جستار حاضر را به بهانه برقراری آتش بس در تاریخ 29 مردادماه 1367، با این فرض نوشته ام که؛ «جنگ» به اعتبار «ماهیت و مشخصههای» آن، با استفاده از قدرت نظامی، از طریق تهدید موجودیت و یا تأمین الزامات توسعه نفوذ و قدرت منطقه ای، یک امر استراتژیک و تکرارپذیر در حال و آینده است که با اهداف و منافع اساسی در سطح ملی، نسبت دارد. منطق وقوع جنگ هر چند تابع برخورداری از قدرت نظامی، با هدف تأمین اهداف سیاسی است، ولی شکلگیری اراده جنگ از مسیر ادراک از موقعیت و اشتباه در محاسبه از قدرت خود و مبالغه درباره آسیب پذیری دشمن، عبور می کند.
با وجود اهمیت درسها و دستاوردهای تجربه جنگ با عراق، برای پشتیبانی از فهم مسئله جنگ و روش مواجهه با آن در حال و آینده، نگرش «واقعه محور و تاریخی»، در ذیل مفهوم دفاع مقدس، مانع از فهم مسئله جنگ و چگونگی تکرارپذیری آن در حال و آینده، بعنوان یک امر استراتژیک شده است. نگرش کنونی به تجربه جنگ با عراق، دستاوردهای جنگ را به ابعاد تاریخی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در زمان گذشته، محدود کرده است، در حالیکه کشورهای برخوردار از تجربه جنگ، بدلیل اینکه در مسیر احتمال تکرار جنگ قرار می گیرند، باید شالوده قدرت دفاعی و تهاجمی خود را بر پایه این تجربه بنا کنند. با این توضیح، الزامات مواجهه با جنگ در آینده، بعنوان «امر استراتژیک»، نیازمند شناسایی درسها و دستاوردهای برآمده از تجربه گذشته از یکسو و مهمتر از آن، شناخت از تغییر در تهدیدات و مشخصههای جنگهای جدید و چگونگی وقوع آن است. بنابراین فهم از مسئله جنگ بعنوان امر استراتژیک، نیازمند غلبه بر دوگانگی موجود میان ماهیت جنگ بعنوان امر استراتژیک و تکرارپذیر در حال و آینده از یکسو و محدودیتهای ناشی از رویکرد سیاسی- فرهنگی و واقعه محور در نگرش به تجربه جنگ با عراق، در ذیل مفهوم دفاع مقدس از دیگر سو میباشد. بعبارت دیگر بدون بررسی تجربه جنگ با عراق، در چهارچوب مفهوم امر استراتژیک و تکرارپذیر در آینده، نمی توان امکان پیوستگی میان تجربه گذشته با نیازهای حال و آینده را تأمین کرد.
جنگ میان دو کشور در حالیکه از ریشه های تاریخی برخوردار است، تابع اهداف استراتژیک است. با این توضیح، حمله عراق به ایران در شهریور 1359، هرچند ریشههای تاریخی دارد، ولی تابع اهداف استراتژیک در پاسخ به مقابله با پیامدهای ساختاری انقلاب در ایران و منطقه بود. در حالیکه در ساختار سیاسی و جامعه ایران هیچگونه ادراک روشنی نسبت به مسئله جنگ و الزامات آن وجود نداشت. با این توضیح، جنگ ایران و عراق از یکسو ریشه در تاریخ پرمناقشه و پرفراز و نشیب ایران و عراق دارد و از سوی دیگر اهداف و زمینههای آن متأثر از فروپاشی ساختار قدرت سیاسی و دفاعی در ایران، پس از پیروزی انقلاب بود. بنابراین تقلیل مسئله جنگ به دفاع مقدس، بعنوان عملکرد جامعه ایران در برابر تجاوز عراق و محدودکردن آن به دوره زمانی هشت ساله، مانع از فهم و تبیین مسئله جنگ با عراق، همچنین پیشبینی چگونگی تکرارپذیری جنگ در آینده خواهد شد.
