تاریخی شدن رخدادها را که در یادداشت پیشین به آن اشاره کردم، به دو معنا میتوان تعریف کرد. نخست بمعنای وقوع یک واقعه تاریخساز که زمان و شرایط را به قبل و بعد از واقعه تقسم می کند. مانند واقعه انقلاب و جنگ که تاریخ ساز بود و زمان را به قبل و بعد از آن تقسیم کرده است.
معنای دوم که در این یادداشت در نظر دارم، این است که تأثیرگذاری واقعه تاریخی جنگ بعنوان یک گفتمان یا پارادایم غالب، همانند زمان جنگ، به پایان رسیده و ما درگیر پیامدهای آن هستیم. مهمتر آنکه تاریخ در هر دورهای بر پایه اندیشه و از سوی بازیگران ساخته میشود و با گذشت زمان، اندیشه ها و بازیگران جای خود را به موضوعات و بازیگران دیگری می دهند.
از منظر پدیدارشناسی در تعریف «زمانمندی»، میتوان مفهوم تاریخی شدن را اینگونه توضیح داد؛ ما همواره در «اکنونِ زنده» قرار داریم. به این شکل که «رویدادها» واقع میشوند و سپس اکنون را محو کرده و جای خود را به رویداد دیگری می دهند.
اکنونِ زنده سپری شده با وقوع رویداد، یعنی تجربه در زمان سپریشده و از طریق حافظه و یادآوری، در مناسبتهای مختلف و گاهی بصورت ناگهانی از غیاب به حضور می آید. با این توضیح، رویدادهای اکنونِ زنده به غیاب میرود، ولی فراموش نمیشود و دوباره ظهور میکند. بازبینی روایتهای تاریخی بمعنای یادآوری امر تجربه شده و بعبارت دیگر، بخاطرآوردن اکنونِ پیشین از غیاب است. تفسیر و بازبینی اکنونِ پیشین از طریق اکنونِ زنده صورت میگیرد. این توضیح تفسیری بر این عبارت است که گفته می شود همواره تاریخ، تاریخ معاصر است.
این توضیح را به توصیه دوستان نوشتم تا روشن شود وقتی بر مفهوم «تاریخیشدن جنگ» تصریح میکنم، به چه معناست. به این اعتبار، سایر رخدادهای تاریخی در تاریخ معاصر مانند مشروطیت، کودتای رضاخان در اسفند 1299، اشغال ایران در شهریور 1320 و کودتای 28 مرداد 1332 تاریخی شده است، هر چند در مناسبتهای تاریخی مورد بازبینی قرار میگیرد. اما «اکنونِ زنده» در ذیل وقایع تاریخی یادشده قرار ندارد، بلکه در تداوم و گسست از گذشته تاریخی، در حال ساختن تاریخ جدید است.
بنابراین اگر «گذشته» همانند زمان وقوع غالب نیست و «اکنونِ زنده» هنوز ساخته نشده است، در برزخِ میان امر تاریخی شده از یک سو و آشکار نشدن تاریخ جدید از سوی دیگر، چه باید کرد؟
مطالب مرتبط: