نقدی بر تاریخ شفاهی فرماندهان جنگ؛ هویت بخشی فردی- سازمانی، بجای پاسخ به پرسشها و ابهامات
چهارشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۲
پرسش از «نقش تاریخ شفاهی فرماندهان در تاریخنگاری جنگ ایران و عراق» که برای عنوان این جستار انتخاب شده، ناظر بر این فرض اساسی است که تاریخ شفاهی با تاریخنگاری جنگ نسبت دارد. مهمتر آنکه تاریخ شفاهی به اعتبار استفاده از روش شفاهی در گفتگو با فرماندهان و مسئولین جنگ، به «گونهای جدید» و رو به گسترش برای تاریخنگاری تبدیل شده است. در عین حال تاریخ شفاهی در روش جدید، بمثابه تولید دادههای تاریخی برای تاریخنگاری مستند و تکمیل فرایند تاریخنگاری آن نیست، چنانکه استفاده از داده های تاریخی شفاهی در آثار مکتوب چندان مورد توجه و استفاده قرار نگرفته است. ...
«تفکر تاریخی» در جامعه ایران، بهمعنای توانمندی و اهتمام به اندیشهورزی درباره گذشته و بازتعریف شالودههای هویتی در نسبت با داشتههای تاریخی، با تصمیمگیری جامعه ایران برای انقلاب، دچار گسست شد زیرا باور عمومی به ضرورت انقلاب در جامعه ایران، در چارچوب هویت جدید انقلابی و اسلامی، تنها در صورت انقطاع از هویت پیشین قابل دستیابی بود. به همین دلیل پیروزی انقلاب، سرآغاز شکلگیری دوگانگی در جامعه ایران در نسبت با گذشته و آینده بود که به دو صورت متفاوت، همچنان ادامه دارد: ...
روش تاریخ شفاهی چه تأثیری در «تغییر روایت» از جنگ دارد؟
سه شنبه ۱ تیر ۱۴۰۰
یادداشت حاضر با این فرض نوشته شده که روایت از جنگ ایران و عراق در حال تغییر است. چنانکه روشن است، تاریخ مکتوب هم طبق مفرض یادشده، در تغییر روایت از جنگ، تأثیر دارد. اما موضوع بررسی، تأثیر روش تاریخ شفاهی است که در ادامه به آن اشاره خواهد شد. بر اساس مفروض یادشده، پرسش این است که؛ استفاده از روش تاریخ شفاهی، چه تأثیری در تغییر روایت از جنگ دارد؟ برای پاسخ به پرسش یادشده، منطق حاکم بر تغییر روایت از جنگ، با تأکید بر تأثیر تاریخ شفاهی توضیح داده خواهد شد. ...
در منابع فارسی، تاریخ شفاهی بیشتر به اعتبار روش شفاهی و تمایز آن با تاریخ مکتوب، مورد توجه و تاکید قرار گرفته و در بیشتر موارد با روش مصاحبه، یکسان تصوّر شده است. در منابع خارجی، متأثر از نظرات فلسفی که در این زمینه وجود دارد، از نظر روش شناختی نظرات دیگری وجود دارد که در تاریخ شفاهی جنگ، چندان مورد توجه قرار نگرفته است. در این یادداشت، تجربه تاریخ شفاهی با سردار غلامعلی رشید را بازبینی خواهم کرد.
تا کنون در نقد و بررسی تاریخ شفاهی، به اعتبار «روش شناسی» و جنگ ایران و عراق بعنوان بررسی «موردی»، یادداشت های متفاوتی را در سایت منتشر و بیش از چند سال است که درگیر گفتگوی تاریخ شفاهی با سردار رشید از فرماندهان ارشد دوران جنگ هستم. با توجه به اینکه پیش از این درگیر تاریخنگاری مکتوب بودم و همواره در همین چارچوب با فرماندهان گفتکو میکردم، ملاحظات ناظر بر کار تاریخ شفاهی و نقاط ضعف و قوت، همچنین تفاوت و تمایز تاریخ شفاهی با تاریخنگاری مکتوب، ذهنم را درگیر کرده و به تناسب بر نقدی که از روش تاریخ شفاهی داشته ام، تاثیر گذاشته است.
بدون تردید باید به روش تاریخ شفاهی باور داشت و از آن استفاده کرد. مسئله اساسی؛ نقد «روش شناسی» تاریخ شفاهی است که بنظرم همچنان بعنوان مکمل تاریخ مکتوب ارزیابی و بر محور واقعه حرکت می کند. چنانکه پرسشها از وقایع است و توضیحات نیز نقل وقایع، بر محور ذهنیت فرد است. بنظرم ملاحظه یاد شده نقطه آسیب شناسی تاریخ شفاهی است که بر محور ذهنیات فردی «تاریخ سازی» می کند. برای غلبه بر آسیب شناسی تاریخ شفاهی، علاوه بر توجه به نقش و تاثیر فرد گفتگو کننده و میزان تسلط وی بر موضوع مورد گفتگو، از نظر روش شناسی باید با رویکرد «انتقادی» به جای نقل و یا هدف «آگاهی» از واقعه، اقدام کرد.
توضیح یاد شده را به این دلیل نوشتم که ملاحظات موجود در روش شناسی تاریخ شفاهی و نقدی را که بر آن داشته ام، روشن شود. گونه جدید تاریخ شفاهی در مرکز اسناد دفاع مقدس که مرحوم دکتر اردستانی بنیان آن را گذاشت و به شکل گسترده ای از سوی دکتر نائینی در حال توسعه است، ظرفیت زیادی را به روشهای متفاوت برای انتشار داده های تاریخی فراهم کرده است که در بررسیهای تاریخی قابل استفاده است و در عین حال با توجه به نتایج این اقدام و مخاطرات آن، با «تکثّر در روایتها»، با تاکید بر «فرد محوری»، گونهها و روش شناسی تاریخ شفاهی نیاز به نقد و بررسی دارد که مرکز اسناد دفاع مقدس می تواند در حوزه پژوهشهای نظامی مسئولیت آن را برعهده گرفته و در این زمینه نشستهای تخصصی را برگزار کند.
علاوه بر این ملاحظات؛ بنظر می رسد حجم صفحات آثار منتشر شده در مرکز به روش تاریخ شفاهی، مانع از استفاده عموم خواهد شد و نکات اساسی که در این گفتگوها وجود دارد، همانند آنچه در تاریخ شفاهی سردار علی اسحاقی وجود دارد، در میان حجم صفحات دیده نمی شود. با این توضیح، یا باید در روش و حجم صفحات تجدید نظر شود و یا اینکه یک کتاب خلاصه و کم حجم تهیه و منتشر شود. علاوه بر این؛ در موضوعات تخصصی مانند بحث «شنود»، باید به روش پرونده ای با مجموعه ای از افراد گفتگو شود تا از آسیبهای روایت فردی کاسته شود.
********************
فرصتی فراهم شد تا کتاب تاریخ شفاهی جناب آقای علی اسحاقی راکه از سوی آقای یدالله ایزدی تهیه و تنظیم شده است، مطالعه کنم. با توجه به تحقیقاتی که برای جلد دوم کتاب «مسائل اساسی جنگ در آثار ارتش و سپاه» دنبال می کنم، نکات بسیار جالب و کمیابی در کتاب یافتم که موجب نگارش این یادداشت شد. دلیل اهمیت و ارزش کتاب به نظرم فعالیت جناب آقای اسحاقی در حوزه «شنود» است که در درون ساختار اطلاعات سپاه شکل گرفت و بخش مهمی از توانمندی دفاعی- تهاجمی سپاه را برای طراحی و فرماندهی عملیات و تأمین اهداف نظامی فراهم کرد. در زمینه بحث «شنود» اسحاقی یک «بنیانگذار» بی همتا، با انباشتی از اطلاعات و تجربه است که در این کتاب بخشی از ابعاد و لایه های آن مورد پرسش قرار گرفته و راه را برای مباحث عمیق تری گشوده است که باید برای تعمیق آن تلاش کرد. البته قصد نقد و بررسی کتاب را ندارم، ولی به نظرم با حذف برخی حواشی و کاهش صفحات، کتاب روان وخواندنیتر خواهد شد.
شاکله فعالیت آقای اسحاقی در شنود و ارزش آن، برابر آنچه در کتاب امده است، بر سه پایه بهم پیوسته قرار دارد، هر چند در این گفتگو به نحو مناسبی این موضوع واکاوی و آشکار نشده است:
1- زندگی اسحاقی در عراق تا دوره بلوغ، علاوه بر فراگیری و تسلط بر زبان عربی، موجب شناخت از فرهنگ و ساختار عراق شده است. چنانکه پیش زمینه یاد شده در تمایل به کار اطلاعاتی و شناخت از دشمن موثر بود و منجر به شکل گیری ساختار و سازمان شنود در سپاه شد.
2- گذراندن دوران سربازی در لشکر گارد که به لحاظ آموزشی، به ویژه در بخش فنی و شنود، تواناییهای وی را افزایش داده که آثار آن بصورت تدریجی در ساختارمند کردن شنود و گسترش سازمان و تعمیق روش آن آشکار شده است.
3- شغل آزاد و مدیریت کارگاهِ تعمیر و خرید و فروش موتور سیکلت که موجب شناخت مناسبات اجتماعی و فراهم سازی امکان برقراری ارتباط با اقشار مختلف جامعه و فرماندهی بر نیروها برای مواجهه با بحرانهای امنیتی در کشور شده است.
بنظرم روش واقعه محوری در مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس در تاریخنگاری جنگ ایران و عراق، در روش تاریخ شفاهی تاثیر گذاشته و به دلیل تمرکز بر وقایع، در عمل ساختار موضوعات بر محور تفکر و رفتار افراد، در مواجهه با موضوعات و مسائل مورد واکاوی عمیق قرار نمی گیرد. با فرض اینکه وقایع حاصل تعامل نقش فاعل و کارگزار در تصمیم گیری، به تناسب ساختار و شرایط است، در تاریخ شفاهی تمرکز بر وقایع در گفتگو با فرماندهان و رزمندگان، مانع از شناخت ساختارها می شود. در عین حال اصلاح و تکمیل روش ها از طریق برگزاری جلسات نقد و بررسی روش شناسی تاریخ شفاهی و کتاب های منتشر شده، امکان پذیر خواهد شد.
در گفتگوهای مختلفی که تحت عنوان تاریخ شفاهی و یا موارد دیگری با مسئولان سیاسی یا فرماندهان جنگ داشتهام، به این نتیجه رسیده ام که نظر به «تاریخ» در نزد عاملان وقایع تاریخی، بیشتر با «حساسیت های فردی- اخلاقی و سیاسی» طرح و پیگیری می شود. بعبارت دیگر وقایع و چرخشهای تاریخی از منظر نقش فردی و نه تاثیرات ان در ابعاد مختلف بیشتر مورد توجه قرار می گیرد. افراد در حوزه تفکر و عمل خود و با نظر به مقایسه و یا نقد تفکر و عملکرد دیگران وقایع را صورتبندی و روایت می کنند. چنین روایتی را تحت عنوان «تاریخ از درون» نامگذاری کرده ام. این اظهارات و مکتوبات بدون تردید بخشی از منابع دست اول را شکل می دهد. نتیجه این گونه روایتهای تاریخی در تاریخ شفاهی و یا مکتوب این است که برای مخاطب این تصور ایجاد می شود که وقایع بر محور نقش گوینده تحقق یافته و یا تغییر کرده است!
در برابر تأکید بر نقش تعلقات فردی در بیان روایت های تاریخی، با استفاده از مفهوم تاریخ از درون، از عنوان «تاریخ از بیرون» استفاده کرده ام. به این معنا که «ناظران و مورّخین» با هدف پژوهش در وقایع و مسائل تاریخی، با استناد به داده های تاریخی، روایت تاریخی را بیان می کنند. شالوده روایتهای تاریخی، با استفاده از اسناد یا روایتهای دست اول است که بیشتر متکی بر «تعلّقات عاملان تاریخ» صورت بندی و روایت می شود. بهمین دلیل تاریخ نقلی و توصیفی به تنهائی روش مناسبی برای فهم تاریخ نیست و شناخت تاریخ از مسیر "نقد و تعلیق باورهای رایج" عبور می کند.
نقد خانم فرانک جمشیدی بر یادداشت «جنگ به کدام روایت؛ فرماندهان یا پژوهشگران؟»
جمعه ۵ مهر ۱۳۹۸
غلبهی منطق «یا»ی تمایزگذار بر تفکر دربارهی جنگ؛ مانع جدی شکلگیری عقل جمعی در این حوزه است
نقد خانم فرانک جمشیدی
جناب آقای درودیان؛ آنچه نوشته بودید به اجزایی تفکیک کردم تا بهتر دریابم مسئله چیست. بهتر است بدانید در این تفکیک و جابجایی، چیزی از آن خود ننوشتهام و به متن شما وفادار باقی ماندهام:
مسئله چیست؟
تلاشهای همزمان فرماندهان و پژوهشگران برای روایت جنگ، تاکنون کمک چندانی به رفع ابهامات و پاسخگویی به پرسشهای موجود نکرده است.
پرسشهای اصلی
1- وجوه مشترک و متفاوت روایت فرماندهان و پژوهشگران از وقایع جنگ ایران و عراق کداماند؟
2- ما بیشتر به کدام روایت از جنگ نیاز داریم؟
مُسلَّمات بحث
1- وجود اجماع میان فرماندهان جنگ و پژوهشگران بر سر موضوعاتی چون دفاعیبودن جنگ ایران در برابر تجاوز عراق، نقش مردم در این دفاع و حمایتهای جهانی همهجانبه از عراق.
2- وجود مناقشه میان فرماندهان جنگ و پژوهشگران بر سر دلایل سیاسی و تاریخی دفاع ایران و تجاوز عراق و چگونگی آن.
3- وجود تمایز و تفاوت میان روایت پژوهشگران و روایت فرماندهان و مسئولان که این خود به پیدایی رویکردها و روشهای متکثر یا تفاوت رویکردی- روشی انجامیده است.
گزارههای قابل به اشتراکگذاری برای نقد و نظر و اثبات و رد
1- به نظر میرسد، روایت پژوهشگران از جنگ بیشتر روایتی تاریخی و سیاسی با، دستکم، چهار ویژگی باشد: الف- برآمدهی نگاه بیرونی به جنگ، ب- فارغ از پذیرش مسئولیت اقدامات انجامشده در زمان جنگ، ج- تابع دادههای موجود در منابع مختلف، و د- تا اندازهای مشاهدهای.
2- به نظر میرسد، روایت تاریخی و سیاسی پژوهشگران، عطف به چهار ویژگی فوق، نتواند به پرسشها و ابهامها دربارهی موضوعات مناقشهبرانگیز جنگ پاسخ دهد یا مرجعیت لازم برای پاسخگویی در این زمینه را داشته باشد، هرچند موجب شکلگیری تلاشهای هدفمندی در جهت توصیف و تبیین رخدادهای جنگ و تحولات آن و نیز وضوح واقعیات تاریخی شده و میشود.
3- به نظر میرسد، روایت فرماندهان و مسئولان به پنج دلیل قابلیت داشته باشد که جهتگیری پژوهشی پژوهشگران را تعیین و اصلاح نماید: الف - مُنضمبودن به تجربهی حضوری و مواجههی مستقیم با جنگ در مکانهای مختلف وقوع این واقعه، ب – متأثربودن از نقشها و مسئولیتهای متفاوت فردی و سازمانی که فرماندهان در زمان جنگ برعهده داشتهاند، ج - توانایی تبیین وقایع تاریخی، د - توانایی رفع ابهامات دربارهی اهداف مستتر در ورای تصمیمگیریها و اقدامات اتخاذشده و چگونگی انجام و اجرای آنها در زمان جنگ، ه- توانایی برجستهسازی درسهای مکنون در درون وقایع و بهرهگیری از آنها برای هرگونه تصمیمگیری و اقدام در حال و آینده.
4- به نظر میرسد، غلبهی روایت تاریخی و سیاسی پژوهشگران بر تفکر و گفتار و نوشتار فرماندهان یا تأثیرپذیری آنها از روش پژوهشگران، مانع از شکلگیری گفتمان پاسخگو و مسئولیتپذیر در حوزهی جنگ شود.
در شکل فعلی میتوان دریافت چقدر نکات مبهم در این طرح بحث وجود دارد که باید آنها را وضوح ببخشید. برای مثال:
1ـ به وجود اجماع دربارهی آن سه گزاره تردید دارم. دستکم خودم، در مقام یکی از پژوهشگران جنگ، همچنان دربارهی مصادره به مطلوب کردن معنای جنگ دفاعی به نفع دفاعیخواندن یکسرهی جنگ هشتساله مردّدم.
2ـ پژوهشگران جنگ را چندان جامعهای یکدست و بیفراز و فرود گرفتهاید که گویی با جامعهی پژوهشی یکدستی روبرو باشیم. حال آنکه اینطور نیست. این جامعه نیاز به تعریف دقیق و روشن دارد. همین الان در طیف گستردهی پژوهشگران جنگ، شیرعلینیا هست، من هم هستم، کمری هم، شاکری هم، سنگری هم، شما هم، آتشیپور و شیخزاده هم، و پرشمار زید و عمرها. ما پژوهشگران ادبی، هنری، تاریخی، سیاسی، دینی، حقوقی، روانشناسی، مردمشناسی، جامعهشناسی، زبانشناسی، روششناسی، و ... جنگ داریم که الزاماً روایتشان از جنگ، سیاسی و تاریخی نیست. پس من بهدرستی درنمییابم شما از کدام اجتماع پژوهشگران صحبت میکنید.
3ـ نظیر اشکال فوق دربارهی فرماندهان و مسئولان نیز صادق است. اینها هم جامعهی همگن و یکپارچهای نیستند که اگر شما بفرمایید «روایت فرماندهان و مسئولان»، منِ مخاطب بیدرنگ دریابم از کدام اجتماع سخن میگویید.
4ـ در این متن باردیگر همان درودیان دههی هشتاد را دیدم که در دفتر خیابان رشت، بحث از روایت اولیه و اصیل (بیواسطه، حضوری، مستقیم) و روایتهای ثانوی (دست به دست شده، سینه به سینه، غیرحضوری و غیرمستقیم، کماعتبار و دارای اصالت مشکوک و مشروط) میکرد و نگران تحریف روایت اصیل بود.
5ـ نمیتوانم دریابم چرا کاوشها و بررسیهای دقیق «کتابخانهای»، «میدانی»، «اسنادی»، منطقاً نتوانند به مصاف عناصری چون «حضور» در واقعه، «ایفای نقش مؤثر» و «عهدهداری مسئولیت» در آن واقعه بروند و با آنها در زمینهی روایت واقعه هماوردی کنند.
6ـ چه دلیل/ دلایل قانعکنندهای برای دادن دو امتیاز «تعیینکنندگی» و «اصلاح» به فرماندهان و مسئولان وجود دارد و چرا آنها باید «مُعیِّن» و «مُصلح» پژوهشگران در روایت جنگ باشند؟
7ـ به گمانم مسئلهی شما در این یادداشت کاملاً متأثر باشد از مأموریت پژوهشیای که ارادهشده یا ناشده برای خود تعریف کردهاید و من شخصاً از آن به «جستوجوی امر متعالی» تعبیر میکنم؛ مأموریتی که موجب شده مسئلهتان همواره حول یافتن «ترین»ها دور بزند: اساسیترین پرسشها، اساسیترین موضوعات، اساسیترین مسئلهها، راهبردیترین گزینهها، اصیلترین روایتها، حیاتیترین نیازها، بهروزترین درسها و عبرتها، و ... .
8ـ به نظرم «جستوجوی امر متعالی» اشکالی را متوجه مسئلهی پژوهش نکند. شما میتوانید این مسئله را طرح کنید که «چرا تلاشهای همزمان فرماندهان و پژوهشگران برای روایت جنگ، تاکنون کمک چندانی به رفع ابهامات و پاسخگویی به پرسشهای موجود نکرده است؟». اما چنین جستوجویی، با حاکمکردن منطق «یا»ی تمایزگذار به جای «واو» عطفدهنده و متحدساز، منطق هدف از تفکر دربارهی مسئله را قویاً از خود متأثر میسازد. براساس تفکر متأثر از منطق «یا»ی تمایزگذار، هدف (برابر آنچه در مقالهی شما آمده) عبارت است از «تعیین گفتمان پاسخگو و مسئولیتپذیر در حوزهی جنگ». بدیهی است چنین هدفی، منطق انتخاب مسیر بحث را هم متأثر کند. برای مثال، به عنوان مطلب خود دقت کنید: «کدام روایت از جنگ؛ روایت فرماندهان یا روایت پژوهشگران؟». همچنین منطق طرح پرسشها را هم تحتتأثیر قرار دهد. دربارهی پرسش دوم خود درنگ کنید: «ما بیشتر به کدام روایت از جنگ نیاز داریم؟». افزون بر این هر دو، بر منطق استدلالها یا اقامهی براهین سایه افکند: «روایت فرماندهان و مسئولان به پنج دلیل قابلیت دارد که جهتگیری پژوهشی پژهشگران را تعیین و اصلاح نماید:
الف - مُنضمبودن به تجربهی حضوری و مواجههی مستقیم با جنگ در مکانهای مختلف وقوع این واقعه،
ب- متأثربودن از نقشها و مسئولیتهای متفاوت فردی و سازمانی که فرماندهان در زمان جنگ برعهده داشتهاند،
ج - توانایی تبیین وقایع تاریخی،
د - توانایی رفع ابهامات دربارهی اهداف مستتر در ورای تصمیمگیریها و اقدامات اتخاذشده و چگونگی انجام و اجرای آنها در زمان جنگ،
هـ- توانایی برجستهسازی درسهای مکنون در درون وقایع و بهرهگیری از آنها برای هرگونه تصمیمگیری و اقدام در حال و آینده».
و در پایان منطق نتیجهگیری را نیز بینصیب نگذارد: «غلبهی روایت تاریخی و سیاسی پژوهشگران بر تفکر و گفتار و نوشتار فرماندهان یا تأثیرپذیری آنها از روش پژوهشگران، مانع از شکلگیری گفتمان پاسخگو و مسئولیتپذیر در حوزهی جنگ میشود».
9- مراد از این درازگویی این است که «جستوجوی امر متعالی» بهعنوان یک دغدغهی شخصی و در ساحت زندگی فردی مشکلی ایجاد نمیکند، که سهل است، موجب گذار و گذر از بسیار موانع است. اما «امر متعالی» هرگز نمیتواند عهدهدار مدیریت بحثهای حوزهی روایی جنگ ایران و عراق باشد، به سبب آنکه نفس این جستوجو و هدفی که برای خود قائل است؛ یعنی «پاسخگویی و مسئولیتپذیری»، «تعیینکنندگی و اصلاح»، اساساً غیرساز و به حاشیهران است.
یادداشت حاضر را پیش از این با نظر به تعریف کار «پژوهشگران» در حوزه مطالعات جنگ ایران و عراق و تمایز آن با آنچه مورد نیاز است و باید از سوی «فرماندهان و مسئولین» بیان شود، نوشته ام. براین باور هستم که یکی از مشکلات کنونی در پاسخ به مسائل اساسی جنگ گفتمان فرماندهان است که بیش از آنکه تابع مسئولیتی باشد که در زمان جنگ داشته اند، با تاثیر از گفتمان تاریخی و سیاسی پژوهشگران بیان می شود. ملاحظه یاد شده یکی از دلائلی است که با وجود تلاشهای مشترک فرماندهان و پژوهشگران، کمک چندانی به رفع ابهامات و پاسخگویی به پرسش های موجود نکرده است. طرح این بحث با توجه به تعریف رایج از نقش فرماندهان و مفهوم پژوهش، شاید تا اندازه ای مناقشه آمیز باشد که امیدوارم با بحث در باره آن، هدف و جایگاه مطالعه و گفتگو در باره وقایع، موضوعات و مسائل اساسی جنگ روشن شود.
یادداشت حاضر نیاز به اصلاحاتی داشت که از انجام آن خودداری کردم، زیرا قبل از انتشار متن حاضر خانم جمشیدی با مشاهده متن نقدی را نوشته است که بعدها منتشر خواهم کرد و مایل نبودم با اصلاح متن، نقد خانم جمشیدی موضوعیت خود را از دست بدهد.
نقدی بر تاریخ شفاهی جنگ؛ کاستیها و بایسته ها کدامند؟
شنبه ۲ شهریور ۱۳۹۸
تاریخ شفاهی بمثابه یک روش، با این وجود که با فرهنگ نقلی در تاریخ ایران نسبت دارد، اما توجه به آن از طریق توسعه تاریخ شفاهی در غرب و از دهه 70 میلادی شکل گرفت. افرادی که ایران را پس از پیروزی انقلاب ترک کردند، نخست تأثیر توسعه فرهنگ تاریخ شفاهی در غرب برای حفظ هویت و مرزبندی با انقلاب و نظام برآمده از آن پروژه تاریخ شفاهی انقلاب را آغاز کردند. تحول یاد شده موجب توجه به تاریخ شفاهی بمثابه یک روش و بکارگیری آن در حوزه تاریخ انقلاب و جنگ شد. ملاحظات یاد شده از این جهت اهمیت دارد که بر ماهیت و جهتگیری و حتی روش تاریخ شفاهی تأثیر گذاشته است.
پیدایش این تصوّر که دیگران تاریخ انقلاب را مصادره خواهند کرد و یا نسلی که تاریخساز بوده، به تدریج حافظه تاریخی خود را از دست خواهد داد و یا دستخوش فوت خواهند شد، موجی از گفتگوهای تاریخ شفاهی انقلاب را شکل داد. در حوزه جنگ، رویکرد به تاریخ شفاهی تا اندازه ای متفاوت است. در این حوزه بیش از آنکه وقایع موضوع تاریخ شفاهی باشد که تا اندازه ای هست، بر نقش ها و با رویکرد فرهنگی و اجتماعی تمرکز شده است. بهمین دلیل ابتدا بدنه مردمی جامعه رزمندگان و خانواده های آنها به جای فرماندهان برجسته مورد توجه قرار گرفت. در تداوم این روند تاریخ شفاهی فرماندهان از سوی مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس و با ابتکار مرحوم دکتر حسین اردستانی آغاز شد که با وجود وسعت گفتگوها، هنوز آثار چندانی در این زمینه منتشر نشده است تا به اعتبار صحت روش و میزان تاثیر گذاری آن مورد نقد و بررسی قرار بگیرد.
هدف از بیان این مقدمه، امکان طرح این پرسش بود که؛ تأثیر روش تاریخ شفاهی بر پژوهشهای تاریخی و روشن شدن واقعیات تاریخی چیست؟ پاسخ به پرسش را در حوزه تاریخنگاری جنگ بررسی خواهم کرد، زیرا تاریخ شفاهی جنگ با تأثیر از ملاحظات حاکم بر تاریخ شفاهی انقلاب، به دلیل اهداف و روش، پیامدهایی را به همراه خواهد داشت که نیاز به نقد و بررسی دارد:
1) روش در تاریخ شفاهی، اگر چه به اعتبار روش شفاهی مورد تأکید قرار می گیرد، اما موضوع آن تاریخ است. تاریخ پژوهی از سوی مورّخین به دلیل نگرش همهجانبه و توجه به کلیه اسناد و مدارک، منجر به آشکار شدن حقایق تاریخی میشود، در حالیکه در تاریخ شفاهی، چنین نتیجه ای حاصل نمی شود. زیرا تاریخ شفاهی موضوع محور نیست و بر مدار فکر و روایت عملکرد افراد استوار است.
2) تاریخ شفاهی با اتکا به اظهارات فرد با روش نقلی، بدون پرسشهای منتقدانه و جستجوگرانه، موجب تاریخسازی خواهد شد. اظهارات غیردقیق و گاهی مبالغه آمیز درباره نقش افراد در حوادث، بدون نقد آن، بیشتر تاریخ سازی است تا آشکارسازی موضوعات و مسایل تاریخی.
3) تکثّر در روایت وقایع و مسائل تاریخی، به دلیل تفاوت در نقش ها، امکان روشن شدن حقایق تاریخی را برای کسانیکه در واقعه حضور نداشته اند، از میان میبرد. زیرا به جای استفاده از پژوهش روشمند و همه جانبه از سوی مورّخِ بی طرف و منصف درباره وقایع تاریخی، اظهارات متفاوت افراد و مرجعیت آن برای روایت تاریخ، نه تنها برای افراد، بلکه حتی برای مورّخین، دستیابی به واقعه را دشوار خواهد کرد.
با این توضیح، چه باید کرد؟
نظر به اینکه تاریخ شفاهی بمثابه یک روش توسعه یافته، امکان جدیدی را برای روایت های تاریخی فراهم کرده است، لذا مراقبت از آن می تواند امکان های جدیدی را برای پژوهش تاریخی پدید آورد که حداقل مشروط به سه شرط اساسی است:
1- تاریخ شفاهی جنگ ایران و عراق به روش موضوعی- انتقادی و با در نظر گرفتن سایر اظهاراتی که در این زمینه صورت گرفته است، پیگیری شود تا از نقل یک طرفه، مبالغهآمیز یا اشتباه در بیان حوادث، جلوگیری و از مشخصه پژوهشی برخوردار شود.
2- آثار منتشر شده در حوزه تاریخ شفاهی با حضور افرادی که در واقعه حضور داشته اند، نقد و اشکالات آن طرح شود. چنین روشی موجب اصلاح گفتار خواهد شد و روندهای جدید را پالایش خواهد کرد.
3- مرجع گفتگوها از ذهن افراد که با گذشت زمان دچار فرموشی و یا خطا میشود، به اسناد تغییر کند. برای این منظور، می توان گفتگوها را بر اساس دفتر روزنوشت و یا اسناد موجود پیگیری کرد.
مطالب مرتبط: + مطالب مربوط به تاریخ شفاهی در این سایت
نسل جنگ و انقلاب بیشتر به وقایع، از منظر ملاحظات سیاسی و باورهای اعتقادی و نه کشف حقایق و واقیعتهای تاریخی نظر میکند. به همین دلیل پیش قضاوتها موجب پیدایش نوعی فضای «مناقشه آمیز و هیجانی» شده است که مانع از طرح مباحث اساسی در حوزه مباحث تاریخی- راهبردی می شود و در نتیجه فضای گفتگو و تعامل که از الزامات آن است، به راحتی ایجاد نخواهد شد. این موضوع، موجب طرح این پرسش می شود که؛ درباره جنگ ایران و عراق، کدام وقایع و چه موضوعاتی را باید چگونه اظهار کرد؟ پرسش یاد شده را به دو اعتبار می توان بررسی کرد:
الف) توجه به جنگ به اعتبار وجوهی که ناظر بر ماهیت و وجه تمایز آن با سایر پدیده ها ازجمله صلح است.
ب) توجه به نیاز و مطالبات مخاطبین به ویژه نسل جدید برای آگاهی از وقایع تاریخی و پاسخ به پرسش هایی که در این زمینه وجود دارد.
با توجه به تفکیک یاد شده، در واقع میان موضوع به اعتبار ماهیت آن و تأثیرگذاری موضوع بر جامعه و ایجاد مطالبات برای دانستن، گفتگو و پاسخ به پرسش ها، نسبت وثیقی وجود دارد که به لحاظ مبانی نظری و روش شناختی نمی توان انکار کرد و نادیده گرفت. به نظرم هر اثری شامل گفتار، نوشتار و تصاویر ثابت و متحرک، بر وجهی از وجوهات دوگانه تمرکز دارد، با این تفاوت که گاهی یکی مفروض گرفته می شود و دیگری برجسته میشود، به این معنا که برخی با نظر به ماهیت جنگ و امکان تکرارپذیری آن در آینده، موضوعات و مسایل اساسی را مورد نقد و بررسی قرار می دهند و برخی دیگر با نظر به فضای اجتماعی، تاریخ جنگ را با روش انتقادی یا برای توصیف واقعیت ها مورد مطالعه قرار داده و برای انتشار آن تلاش می کنند.
در سال های گذشته مجموعه «سیری در جنگ» را با نظر به ضرورت آگاهی مردم از وقایع سیاسی- نظامی جنگ نوشتم که در مقدمه جلد دوم به آن اشاره شده است ولی کتاب «نقد و بررسی پرسش های جنگ» را با نظر به فضای اجتماعی و ضرورت پاسخ به پرسش ها و ابهامات موجود در جامعه نوشتم. پس از آن، کتاب «تجزیه و تحلیل جنگ ایران و عراق؛ پیش درآمدی بر یک نظریه» را به همراه ایجاد سایت و بارگذاری آن با نظر به ماهیت جنگ و ضرورت نظر به آینده دنبال کرده ام.
در سال های گذشته با وجود آنکه همواره وقایع جنگ و تحلیل آن را پیگری کرده ام، ولی به نظرم مهمترین نیاز در حوزه مطالعات جنگ ایران و عراق، به اعتبار «مطالعات تاریخی» و یا «جنگ پژوهی»، توجه به مبانی نظری- روشی است. به همین دلیل در سایت بیشتر مباحث روش شناختی را دنبال می کنم.اهتمام به موضوع مورد اشاره موجب «تغییر پارادایم» خواهد شد.
مطالب مرتبط: + هدف از نوشتار و گفتار درباره جنگ چیست؟
اگر این فرض پذیرفته شود که تاریخ برساخته است، به این معنا که روایت های تاریخی محصول ذهن و خیال است و نسبت انطباقی با واقعیات و حقایق ندارد، این موضوع در تاریخ شفاهی به دلیل روش، در مقایسه با تاریخ مکتوب به شکل گسترده تری قابل مشاهده است.
تاریخ شفاهی در تلاقی ذهن راوی واقعه با پرسش کننده شکل میگیرد. پیشفرضها و پرسشها در جهتدهی و آشکارسازی، همچنین تمرکز و برجستهسازی حوادث نقش اساسی دارد. چنانکه راوی واقعه تاریخی نیز روایتی را که بیان میکند، علاوه بر تأثیرپذیری از پرسشها، تحت تأثیر دوری یا نزدیکی به زمان واقعه و ملاحظات دیگر قرار دارد. در تاریخ شفاهی ترکیب «منِ راوی» و واقعه، هر دو در برابر پرسشهای گفتگو کننده، روایت از واقعه تاریخی را، در چمبره ای از ملاحظات مختلف شکل می دهد. روایت در تاریخ شفاهی از واقعه، از مسیر چنین ملاحظاتی می گذرد. چنانکه اشاره شد مورّخ در تاریخ مکتوب نیز به گونهای دیگر از ملاحظات تأثیر پذیرفته و با استناد به منابع و اسناد تاریخی، روایت تاریخی را می سازد.
مطالب مرتبط: + مطالب مربوط به تاریخ شفاهی در این سایت
پرسشگری و طرح پرسش در روش تاریخ شفاهی چگونه باید باشد؟ به نظر می رسد در تاریخ شفاهی، دو دسته پرسش را با دو هدف متفاوت می توان طرح و دنبال کرد:
1- برای بررسی و آشکار شدن جزئیات تاریخی و نقش ها، باید از پرسشهای تشریحی استفاده کرد که موجب می شود راوی واقعه با دقت بیشتری جزئیات را بیان کند. ملاحظه یاد شده، استحکام روایت شفاهی و نقش راوی واقعه، همچنین عوامل مختلف را روشن میکند. مهمتر آنکه مانع از تحقق این عامل روانی خواهد شد که راوی واقعه برابر باورهای خودساخته حاصل از مشاهده و عمل، واقعه را آن گونه که تمایل دارد روایت کند. مهمتر آنکه باید با کسانیکه از آنها نام برده می شود، برای ارزیابی چگونگی نقش آنها و میزان صحت گفتارها، گفتگو کرد، حال آنکه چنین اقدامی به دلائل مختلف کمتر صورت می گیرد.
2- برای بررسیهای تحلیلی، به معنای ارتباط وقایع و پدیدهها با یکدیگر، باید پرسشها را بمنظور تعریف و تعیین مسایل طرح کرد. در این نوع پرسشها، «مسئله» و نه واقعه، راهنمای طرح پرسش و پاسخ است. غلبه وجه تحلیلی، امکان استفاده از روش انتقادی را فراهم کرده و از این طریق «تاریخ شفاهی انتقادی» شکل خواهد گرفت.
استفاده رو به گسترش از روش تاریخ شفاهی در ایران، بیش از آنکه ناظر بر تلاش برای آشکارسازی و تبیین تاریح جنگ و انقلاب باشد، که تا اندازه ای هست، به دلیل تاثیر پذیری از فرهنگ جامعه ایران است که بیشتر نقلی- تاریخی است. همچنین تاثیر پذیری از تمایل به بیان نقش فردی- سازمانی، در حوادث تاریخی است. نظر به اینکه تاریخ شفاهی ناظر بر واقعه و تشریح جزئیات آن، همچنین نقش و عملکرد فردی- سازمانی است، پرسش مورد بحث این است که؛ کارکرد تاریخ شفاهی چیست و چه نسبتی با مسئله جنگ دارد؟
به نظرم جزئیات وقایع تاریخی و تجربه آن با وجود اهمیتی که دارد، ظرفیت استفاده مستقیم برای حال و آینده را ندارد، مگر آنکه با انتزاع از جزئیات به کلیّات، صورتندی جدیدی از وقایع و روند تحولات انجام شود، در این صورت پاسخگوی نیازهای آینده خواهد بود.
تاریخ شفاهی بر محور جزئیات وقایع و نقش افراد و یا سازمانها، موجب تکثّر در روایت تاریخی و ظهور تناقضات و «سردرگمی در تاریخ» خواهد شد، حال آنکه استفاده از تجربیات با فراروی از جزئیات تاریخی و با نگاه به آینده، قابل حصول است. مهمتر آنکه برای تجربهاندوزی، علاوه بر انتزاع از واقعه و از جزئیات به کلیّات، باید از روش نقد و گفتگو استفاده کرد. حال آنکه تاریخ شفاهی علاوه بر تناقض و چندگانگی در روایت، مناقشات را بر حول محور جزئیات و نقشهای تاریخی، گسترش داده و نهادینه خواهد کرد.
مطالب مرتبط: + مطالب مرتبط با تاریخ شفاهی در این سایت
تأکید بر ضرورت بیان نقش مردم در انقلاب و جنگ، بدون تردید در شکل گیری گونه ای از تاریخنگاری، از طریق تاریخ شفاهی جنگ ایران و عراق، تأثیر اساسی داشته است. همچنین تمایل به بیان ناگفته های جنگ، هر دو بر این معنا دلالت دارد که: روایت های کنونی که از سوی ارتش و سپاه بیان می شود، به تنهائی برای توضیح واقعیات تاریخی جنگ ایران و عراق کافی نیست.
به نظرم تأکید بر موضوعات و روشهای یاد شده در درازمدت موجب شکل گیری «روایت های متکثر» از جنگ ایران و عراق خواهد شد. ضمن اینکه مناقشه سیاسی درباره تصمیمات تاریخی در مقاطع سرنوشت ساز، مانند وقوع، ادامه و پایان دادن به جنگ، تبیین عملکرد سازمانی ارتش و سپاه در جنگ، همچنان ادامه خواهد یافت و بر هرگونه روایتی از جنگ سایه خواهد انداخت و تغییر آن بسیار دشوار و نیازمند زمان و برخی عوامل دیگر است که باید جداگانه بررسی شود.
تاریخ شفاهی فرماندهان جنگ؛ روشی برای روایت اکنونی از گذشته یا پاسخ به مسائل اساسی در آینده؟(بخش سوم)
پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶
تعامل و همدلی در تاریخ شفاهی بر محور وقایع شکل می گیرد و برای بازبینی یک تجربه ضروری است، در حالیکه در خاطره گویی تعامل و همدلی موجب تقویت نقش محوری فرد و پرورش آن خواهد شد. دشواریها و ظرافتهای یاد شده در چالشگری و همدلی با توجه به تاریخ شفاهی با فرماندهان جنگ ایران و عراق، دو چندان می شود. در عین حال مسئله فرماندهان و جامعه ایران در زمان جنگ، عمل در درون واقعه بود، امروز با گذشت زمان و آشکار شدن برخی واقعیات، فهم پیشین نیاز به بازبینی دارد. بر پایه ملاحظه یاد شده دو موضوع اساسی در باره نسبت «زمان در روایت» و تعیین «نقطه آغاز روایت» نیاز به بررسی دارد. هرگونه توضیحی در این زمینه بر اساس تشابه و تمایز خاطره گوئی ،زندگینامه نویسی و تاریخ شفاهی و مفروضاتی که وجود دارد، استوار است: ...
تاریخ شفاهی فرماندهان جنگ؛ روشی برای روایت اکنونی از گذشته یا پاسخ به مسائل اساسی در آینده؟(بخش دوم)
شنبه ۳۰ دی ۱۳۹۶
هم اکنون در حوزه تاریخ شفاهی با فرماندهان جنگ، دو روش قابل مشاهده است که حاصل دو برداشت متفاوت از هدف و کارکرد تاریخ شفاهی است. در دیدگاه اول تاریخ بمثابه واقعه و توصیف و بازسازی آن از سوی عمل کننده یا مشاهدهگر، به روش شفاهی و با تکنیکهای مصاحبه، انجام میشود. به این شکل که موضوعات مورد نظر قبل از مصاحبه و یا همزمان طرح و متقابلاً پاسخها به صورت روایت واقعه و تحلیل رخدادها، دریافت میشود. دیدگاه دیگری وجود دارد که تاریخ را بمثابه یک متن و استفاده از روش شفاهی، بر پایه مفهوم «چالش- همدلی»، برای دستیابی به یک روایت زنده، قلمداد میکند. بنظر میرسد شیوه اول حاصل تفکر سنتی در تاریخ نگاری، با استفاده از مصاحبه است، در حالیکه روش دوم با ابتناه به نظریه فلسفی پدیدار شناسی و دانش هرمنوتیک، از طریق تاویل و نوعی مواجهه دیالکتیکی با متن است. با فرض اینکه هر متن و واقعه ای در پاسخ به یک پرسش و نیاز شکل گرفته است، تاریخ شفاهی از طریق «چالش- همدلی»، برای انکشاف پرسش پنهان شده در درون واقعه، برای فرد است. بنابر در تاریخ شفاهی پرسش و چالشگری، نقطه آغاز دستیابی به افق مشترک است. با این توضیح جهت گیری پرسش در تاریخ شفاهی با فرماندهان جنگ، بر دو وجه متفاوت شامل «واقعه تاریخی و عاملیت فرد» استوار است. جنگ از منظر واقعه تاریخی به دلیل گفتگو با فرماندهان، باید در چارچوب هدف و نتیجه مورد توجه قرار گیرد، به این معنا که؛ آنچه در جنگ به عنوان هدف مورد انتظار بود، چرا تامین نشد؟ آنچه که صورت گرفت، چرا و چگونه حاصل شد؟ از منظر عاملیت فرد، باید میزان تاثیرگذاری تفکر سیاسی و اعتقادی فرماندهان سپاه، در ادراک و کنش در برابر واقعه مورد توجه قرار گیرد، به این معنا که؛ فرماندهان چه برداشتی از مفهوم سیاست، جنگ و امنیت داشتند و بر اساس چه تحلیلی از حوادث و تحولات، اقدام به واکنش می کردند؟ ...
تاریخ شفاهی فرماندهان جنگ؛ روشی برای روایت اکنونی از گذشته یا پاسخ به مسائل اساسی در آینده؟(بخش اول)
دوشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۶
اشاره
با فرض اینکه باید میان موضوع و روش تحقیق تناسب وجود داشته باشد، تاریخ شفاهی فرماندهان از نظر موضوع، نیازمند توجه به ملاحظاتی است که در این یادداشت مورد توجه قرار گرفته است. به نظرم توسعه و تعمیق روش تاریخ شفاهی و افزایش کارکرد آن در حوزه تاریخنگاری، به جای روش کلی و عام، مستلزم تمرکز بر موضوع و از این طریق به ملاحظات تکنیکی- روشی در این حوزه است.
نقدی بر روش و عنوان فصلنامه تاریخ شفاهی «الماس ایران»
جمعه ۳ آذر ۱۳۹۶
انتشار فصلنامه «الماس ایران» با هدف «تاریخ شفاهی» این انتظار را ایجاد کرد که با استفاده از روش تاریخ شفاهی تفسیر جدیدی از رخدادها و عملکرد افراد و یگان های ارتش در جنگ ارایه شود. چنانکه در شماره اول این نشریه، تا اندازه ای از این روش استفاده شد، اما به تدریج استفاده از روش تاریخ شفاهی در تشریح و بررسی وقایع و مسائل جنگ ایران و عراق کنار گذاشته شد و نشریه شماره پنج، خالی از هر نوع گزارشی با روش تاریخ شفاهی است.
استفاده از عنوان «الماس ایران» نیز مشخص نیست به چه دلیل صورت گرفته است؟ تشابه عنوان با «نگین ایران»، این تصوّر را ایجاد کرده است که این عنوان تحت تأثیر فصلنامه منتشره از سوی سپاه، انتخاب شده است. در هر صورت تصور می کنم عناوین «نگین ایران» یا «الماس ایران»، هیچکدام عنوان مناسبی برای طرح مباحث تاریخی و نظامی جنگ ایران و عراق نیست، هر چند شاید برای مجلات فرهنگی استفاده از این عناوین بی وجه نباشد. به دلیل همین ملاحظات در دوره سردبیری فصلنامه نگین ایران در سال های 83 تا 86 عنوان «فصلنامه مطالعات جنگ ایران و عراق» را برجسته کردم.
هدف از تأسیس این صفحه، بیان دیدگاهها درباره ابعاد سیاسی، اجتماعی و نظامی جنگ ایران و عراق و نیز بازاندیشی و اصلاح نظرات و آثار منتشر شده است. تقاضا دارم از طریق آدرس m.doroodian@yahoo.com بنده را از نقطه نظرات نقادانه و پیشنهادی خویش بهره مند فرمایند. همچنین یادداشت های بنده از طریق کانال های ایتا و تلگرام قابل دسترسی است.