بنظرم آموختههای تاریخی- راهبردی از تحولات جنگ ایران و عراق که با هدف جلوگیری از تکرار آن در آینده باید مورد مطالعه قرار بگیرد، به شرح زیر است:
1) بررسی علت ناتوانی از ادراک نشانههای وقوع جنگ و «غافلگیری» در برابر حمله سراسری عراق به خاک ایران. با وجود تأثیرگذاری ریشههای سیاسی-تاریخی بر مناسبات ایران و عراق، همچنین تأثیر پیروزی انقلاب در فروپاشی ساختار قدرت سیاسی- دفاعی در ایران، مجموعه رخدادهای سیاسی، امنیتی و به ویژه نظامی ناظر بر احتمال وقوع جنگ بود، ولی روشن نیست به چه دلیل از سوی دستگاه های نظامی و سیاسی - امنیتی نادیده گرفته شد.
2) بررسی علت ناتوانی ج.ا.ایران در «بازدارندگی» عراق از حمله به ایران. پس از فروپاشی ساختار قدرت نظامی و فقدان مرکزیت سیاسی برای تصمیمگیری و اقدام، امکان بازتولید قدرت بازدارندگی وجود نداشت و به همین دلیل، گزینه های ج.ا.ایران در برابر عراق، به مقاومت در برابر فشار و یا تسلیم در برابر عراق محدود شده بود.
3) بررسی علت ناتوانی در پیش بینی تغییر در شرایط و ماهیت جنگ پس از فتح خرمشهر برای اتخاذ استراتژی جدید. تصمیم گیری برای ادامه جنگ در داخل خاک عراق، با فرض امکان دستیابی به پیروزی در یک عملیات، با هدف فشار به عراق و متحدین آن برای تأمین خواسته ایران در جنگ بود. افزایش انگیزههای دفاعی عراق برای دفاع از سرزمین، همچنین افزایش حمایتهای غرب و کشورهای منطقه از عراق، حاصل نگرانی از پیامدهای استراتژیک پیروزی ایران بر عراق بود ولی در محاسبات برای تصمیم گیری مورد توجه قرار نگرفت.
4) بررسی علت تأخیر در تصمیمگیری برای تأمین الزامات دستیابی به پیروزی نظامی و سقوط صدام، یا پایان دادن به جنگ. با توجه به افزایش قدرت نظامی عراق و دشواری تأمین منابع برای پشتیبانی از جنگ، در برابر چنین وضعیتی، دو گزینه وجود داشت: نخست افزایش منابع که امکانپذیر نبود و دیگری، تعدیل اهداف و بازمعماری نیروهای مسلح که صورت نگرفت. نتیجه این وضعیت موجب جنگ فرسایشی و طولانی در خاک عراق شد.
هم اکنون با توجه به غافلگیری در برابر حمله اسرائیل به کنسولگری ایران در دمشق و ترور هنیه در تهران، همچنین عملیات وعده صادق در 26 فروردین سال جاری و تنگناهای انتخاب گزینه مناسب برای واکنش به ترور شهید هنیه در تهران، موجب طرح این پرسش شده است که؛ علّت غافلگیری در برابر تهدیدات امنیتی و نظامی چیست و چگونه میتوان از قدرت امنیتی و نظامی برای دستیابی به قدرت بازدارندگی استفاده کرد؟ پاسخ به این پرسش، علاوه بر ضرورت مواجهه با تهدیدات و مخاطرات کنونی، میتواند تجربه گذشته را در نسبت با نیازمندیهای آینده پاسخگو کند. با این توضیح، بدون بازنگری در مفاهیم، رویکرد و روش مطالعه تجربه جنگ با عراق که بیشتر به روش تاریخی- سیاسی صورت میگیرد، امکان ارزیابی مسائل و تحولات مخاطره آمیز حال و آینده، حاصل نخواهد شد.
مطالب مرتبط: