اشاره:

چندی پیش از سوی جناب بهاءالدین شیخ الاسلامی یادداشتی در سایت منتشر شد که نقد نظرات دکتر ناصری در کانال تلگرامی ایشان با طرح این ادعا بود که؛ «کینه شخصی امام خمینی(ره) نسبت به صدام و ممانعت از سفر صدام به تهران برای مذاکره، موجب وقوع جنگ شد.» با برداشتی که از این موضوع داشتم، در موقعیتی، با کتاب دکتر عطاء الله مهاجرانی درباره علت وقوع جنگ، مواجه و برای مطالعه آن اقدام کردم. موضوع مشترک یادداشت دکتر ناصری و کتاب دکتر مهاجرانی، در واقع «دفاع و نقد» یک نظریه درباره وقوع جنگ است، با این تفاوت که احتمالاً نظرات دکتر ناصری متأثر از کتاب دکتر مهاجرانی نوشته است! به این معنا که اشکال در روش شناسی کتاب دکتر مهاجرانی نه تنها تأثیری در ابطال این نظریه نداشته، بلکه موجب رواج آن نیز شده است!
****
در حالیکه «موضوع و مسئله» مورد بحث در کتاب «نقد تحریف مدرن، امام خمینی(جنگ ایران و عراق)»، نوشته دکتر عطاء الله مهاجرانی، تا اندازهای روشن است و به این اعتبار و برخی ملاحظات دیگر، کتاب را باید مطالعه کرد، ولی فهم آن از طریق مشاهده عنوان کتاب که باید راهنمای این امر مهم باشد، چندان امکانپذیر نیست. بنابراین نقص در عنوان گذاری کتاب و مهمتر از آن، روش طرح مسئله و پاسخ به آن که از اهمیت زیادی برخوردار میباشد، موجب نگارش یادداشت حاضر شده است. با فرض اینکه نقد کتاب ضروریست و در فرصت مناسب باید به شکل کاملتری انجام شود، ولی در ادامه تنها به برخی ملاحظات کلی که در این زمینه وجود دارد، اشاره می شود:
1- موضوع و مسئله کتاب دکتر مهاجرانی با نظر به «علت وقوع جنگ»، در چهار بخش و بر دو محور قرار دارد که بهم پیوسته است: نخست؛ بررسی این نظریه که «آیا کینه شخصی امام خمینی به صدام موجب وقوع جنگ شده است؟» و دیگری «آیا به گفته مرحوم دعایی بعنوان سفیر وقت ایران در عراق، صدام پیشنهاد کرد به ایران سفر کرده و با امامخمینی مذاکره کند، ولی خودداری امام از پذیرش این درخواست موجب وقوع جنگ شد؟» چنانکه روشن است، هر دو موضوع و مسئله با پرسش از تأثیر آن بر وقوع جنگ و از طرفی با شخصیت و تصمیم گیری امام نسبت دارد. با وجود اهمیت تعریف مسئله و روش پاسخ به آن، نویسنده در مقدمه کتاب، ابعاد و پیوستگی این موضوع و روششناسی پاسخ به آن را برای کمک به فهم خوانندگان، توضیح نداده است.
2- نویسنده برای پاسخ به دو مسئله یادشده، مطالعات نسبتا گسترده ای را از طریق بررسی منابع خارجی انجام داده که برای مأخذشناسی در موضوع جنگ ایران و عراق، در حوزه منابع عربی- انگلیسی، بسیار مناسب است، اما برای پاسخ به دو پرسش مورد بحث که نیازمند استفاده هدفمند از داده ها و بکارگیری روش استدلالی می باشد، گستره مطالعات و نقل قولها تأثیر چندانی در این زمینه نداشته است.
3- مهاجرانی در دیباجه کتاب، مفهوم «تحریف» را تعریف کرده که بسیار کمتر از مباحث موجود در ادبیات رایج در این زمینه است و مهمتر آنکه نسبت آن با مفهوم «تحریف مدرن» تعریف نشده است، در نتیجه این موضوع را روشن نمیکند که؛ منظور از «تحریف مدرن» چیست؟ مهمتر آنکه استفاده از این مفهوم، چگونه می تواند برای نقد از نظریه کینه ورزی امام نسبت به صدام و خودداری امام از پذیرش سفر صدام به ایران، بعنوان علت وقوع جنگ، مورد استفاده قرار بگیرد و چه کاربردی در این زمینه دارد؟
4- نویسنده در بخش یکم تحت عنوان «هوشمندی، موقعیتسنجی و آیندهنگری امام خمینی»، نقل قولهای زیادی را درباره شخصیت فکری و رفتاری امام بیان کرده است که هر چند بصورت مستقل موجب شناخت از برخی وجوه تفکر و شخصیت امام خمینی خواهد شد، ولی در مسیر پاسخ به پرسشهای مورد بحث، بمعنای ابطال نظریه کینه ورزی امام به صدام، تأثیر چندانی ندارد. زیرا از این طریق خواننده طبق هدف نویسنده، نمیتواند ادراک کند که ادعای «کینه امام خمینی به صدام» بعنوان علت وقوع جنگ، با شخصیت و تفکر دینی، سیاسی و انقلابی امام خمینی(ره) نسبتی ندارد و مسئله وقوع جنگ، ریشه های تاریخی دارد و یک مسئله سیاسی و راهبردی می باشد. در واقع نویسنده مجموعه ای از نقل قول از بختیار و صدام و برخی دیگر را در مورد تأثیر کینه امام به صدام در وقوع جنگ، کنار هم قرار داده، بدون آنکه استفاده از این روش، برای رفع ابهام در این زمینه و در نتیجه، متقاعدسازی خوانندگان در ابطال این نظریه تأثیرگذار باشد.
5- به دلیل این که نویسنده در پاسخ به موضوع مورد بحث از روش مناسبی استفاده نکرده، در نتیجه به پرسشهای دوگانه پاسخ نداده و ابهام در این زمینه همچنان باقی مانده است. زیرا برای روشن شدن این موضوع نمیتوان از روش «نقل مطوّل و گسترده» استفاده کرد، بلکه باید با رجوع مستقیم به تفکرحضرت امام(ره) در مورد صدام و حزب بعث، با توجه به تأثیر تجربه حضور امام در دو شهر نجف و کربلا، در نگرش به حزب بعث و صدام، به نقد و بررسی موضوع پرداخت. به دلیل بیتوجهی به این ملاحظه روششناختی، تکرار نقل قولها در مورد کینه امام به صدام، حتی شائبه صحت این نقل قولها را فراهم کرده است. چنانکه انتشار برخی نظرات در این زمینه، احتمالاً متاثر از مطالعه کتاب بوده که برخلاف هدف نویسنده حاصل شده است. بنابراین با استفاده از نقل قول مطوّل و مکرر، حتی اگر در مقام گفتار بتوان پیرامون موضوعات و مسائل تاریخی سخنان دلنشین و اقناعپذیر گفت، اما در مقام کتابت، نمی توان با این روش به یک مسئله مشخص تاریخی- راهبردی پاسخ داد.
6- در موضوع نقل قول از مرحوم دعایی درباره پیشنهاد صدام برای سفر به تهران و مذاکره با امام خمینی، در بخش سوم کتاب، دو مسئله در هم تنیده شده، در حالیکه اقتضای نقد، با تفکیک قابل حصول میباشد: نخست، اصل موضوع و خبر ملاقات مرحوم دعائی با امام و انتقال پیام عراق و پاسخ ایشان است و دیگری نقل قولهای متفاوتی که در مورد پاسخ امام صورت میگیرد. دکتر مهاجرانی از نظر روش شناختی، بجای رجوع به اظهارات مرحوم دعایی که در انتهای بخش سوم و صفحه 243، قبل از آخرین روایت آمده است، نقد این خبر را در نسبت با نقل قولها، در بخش سوم کتاب، با اشاره به ملاقات با مرحوم «حسین زاهدی» -بازرگان اصفهانی مقیم بورلی هیلز لوس آنجلس که در امریکا به شغل تجارت مشغول بود- آغاز کرده و چون اصل خبر و میزان صحت آن برای مخاطبین روشن نیست، بررسیهای انجام شده، اصل موضوع را بیشتر در حاشیه قرار داده است. در واقع بجای ارجاع به اظهارات مرحوم دعایی در موضوع مورد بحث و نقد و بررسی آن، نویسنده با نقل قول از سخنان مرحوم زاهدی، بحث را آغاز کرده است. بنابراین روشن نیست آیا چنین پیشنهادی صورت گرفته است یا خیر؟ هر چند در میان نقل قولها و نقد آن در کتاب، از نظر تاریخی این موضوع به شکل ظریفی به خواننده القاء می شود که؛ مرحوم دعایی پیام عراق را که از طریق وزیر خارجه به ایشان داده شده بود، به امام خمینی منتقل کرده و پاسخ امام به آن در عمل مانع از انجام سفر به تهران شده است. بنابراین اگر قصد نویسنده بیان این موضوع باشد، با این روش حاصل شده است، ولی اگر برای نقد این موضوع اقدام کرده است -که ظاهراً این گونه بنظر می رسد- بنظرم به دلیل استفاده از روش نامناسب، نتیجه مورد نظر به دست نیامده است.
7- اینجانب پیش از این در پژوهشی برای «نقد و بررسی پرسشهای اساسی جنگ»، با مرحومان دعایی و محتشمیپور بعنوان نزدیکان امام در عراق، گفتگو و نتیجه آن را 15 سال پیش نوشتم. به این معنا که امام به دلیل حضور در نجف و مشاهده تفکر و رفتار حزب بعث علیه شیعیان، همچنین فتوی آیت الله حکیم علیه حزب بعث، به صدام و حزب بعث بدبین و بیاعتماد بود. چنانکه بعدها اقدامات صدام در برابر ایران، همچنین در برابر اعراب و اشغال کویت، بیانگر صحت برداشت امام است. با این توضیح، ادراک امام از حزب بعث و صدام، به دلیل زندگی در عراق، و تأثیر ان در وقوع جنگ، در هر صورت نیاز به بررسی دارد. با وجود مباحثی که نویسنده در بخش سوم، در 30 صفحه برای توضیح «انگیزه ها و دلایل حمله عراق به ایران» ارائه کرده است، به دلیل کاستیهای روش شناختی، این بحث نیز بر اقناع خوانندگان در ابطال نظریه تاثیر کینه ورزی امام به صدام در وقوع جنگ، تأثیر چندانی ندارد.
8- طبق اسناد منتشرشده، بر این نظر هستم که؛ پس از اتمام جنگ ایران و عراق و حمله عراق به کویت و تغییر در شرایط، امریکا به دنبال فراهم کردن زمینه های حمله به عراق و آزادسازی کویت بود. بنابراین گفتمان غالب برای حمله نظامی به عراق، برپایه «ماهیت حزب بعث و صدام» تعریف شد. این نظریه در کتاب کِنت تیمرمن که تحت عنوان سوداگریِ مرگی در ایران ترجمه شده است، قابل مشاهده می باشد. در حالیکه پیش از این، مسئله غرب با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، مهار انقلاب بود و به همین دلیل نظرات امام درباره ماهیت حزب بعث و صدام، همچنین رفتار تهاجمی عراق در برابر ایران، نه تنها نادیده گرفته شد، بلکه انگیزه و آمادگی عراق برای حمله نظامی به ایران مورد حمایت و بهره برداری قرار گرفت. مهمتر آنکه طبق گفته ها و نوشتههای این کتاب و سایر اسناد و گزارشهایی که در این زمینه وجود دارد، ازجمله اظهارات صلاح عمر علی- نماینده سابق عراق در سازمان ملل- صدام پس از پیروزی انقلاب و تغییر در شرایط سیاسی و موازنه نظامی، به دنبال استفاده از فرصت برای تغییر در قرارداد 1975 الجزایر، از طریق فشار سیاسی و یا قدرت نظامی و جنگ بود. بنابراین پیشنهاد سفر صدام به ایران و ملاقات با امام، برای تفهیم خواستههای عراق به ایران و دستیابی به «پیروزی بدون جنگ» بود، نه برقراری صلح. چنانکه مرحوم دعایی هم این موضوع را بیان می کند که صلح در برابر عراق تنها با پذیرش خواسته عراق مبنی بر لغو قرارداد 1975 و تخلیه جزایر سه گانه قابل حصول بود.
طبق گزارشهای منتشرشده، تنها شش روز پس از حمله سراسری و در تاریخ 28 سپتامبر، عراق شرایطی را برای برقراری آتش بس اعلام کرد که بیانگر اهداف عراق برای استفاده از قدرت نظامی در برابر ایران بود. این شرایط به شرح زیر اعلام شد:
- شناسایی حقوق سرزمین عراق توسط ایران
- توقف مداخله ایران در امور داخلی عراق
- تعهد متقابل در قبال برقراری روابط حسنه بین دو همسایه
- استراداد سه جزیره در خلیج (فارس) که در سال 1971 از سوی ایران اشغال شده است.
9- با این توضیح، داعیه «نظریه» تأثیرگذاری کینه امام خمینی به صدام، بعنوان علت وقوع جنگ و یا امکانپذیری «برقراری صلح» میان دو کشور، در صورت سفر صدام به ایران، قابل دفاع نیست، چنانکه مدعیان این نظریه قادر به دفاع از آن نیستند. زیرا بعنوان یک نظریه، از استنادات تاریخی و استدلال راهبردی، برای تبیین علت وقوع جنگ برخوردار نیست. همانگونه که در این یادداشت از نظر روش شناختی مورد اشاره قرار گرفت، منتقدان این نظریه نیز به همان دلایل تاریخی و راهبردی، نمیتوانند برای ابطال این نظریه اقدام کنند.
مطالب مرتبط: