یادداشت حاضر با این فرض نوشته شده که روایت از جنگ ایران و عراق در حال تغییر است. چنانکه روشن است، تاریخ مکتوب هم طبق مفرض یادشده، در تغییر روایت از جنگ، تأثیر دارد. اما موضوع بررسی، تأثیر روش تاریخ شفاهی است که در ادامه به آن اشاره خواهد شد. بر اساس مفروض یادشده، پرسش این است که؛ استفاده از روش تاریخ شفاهی، چه تأثیری در تغییر روایت از جنگ دارد؟ برای پاسخ به پرسش یادشده، منطق حاکم بر تغییر روایت از جنگ، با تأکید بر تأثیر تاریخ شفاهی توضیح داده خواهد شد.
موضوع روایت از جنگ، وقایع و رخدادهای جنگ است. زیرا درونمایه روایت، واقعه است که موجب شکل گیری طرح کلی از آغاز، ادامه و پایان آن می شود. وقایع تاریخی، در آثار پژوهشی بر پایه اسناد و با استفاده از استدلال مورد بررسی قرار می گیرد، در حالیکه در تاریخ شفاهی، وقایع بر اساس حافظه تاریخی، یا دستنوشته های مکتوب روایت می شود. با این تفاوت مهم که راوی واقعه، مشاهدات و یا نقش خود را در واقعه محور قرار داده و سایر عوامل و بازیگران را نادیده میگیرد، اما مورّخ با هدف پژوهش برای آشکار شدن واقعیات تاریخی، به استفاده از اسناد و داده های تاریخی، توجه و تعهد دارد.
نظر به اینکه «روایت شفاهی» از وقایع، یک امر بیانی و گفتمانی است، لذا سلایق، اغراض و گفتمان غالب، در تعیین خطّ سیر روایت و فراز و فرود، همچنین ترسیم چگونگی آغاز و پایان آن نقش اساسی دارد. در چنین شرایطی، راوی با وجود گذشت زمان، بر موضوعات و رخدادهایی تأکید می کند که در زمان واقعه شاید چندان مورد توجه نبوده و یا اهمیت آن همانند شرایط کنونی، درک و مورد تأکید قرار نگرفته است. بنابراین تغییر گفتمان و بعبارت دیگر؛ گفتمان غالب، نقش اساسی در بازبینی روایت های تاریخی دارد که در تاریخ شفاهی، در مقایسه با تاریخ مکتوب، بیشتر قابل مشاهده است. در تاریخ مکتوب و مستند، بدون استناد به داده ها و با استفاده از استدلال نمی توان روایت های پیشین را تکمیل یا بازبینی کرد، در حالیکه در تاریخ شفاهی اقدام یادشده به دلیل «راوی محوری»، به سهولت انجام می پذیرد.
ملاحظه یادشده، جایگاه تاریخ شفاهی را در تغییر روایت از جنگ آشکار می کند و میتوان مسیر تغییر در روایتهای جنگ را با نقد و بررسی تاریخ شفاهی جنگ انجام داد.
مطالب مرتبط: