پرسش از «مطالعه تاریخ جنگ یا فهم از مسئله جنگ»، که برای عنوان این جستار انتخاب شده، با فرض تفاوت میان «موضوع و مسئله» یک واقعه تاریخی با «تاریخ» آن صورت گرفته است. به این معنا که هر موضوع و مسئله ای تاریخ دارد، چنانکه هر تاریخی برای توصیف و تحلیل یک موضوع و مسئله نوشته میشود. وجه تفاوت در بررسیها و آثار تاریخی، موضوع و مسئله است. بنابراین میان موضوع و تاریخ آن، در عین حالیکه نوعی پیوستگی وجود دارد، اما به اعتبار روش شناختی باید جداسازی شود. بعنوان مثال، موضوع موسیقی، ریاضی، اقتصاد و یا موارد دیگر، بصورت کلی و یا در موارد خاص، با تاریخ آن، بمعنای وقوع رخدادها در نسبت با آن موضوع، در زمان و مکان، همچنین نقش افراد، گروه ها، ایده ها و عملکردها، تفاوت دارد. با نظر به این مقدمه، می خواهم در این جستار به تغییر در رویکرد و روش مطالعاتم در حوزه جنگ ایران و عراق اشاره کنم.
پیش از این، با نگرانی از تحریف تاریخ، بیشتر به «تاریخنگاری وقایع جنگ» اهتمام داشتم که بر محور رخدادهای سیاسی- نظامی بود. درواقع رویکرد و روش واقعهمحور در تاریخنگاری جنگ ایران و عراق، متأثر از رویکرد سیاسی به مسئله جنگ شکل گرفت که در مناسبتهای مختلف درباره آن توضیح دادهام. نتیجه این تفکر، علاوه بر نگرش تاریخی به جنگ بر محور وقایع، موجب به حاشیه رفتن مفهوم و مسئله جنگ، بعنوان امر استراتژیک شده است.
با گذشته زمان و مطالعاتی که انجام دادم، بصورت تدریجی با این مسئله مواجه شدم که درونمایه تجربه تاریخی جنگ با عراق، موضوع جنگ است که «تاریخساز» شده و مسئله جنگ در آینده «تکرارپذیر» خواهد بود. بنابراین وجه تاریخسازی واقعه جنگ، بدلیل موضوع و مسئله جنگ از اهمیت برخوردار شده است، به همین دلیل بررسی امکانپذیری تکرار جنگ در آینده، از مسیر مطالعه موضوع و مسئله جنگ قابل فهم است و نه بررسی جزئیات تاریخی از وقایع جنگ. بنابراین بجای تاریخ وقایع جنگ، باید «مفهوم و مسئله جنگ» را بعنوان متغیّر «تاریخساز» و «تکرارشونده در آینده» مورد بررسی قرار داد.
با این توضیح، ضرورت تغییر در موضوع و روش مطالعات، از بررسی «وقایع تاریخی جنگ» به بررسی «مفهوم و مسئله جنگ»، این است که تقلیل مسئله جنگ به امر تاریخی، بمعنای رویکرد سیاسی- تاریخی به مسئله جنگ است، در حالیکه اهمیت مسئله جنگ و تکرارپذیری آن را باید در چهارچوب مفهوم جنگ، بعنوان یک مسئله استراتژیک مورد مطالعه قرار داد که نتایج آن با هویّت و موجودیّت یک جامعه نسبت دارد. بعبارت دیگر، تأثیر جنگ بعنوان یک مسئله استراتژیک بر سرِشت و سرنوشت یک جامعه، در صورت پیروزی، موجب انسجام ملی و هویتسازی و در صورت شکست، موجب انحطاط موقعیت سیاسی و اجتماعی خواهد شد.
هم اکنون گفتمان فرماندهان جنگ و ساختار مطالعاتی ارتش و سپاه، به جای بررسی موضوع و مسئله جنگ به روش نظامی- راهبردی، بر روی وقایع سیاسی-نظامی جنگ، با رویکرد تاریخی متمرکز شده است. به همین دلیل نسبتِ تجربه جنگ با عراق و درسهای راهبردی آن که به بررسیهای مفهومی در سطح استراتژیک نیاز دارد، با نیازهای کنونی در حوزه امنیتی- نظامی، تعریف نشده است. مواجهه با این مسئله به بازبینی رویکردی و روش شناختی نیاز دارد که تا اندازه ای درگیر آن شده ام.
مطالب مرتبط: