حاشیهنویسی بر یادداشت اخیر محمد درودیان با عنوان مساله تاریخی یا دستمایه مناقشات سیاسی؟
اشاره:
جناب محمدصادق درویشی یادداشتی را با عنوان «چشمهاي دشمن باز است» در موضوع و مسئله عملیات کربلای چهار در تاریخ 3 دی 1399 در روزنامه اعتماد، منتشر کرده است که در بررسی آن، یادداشتِ «عملیات کربلای چهار؛ یک مسئله تاریخی یا دستمایه مناقشات سیاسی؟» را نوشتم و ایشان در یادداشت جدید که در ادامه خواهد آمد، ابعاد آن را توضیح داده است.
براین باور هستم که؛ بحث درباره عملیات کربلای4 که یک مسئله تاریخی- راهبردی است، هم اکنون بیشتر به روش سیاسی- تاریخی صورت می گیرد. در عین حال پرسش این است که؛ آیا ابهام در اسناد و مدارک تاریخی، موجب مناقشه در بررسیهای تاریخی و راهبردی شده، یا اینکه نقطه عزیمت سیاسی، زمینه بازتفسیر روایت تاریخی را فراهم کرده است؟ انتظار داشتم و دارم که در یادداشت جناب درویشی بعنوان نماینده نسلِ پس از جنگ و سایر دوستان، مسئله یاد شده مورد بررسی قرار بگیرد.
**********
آقای محمد درودیان در یادداشت اخیرشان که در روزنامه اعتماد منتشر شد نکاتی در باب ابهامات و مسائل پیرامون عملیات کربلای 4 بیان کردند که مثل همیشه برای بنده درسآموز و الهامبخش بود. مواردی در این رابطه به ذهنم رسید که با کسب اجازه از ایشان طی یک یادداشت تقدیم میکنم.
یکم. آقای درودیان در فراز ابتدایی یادداشتشان اشاره میکنند که «نحوه واکنش جامعه به بازگشت شهدای غواص و پرسش از نحوه تصميمگيری در عمليات كربلای4» تا کنون نتوانسته به عنوان «يكي از مسائل پايدار در گفتمان عمومي از جنگ مانند پرسش از علت وقوع و ادامه جنگ» تبدیل شود. در حالی که به نظر میرسد از مسیر عملیات کوتاه کربلای4، اصل نظامی غافلگیری و اهمیت آن در کنش نظامی ایران در جنگ تحمیلی بسیار بیش از وزنی که این موضوع دارد دقیقا همپای موضوعاتی مثل ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر تبدیل به یک مساله شده است. از قضا فقدان تمایزاتی همچون هوشیاری و حساس بودن، لو رفتن و سطح لو رفتن و همچنین یکی گرفتن هوشیاری یا حساسیت دشمن با شکست و متعاقب آن، تردید در توانمندی فکری و استراتژیک فرماندهان جنگ همگی حکایت از آن دارد که مساله شکل گرفته اما پاسخ یا مواجهه اقناعی و نظری مناسبی تدارک دیده نشده است.
دوم. آقای درودیان به درستی اشاره کردند که یادداشتهای نوشتهشده درباره کربلای4 با ارجاع به اسناد مرکز مطالعات و تحقیقات سپاه به نگارش در آمده است. مناسب است که برجستگی، اهمیت و ممتاز بودن این منابع که از درون صحنه نبرد به دست آمده مورد توجه و تاکید قرار بگیرد: منابع مذکور در قالب نوار و گزارش و مصاحبه با حضور در گرماگرم جنگ تهیه شده و منطقا این استعداد را داشتند که مشحون از احساسات و عواطف غلیان یافته باشند؛ اما عقل سرد و دوراندیشانهای که این اسناد را برای نسلهای بعدی به یادگار گذاشته با فاصله گرفتن از احساسات و هیجانات ویژهی صحنه جنگ، به شکلگیری تحلیلهای نسبتا قابل توجه در نسلهای پس از جنگ (با استفاده از این منابع) یاری رسانیده است. پس باید این ابتکار و خلاقیت که از سوی فرماندهان به ویژه محسن رضایی و شهید حسن باقری امکان بروز داشته و با فعالیت بنیانگذاران این تجربه در جنگ -که بی شک یکی از آنها محمد درودیان است- تبدیل به یک رویه و گنجینه شده از جهات شکلی و محتوایی مورد توجه تاریخشناسانه قرار بگیرد. با این حال با گذشت بیش از سی سال از پایان جنگ استراتژی سپاه و مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ در انتشار و معرفی این منابع به نسل جدید مشخص نیست. نکته پایانی در اتصال این بند به کربلای4 توجه به این امکان است که به واسطه ابتکاری در گذشته امروز ما این امکان را داریم تا مکالمات و تصمیمات و جزئیات اتاق فرماندهی و اقدام از سطح قرارگاه تا تیپ را تا حدی زیادی در اختیار داشته و پدیده تاریخی را از این منظر بررسی و تبیین کنیم.
سوم. در ارجاع به یادداشت نگارنده با عنوان "چشمهای دشمن باز است"، آوردهاند: «نتيجهگيري كردهاند دشمن قبل از عمليات هوشيار بود و فرماندهان سپاه از هوشياري دشمن اطلاع داشتند». اگرچه بنده با این صراحت و مستقیما همچین ادعایی نکردم اما آقای درودیان هوشمندانه کنهِ نظرم را برداشت کردهاند؛ بدین ترتیب این توضیح ضروری است: من تلاش کردم تا گرانیگاه این ابهام/پرسش که فرماندهی مطلع بود از هوشیاری دشمن یا خیر؟ را به این سمت ببرم که در فرض هوشیاری دشمن و یا حتی افزایش غیر قابل انتظار بروز حساسیتهای غیرچشمپوشیدنی از سوی ارتش عراق، ابعاد عقلانیت و خردورزی نظامی در آغاز عملیات و تداوم آن تا 24 ساعت چه بوده است. چون فرض من اینست که این عقلانیت قطعا وجود داشته و البته به شکل مناسبی در این موضوع به خصوص، توضیح داده نشده است. همچنین باید به این نکته نیز توجه داشت که افزایش بیش از همیشهی مولفههایی که حساسیت دشمن را نشان میداد منطقا ذهن فرماندهی را به سمت هوشیاری کشانده است ولو اینکه آن را بیان نکرده باشد و این مدعا امارههای روشنی نیز دارد که از زمره آن روایت آقای داود رنجبر (راوی قرارگاه مرکزی) از ساعات "قبل" از آغاز عملیات در نشست بررسی عملیات کربلای 4 است که آقای درودیان در آن حضور داشتند: «اما با یک جمله آدم احساس میکند که آقامحسن نگرانتر از این حرفهاست. آقامحسن خطاب به محسن رفیقدوست که در قرارگاه بود، گفت: امشب احتمالاً بچهها را در تنگه میزنند.» ابهامات و پرسشهای دیگر همچون انتخاب منطقه و تاکتیکهای رسیدن به اهداف که مشابه عملیات والفجر8 بودند و احتمال عدم غافلگیری عراق را تضعیف میکرد و همچنین پیچیدگی مانوری که این استعداد را داشت تا آن را به "نشد" بودن سوق دهد، در زمره ابهام/پرسشهای دیگر طراحی و اجرای این عملیات است که میتوان مستقلا توسط صاحبنظران نظامی تاریخ جنگ مورد بررسی قرار گیرد.
چهارم. تحلیل و بازخوانی آقای درودیان و دیگر راویان و تاریخنگاران جنگ تحمیلی تا حد زیادی واقعگرایانه و مبتنی بر اسناد بوده است. با اینحال در یادداشت ایشان اشارهای به حضور خود به عنوان راوی قرارگاه خاتم در عملیات کرده و بعد نظر خود را که عدم اطلاع فرماندهی از هوشیاری عراق بود با ذکر توضیحات، بیان داشتند. به همین بهانه و بدون اینکه در مقام بیان این ادعا باشم که آقای درودیان یا دیگر راویان "حضور و تجربه مستقیم خود از صحنه نبرد" را در زمره ادله اثبات تحلیلهایشان قرار میدهند، مایلم به یک تفکیک اشاره کنم: تاریخ نگار جنگ با شمایلی که در سطور قبل به آن پرداختم یک ساحت تولیدکننده و مبدع و خلاق در ایجاد این اسناد دارد و یک ساحت دیگر که تحلیل فعلی آنها را (با عنایت به اینکه راویان از جمله رزمندگانی با تیپ فکری و مطالعاتی بودند) بازتاب میدهد. یک ثمره این تفکیک جدا کردن پدیدآورنده سند از نظر و دیدگاهش در سال 1399 است، اما ثمره مهمتر به زعم بنده این است که پدیدآورنده سند و یا ناظر عینی صحنه جنگ و یا فرماندهان و ... این حق را برای نسلهای بعد با افکاری متفاوت یا مشابه قائل باشند که از همان اسناد تحلیل و نتیجهای متفاوت از پدیدآورنده سند و یا فرمانده حاضر در صحنه جنگ استخراج کنند. توجه به این نکته معرفتشناختی ضروری است که ما به فرض وجود یک روایت/واقعیتِ واحد میتوانیم شاهد شکلگیری تحلیلها و نتایج متعدد باشیم. پس همانطور که باید از راویان صحنه جنگ و کسانی که این امکان را برای اینان فراهم کردند برای وجود این اسناد، قدردان باشیم؛ همزمان باید این حق را نیز طلب کنیم که برداشتهایی متفاوت از آنها را به رسمیت شناخته و در رابطه با آن گفتگوی بین نسلی شکل دهیم.
پنجم. آقای درودیان در فراز درخشان پایانی یادداشت خود بیانیهای موجز که حاکی از دغدغههای مسیر چهل سالهای است که در تاریخ جنگ هشت ساله پیمودهاند، ایراد کرده است. ایشان انذار میدهند که با توجه به وضعیت فعلی (و یا ذاتی) حاکم بر جامعه ایرانی که پرسشگری را به سمت ایجاد مناقشه سوق میدهد، باید گفتگویی صادقانه و شفاف با نسل جدید در راستای اضمحلال مسائل تاریخی ترتیب داد. اینجانب به عنوان یک جستجوگر تاریخ جنگ تحمیلی متعلق به نسل سوم، پرسشگری را حتی اگر آغشته به نوعی مناقشهبرانگیزی باشد، بهتر از فقدان آن میدانم. ضمن پاسداشت فراز آخر یادداشت آقای درودیان و همصدا با دردمندی سطر آخر در ضرورت زنده نگاه داشتن و در متن قرار دادنِ تاریخ حماسهها و رشادتهای یک نسل که سرمایهای ملی و جاودانه است؛ باید روی تیزتر این سخن را به سمت مسئولین نهادهای رسمی روایت جنگ و فرماندهانی که سخنشان بازتابدهنده میزان خردمندی عملکردشان در جنگ است قرار داد. بر این باورم که محمد درودیان به عنوان یکی از نمادهای تاریخنگاری متعهدانه، بیطرفانه و تخصصی جنگ و البته دیگر راویان، در این مورد نیز هماندازه وظیفه سترگشان در جنگ که ثبت و ضبط جزئیات دفاع مردم ایران بود، رسالتی دشوار دارند.
در پایان تاکید و اشاره میکنم که این قلم مفتخر است که با مطالعه آثار و گفتگوی پیوسته با آقای درودیان و دیگر راویان و تاریخنگاران جنگ هشت ساله، خود را در زمره شاگردان و متاثرین از آنها دانسته و از خداوند متعال میخواهم توفیق گام برداشتن و تداوم در این مسیر روایتگری را به بنده عطا کند؛
هرچه گفتیم جز حکایت دوست
در همه عمر از آن پشیمانیم.
مطالب مرتبط: