
پس از تصمیم گیری «مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس» برای گفتگو با فرماندهان جنگ، تحت عنوان «تاریخ شفاهی فرماندهان»، که از سوی مرحوم دکتر اردستانی طراحی و اجرا شد، مطالعه درباره تاریخ شفاهی را تا کنون به اعتبار اهمیت روش شناسی، بصورت پیوسته انجام داده و یادداشت های متفاوتی را در این زمینه نوشته ام.
در منابع فارسی، تاریخ شفاهی بیشتر به اعتبار روش شفاهی و تمایز آن با تاریخ مکتوب، مورد توجه و تاکید قرار گرفته و در بیشتر موارد با روش مصاحبه، یکسان تصوّر شده است. در منابع خارجی، متأثر از نظرات فلسفی که در این زمینه وجود دارد، از نظر روش شناختی نظرات دیگری وجود دارد که در تاریخ شفاهی جنگ، چندان مورد توجه قرار نگرفته است. در این یادداشت، تجربه تاریخ شفاهی با سردار غلامعلی رشید را بازبینی خواهم کرد.
مرحله اول تاریخ شفاهی با سردار رشید بسیار «تحلیلی و منتقدانه» بود. به این شکل که از طریق پرسش های متوالی درباره وقایع و روند جنگ، ساختار فکری سردار رشید در نگرش به واقعه و گزارش از آن، مورد پرسش قرار می گرفت. روش یادشده که به «تاریخ شفاهی انتقادی» نزدیک است، براساس امکان های تجربی و توانمندی ذهنی نام برده، برای گفتگو فراهم شد. مرحله اولِ تاریخ شفاهی، از شرایط کشور پس از پیروزی انقلاب و موقعیت ایشان در دزفول آغاز و تا فتح خرمشهر ادامه یافت. پس از اتمام گفتگوها، ساختار مباحث یادشده در دو جلد و با تأکید بر روند تحولات امنیتی و نظامی، به روش مورد اشاره، تنظیم شد و به پایان رسید.
روش یادشده به دلیل استفاده از «پرسش های نقّادانه»، به اعتبار موضوع و موقعیت سردار رشید، از سوی برخی دوستان، ازجمله مرحوم دکتر اردستانی مسئول وقت مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، مورد نقد قرار گرفت. نظر ایشان در نقد روش یادشده این بود که؛ «چرا اجازه نمیدهید ایشان حرف بزند.» ضمن پذیرش این نظر، در پاسخ تاکید میکردم؛ «هدف از تاریخ شفاهی، آشکارسازی موقعیتها و صیقل زدن به وقایع و روشن شدن آن است نه اینکه با استفاده از گفتار و بدون طرح پرسش منتقدانه، تاریخ سازی شود.» در واقع با تصوّری که از تاریخ بمثابه امر تحقق یافته در زمان و مکان داشتم، از طریق گفتگوی نقّادانه، بدنبال روشن شدن واقعیات تاریخی بودم. در همین چارچوب با هر فردی که سردار رشید بعنوان عامل و یا شاهد تاریخی از وی نام می برد، در جلسات دیگری و با حضور سردار رشید، گفتگو می کردم تا اگر میان گفته ها تناقض و شکاف وجود دارد، آشکار شود که در برخی مواردِ بسیار مهم تاریخی، چنین شد.
مرحله دوم تاریخ شفاهی با سردار رشید پس از یک وقفه طولانی و با تجدیدنظر در روش گفتگو، از سر گرفته شد و پس از مدتی بدلیل وضعیت شیوع کرونا، متوقف شد. در مرحله جدید با استناد به دفتر روزنوشت ایشان که پس از وقوع جنگ نوشته شده، وقایع مندرج در دفتر روزنوشت مورد بازخوانی قرار گرفت. در گفتگوهای جدید، برخی موضوعات بصورت بسیار جزئی و برخی دیگر برای ترسیم شرایط، تحلیل کلی با استفاده از سایر منابعی که در این زمینه منتشر شده بود، ارایه می شد. مهمترین وجه تمایز این مرحله با مرحله قبل، علاوه بر بیان جزئیات وقایع، خودداری از گفتگو با سایر افرادی بود که نام آنها در دفترچه بود و یا از آنها سخن به میان می آمد. در عین حال بنظرم وجه مشترک در هر دو مرحله، تمرکز بر رخدادهای سیاسی- نظامیِ جنگ، به روش توصیفی و تحلیلی، در دو سطح جزئی و کلی بود.
به نظرم برپایه تجربه یادشده، اگر تاریخ شفاهی و یا تاریخ مکتوب با تمرکز بر توصیف و تحلیل «واقعه» گفته و نوشته شود، از نظر روش شناختی، استفاده از روش شفاهی و یا مکتوب نتیجه یکسانی در مطالعات تاریخی خواهد داشت و میتواند تکمیل کنندهی هم باشد. اگر در استفاده از روش شفاهی، بجای واقعه، بر «کنش انسانی» در مواجهه با وقایع تاریخی تمرکز شود، تاریخ شفاهی از منظر بازبینیِ «تجربه مواجهه انسانی با جنگ» اهمیت پیدا می کند. در این صورت، جنگ به اعتبار «وقایع تاریخی در گذشته»، موضوع گفتگو در تاریخ شفاهی نخواهد بود، بلکه به اعتبار «امر تجربه شده» توسط افراد مختلف، مورد توجه قرار می گیرد. زیرا واقعه و وقوع آن در زمان و مکان، موضوع گفتگو نیست، بلکه بازبینی تجربه انسانی و تفسیر تاریخی است که صورت می گیرد. از این منظر، تاریخ شفاهی فرماندهان، روایتِ یک تجربه و بازبینی آن در قالب روایت تاریخی، از منظر گوینده است و ما با «روایت های متکثر»، از «تجربیات مشترک» روبرو هستیم.