اگر فهم به معنای نظم دادن به تصوّرات مختلف است که در مواجهات تجربی شکل میگیرد، مواجهه با جنگ چه تأثیری در شکل گیری و تغییر در مفهوم و قواعد جنگ داشته است؟ به این پرسش به دو روش تاریخی و غیرتاریخی می توان پاسخ داد. در این جستار به روش تاریخی پاسخ داده شده است.
1- پیش از این ادراک از مفهوم جنگ، حاصل تجربه جنگ با عراق بود که شروع، ادامه، نحوه پایان و نتایج برخی عملیاتها مورد مناقشه قرار گرفت. هر چند بر اصل متجاوزبودن عراق و ضرورت دفاع و نتیجه آن اجماع وجود دارد. در این دیدگاه، مفهوم جنگ یک امر دفعی و غافلگیرکننده است که از سوی عراق و با حمایت امریکا به ایران تحمیل شد. منطق ادامه جنگ و نحوه پایان آن حاصل حمایت همه جانبه از عراق و ایجاد محدودیتهای مادی و تجهیزاتی به ج.ا.ایران می باشد.
2- حمله آمریکا به افغانستان و سپس عراق، همراه با پیامدهای ویرانگرِ بیثباتی سیاسی که زمینه ظهور داعش را فراهم کرد، موجب شد مفهوم جنگ دفاعی و ارزشی، تحت تأثیر استفاده از قدرت نظامی، برای تأمین اهداف سیاسی قرار بگیرد. تهدید آمریکا و اسرائیل به حمله نظامی به ایران به بهانه موضوع هستهای نیز موجب گسترش سایه نگرانی از جنگ و در عین حال ضرورت آمادگی دفاعی-بازدارنده، برای جلوگیری از تجربه تجاوز و اشغال در جنگ با عراق شد.
3- مشاهده چهره ویرانگر جنگ در غزه و پیامدهای فاجعهآمیز آن بر زیست فردی-اجتماعی که به شکل گستردهای در سطح بین المللی واکنش برانگیز شده، بیانگر مواجهه مقاومت آرمانخواهانه مردم فلسطین در برابر چهره قدرت رهاشده از هرگونه اصول انسانی است که ماهیت قدرت غرب را بیش از گذشته آشکار کرد.
نظر به اینکه رخدادهای نظامی از تأثیرات فرهنگی- اجتماعی و سیاسی- امنیتی برخوردارند، چهره ویرانگر و غیرانسانی جنگ در غزه مفهوم جنگ را تحت تأثیر مفهوم مقاومت برای آرمان قرار داده است. هر چند آنچه که در غزه جریان دارد، ریشه در ماهیت قدرت و سیاست دارد که با جنگ آشکار شده و تفاوتی با گذشته ندارد، اما این موضوع روشن خواهد شد که مقاومت یک جامعه می تواند سرنوشت جنگ را تعیین کند. تفاوت آنچه در جنگ با عراق و جنگ غزه صورت گرفت، با جنگ امریکا با عراق و افغانستان در همین موضوع است.
مطالب مرتبط: