند.
به طور مثال، اشتباه محاسباتی بزرگ صدام و متحدیناش، تکیه بر روی عوامل عینی برای تصمیم حمله به ایران بود: ارتش تا مرز فروپاشی رفته، اختلافات سیاسی درون کشور، ناامنی و آشوب در گوشه و کنار کشور برای تجزیه و شکست انقلاب، تحریم گسترده قدرتهای جهانی و ضعف اقتصادی و تسلیحاتی؛ همه عواملی بود که نوید یک پیروزی سریع و قاطع را به صدام میداد تا او به اهداف شوم خود که همان جنگ، تجاوز و سیادت بر جهان عرب بود برسد. نقل است که صدام به طه یاسین رمضان معاون خود در حزب بعث گفته بود: دیگر موقعیتی به این خوبی برای حمله به ایران نخواهیم یافت!
اما مولفههای غیرمحسوس که از دستگاه محساباتی متجاوز خارج بودند، سرنوشت جنگ را به شیوهای دیگر رقم زدند: تصرف برقآسای خوزستان با مقاومت گسترده مردم با دستهای خالی روبرو شد و عراق به مدت یک سال در باتلاقی سخت گیر افتاد و پس از آن با عملیاتهای ثامن الائمه، طریق القدس، فتح المبین و بیت المقدس تمامی سرزمینهای اشغالی آزاد شد و ارتش بعث عراق با تعداد باورنکردنی اسیر و کشته به درون خاک خود خزید.
در واقع سرنوشت جنگ ایران و عراق را باید در مولفههای فرامتنی جستجو کرد؛ خلق نوعی اتحاد ملی برای مقابله با دشمن خارجی، بازیابی توان نظامی ارتش، سازمانیابی و شکلگیری نیروی نظامی جدید و تعیینکننده (سپاه) و نهایتا مقاومت سراسری مردم در سطوح مختلف که همه اینها برخاسته از باورهای توحیدی، معنوی و ملی عمیق و ریشهدار بود موجب شد که بسیار متفاوت از پیشبینی جنگافروزان و حتی تحلیلگران مسائل نظامی، ایران دست بالا را در مقاطع مختلف جنگ پیدا کند و نهایتا بدون کم شدن حتی یک وجب از خاکش، جنگ را به پایان ببرد.
سرنوشت و روندی که این جنگ طی کرده است را، با توجه به تاثیرگذاری عمیق مولفههای درونی و نامحسوس آن که بر هیچکس پوشیده نیست، مطلقا نمیتوان حاصل صِرف مسائل نظامی و تصمیمگیریهای مرتبط با آن دانست. بلکه هوشمندی فرماندهان ارشد جنگ بر شناخت فضای جدید (معلول مولفههای ایمانی و انقلابی) و سپس تصمیمگیری بر مبنای آن بود.
با توضیحاتی که ذکر شد، دور از ذهن نیست که مجددا این نکته را یادآوری کنیم که فرماندهان لشکرها و یگانهایی که در پیشانی جبهه به جنگ میپرداختند، به دلیل اینکه بیشترین اثربخشی بر رزمندگان را داشتند، فرماندهانی فراتر از رده و ساختار نظامی خودشان محسوب میشوند و به تعبیر دیگر فرماندهان اصلی دوران دفاع مقدس هستند.
معمولا یک لشکر که از تیپها و گردانهای متعدد شناخته میشد، متشکل از تعداد زیادی رزمنده بود که در سطوح مختلف از مباحث پشتیبانی گرفته تا مسائل نظامی و شناسایی و ... همه تحت مدیریت فرمانده یگان بودند.
از سوی دیگر اگرچه تصمیم ابتدا در قرارگاههای بالادستی در ارتباط با اینکه چه زمانی و چه مکانی باید عملیات شود گرفته میشد. اما شناساییهای پیچیده و دشوار، تاکتیکهای رزمی، استراتژی حمله و تصرف و همچنین مسائل تثبیت مناطق همه از مواردی بود که فرماندهان پیشانی جنگ با آنها مواجه بودند و مدیریت میکردند. این اقدامات با نبوغی دستنیافتنی که هنوز موجب شگفتی است، به دست میآمد.
نکته دیگر در تاثیرگذاری این فرماندهان در روند کلی جنگ، میزان معنویت و تعمیق باورهایی بود که آنها با منش و سلوک خاصی که داشتند در جبههها بسط میدادند و سرنوشت جنگ نیز متاثر از همین فضا بود. سخن دقیق و عمیق سردار حسین علایی فرمانده نیروی دریایی در زمان جنگ، در رابطه با شهید مهدی باکری فرمانده سرافراز لشکر عاشورا، در همین رابطه است: «میجنگید؛ ولی کسی احساس نمیکرد دارد میجنگد. احساس میکرد او یک محیط معنوی برای دفاع درست کرده است».
نهایتاً نکته سومی که میتوان به این بحث اضافه کرد، میزان ارتباط و علاقهای است که نسلهای پس از جنگ خصوصا نسل سوم با این دسته از فرماندهان به ویژه فرماندهان شهید برقرار کردند. در واقع این ارتباط همچون رشته مستحکمی که جنس آن معجونی از عواطف و عقلانیت هست (یا باید باشد) سرنوشت فهم عمومی از دوران دفاع مقدس را استمرار میبخشد.
نسل فعلی فارغ از اینکه جزئیات نظامی جنگ چه بود و چگونه به آنها میرسیدند، دفاع را با یک سری نام که رفته رفته بدل به مفاهیمی فرانسلی و متعالی میشوند، «مقدس» میشناسد و احتمالا به نسلهای پس از خود معرفی میکند. این نامها عموما در دسته فرماندهان شهید لشکرها میگنجند که با مجموع دلایلی که ذکر شد، با یک زاویه دید؛ فرماندهان و شخصیتهای اصلی و اثرگذار جنگ به حساب میآیند.
تاریخ جنگ ما مشحون از عظمت فرماندهان شهیدی است که در این نوشتار نقبی به جایگاه آنها در جنگ زده شد؛ همانها که قابلیت این را دارند که بالاتر از دستها و دستهها به هویت اسلامی و ایرانی ما رنگ و بوی متعالی ببخشند و نقشی افزونتر از اقدامات شجاعانه و فکورانه خود در دوران جنگ را ایفاء کنند.
مطالب مرتبط:
+ یادداشت میهمان/ به بهانه کربلای4، گفتگو با راوی
+ درآمدی بر شناخت و واکاوی پرسشهای اساسی جنگ ایران و عراق به قلم محمدصادق درویشی