هم اکنون حوزه پژوهشی جنگ ایران و عراق به دلیل موضوع جنگ، مأموریت سازمانی نیروهای مسلح در جنگ، در اختیار داشتن اسناد و همچنین برخی وجوه امنیتی، فرهنگی و مالی، بصورت اختصاصی در اختیار نیروهای مسلح قرار دارد. با این توضیح، این پرسش وجود دارد که؛ جهت گیری پژوهشی نیروهای مسلح در حوزه مطالعات جنگ ایران و عراق، از چه مشخصهای برخوردار است؟ پرسش مورد نظر را در ادامه، با اشاره به مشخصههای حوزه پژوهشی جنگ ایران و عراق، کارکرد و کاستیهای آن، بررسی خواهم کرد.

از نظر روششناختی، جهتگیری کلی آثار پژوهشی نیروهای مسلح، از سه مشخصه برخوردار است: نخست «تاریخنگاری رخدادهای نظامی و سیاسی»، دیگری «بررسیهای نظامی- راهبردی» و همچنین بر «خاطرهگویی و تاریخ شفاهی» تأکید میشود. با این تفاوت که در سالهای اخیر، دامنه خاطرهگویی و تاریخی شفاهی به شکل قابل توجهی گسترش یافته، در حالیکه با وجود نیاز به آثار برجسته راهبردی و نظری برای پشتیبانی از نظریه «ایران قدرت منطقه ای»، اقدام موثری در این زمینه صورت نگرفته است. ضمن اینکه حوزه تاریخنگاری به روش مستند و نقلی و تا اندازه ای تحلیلی، محدود شده است.
کارکرد پژوهشی نیروهای مسلح علاوه بر تلاش برای تبیین رخدادهای سیاسی- نظامی جنگ ایران و عراق که به تدریج تاریخی شده، بیشتر با هدف ترسیم نقش و موقعیت سیاسی- اجتماعی، همچنین هویت نیروهای مسلح صورت گرفته که دو نتیجه به همراه داشته است: نخست؛ موجب «نهادگرایی نظامی» شده است. به این معنا که مفاهیم و عملکرد نظامی نیروهای مسلح در جنگ با عراق، در ذیل «نقش سازمانی» نیروهای مسلح در جنگ با عراق توضیح داده می شود. این مسئله منجر به تشدید مناقشه تاریخی درباره نقش سازمانی ارتش و سپاه در جنگ شده است. در نتیجه برای نسل جدید، آشنایی با رخدادهای جنگ، به دلیل اطلاعات متناقض و اختلاف نظر ارتش و سپاه در تبیین رخدادها و تحلیل مسائل جنگ، تا اندازه ای دشوار است.
با فرض صحت ارزیابی یادشده، بنظرم دو موضوع در جهت گیری پژوهشی نیروهای مسلح مفقود و نیاز به توجه دارد: نخست اینکه نتیجه عملکرد نظامی نیروهای مسلح در جنگ در نسبت با «اهداف سیاسی» و مهمتر از آن، برای استفاده در «جنگ آینده»، بمعنای چگونگی «بازتولید قدرت بازدارندگی» برای جلوگیری از جنگ و استفاده از پیروزی نظامی برای تأمین اهداف سیاسی، چندان مورد توجه قرار نگرفته است. علاوه بر این، با توجه به نقش مردم در جنگ و پیامدهای سیاسی- اجتماعیِ جنگ طولانی در جامعه ایران، این موضوع از نظر فرهنگی و جامعهشناختی مورد نقد و بررسی قرار نگرفته است. با این توضیح، در هدف گذاری و رویکرد پژوهشی نیروهای مسلح، تأثیر استفاده از قدرت نظامی در پیشبرد اهداف سیاسی و راهبردی، همچنین استفاده از ظرفیتهای فرهنگی و اجتماعی جامعه ایران برای «بازتولید قدرت دفاعی و تهاجمی»، چندان مورد توجه قرار نگرفته و آثار پژوهشی در این زمینه تا کنون تولید نشده است.
بنظرم هماکنون رویکرد تاریخی- فرهنگی به تجربه جنگ با عراق، مانع از فهم جنگ بعنوان یک امر استراتژیک شده است. با تداوم وضعیت پژوهشی در حوزه جنگ ایران و عراق، نه تجربه گذشته قابل تبیین خواهد بود و نه از این تجربه میتوان برای پاسخ به نیازهای جنگ آینده و مدیریت بحرانهای منطقه ای، در چهارچوب نظریه «ایران قدرت منطقه ای» استفاده کرد.
مطالب مرتبط: