تلاش برای «آزادسازی مناطق اشغالی» در سال 1359 به فرماندهی بنیصدر، بعنوان رئیس جمهور وقت و فرمانده کل قوا، به دلیل تأثیرگذاری الزامات سیاسی به جای نظامی و نادیده گرفتن تجربه دفاع در برابر دشمن و عملیاتهای محدود در دوره اشغالگری که منجر به باورپذیری امکان پیروزی نظامی بر ارتش عراق شده بود، با شکست در عملیاتهای چهارگانه همراه شد. در حالیکه بعدها پس از حذف بنیصدر از ساختار سیاسی کشور، آزادسازی مناطق اشغالشده برپایه ضرورت برخورداری از قدرت نظامی و با مشارکت نیروهای مردمی و همکاری ارتش و سپاه صورت گرفت. تحول یادشده، ضرورت و الزامات برخورداری از قدرت نظامی و کارکرد آن را در حفظ استقلال، تمامیّت ارضی و برقراری ثبات سیاسی در کشور شکل داد و آشکار کرد. منطق امکانپذیری پیروزی نظامی در جنگ و سقوط صدام، از همین مسیر ادراک و ارزیابی شد. با وجود اهمیت دوره 20 ماهه اشغال بخشی از سرزمین ایران، این دوره در سایه اختلافات سیاسی با بنیصدر و مناقشه با ارتش قرار دارد. در واقع به دلیل اینکه دوره 20 ماهه اشغال، موقتی فرض شده و به رسمیت شناخته نشده است، روایتهای موجود در این زمینه بیشتر بر اختلافات سیاسی تمرکز دارد و منطق تحولات نظامی که منجر به فراهم شدن زمینههای آزادسازی مناطق اشغالی شد، به شکل مناسبی صورتبندی و روایت نشده است.
پس از آزادسازی مناطق اشغالی و برطرف شدن مناقشات در ساختار سیاسی و نظامی، به دلیل تصمیمگیری برای ادامه جنگ در خاک عراق، مفهوم جنگ دفاعی بر بنیاد جدیدی مورد پیگیری قرار گرفت که ریشه در تجربه دفاع در برابر تجاوز دشمن داشت، ولی بیشتر براساس تجربه عملیاتهای محدود و سپس «پیروزی در عملیاتهای مشترک سپاه و ارتش»، در دوره مبارزه با اشغالگری و آزادسازی این مناطق شکل گرفت. در واقع ادامه جنگ در خاک عراق که بمعنای تغییر در ماهیت جنگ، از دفاعی به تهاجمی بود و به تغییر در استراتژی و تاکتیکهای نظامی نیاز داشت، به دلیل خوشبینی اولیه در کسب پیروزی نظامی بر ارتش عراق و پایان دادن به جنگ، همچنین ظهور چالشهای اساسی و پیشبینی نشده، مانع از تداوم پیروزهای نظامی بر ارتش عراق و پایاندادن به جنگ شد. با وجود تصمیمگیری و اقدام به ادامه جنگ در خاک عراق، به دلیل غافلگیری در برابر پیدایش شرایط و وضعیت جدید، همچنان از مفهوم جنگ دفاعی در روایتهای جنگ در خاک عراق استفاده شد. به این معنا که روایت از جنگ، همچنان در سطح اولیه و در ذیل مفهوم جنگ دفاعی و با عنوان «دفاع مقدس» باقی ماند، در حالیکه مسئله ایران پس از فتح خرمشهر، در چارچوب «جنگ تهاجمی و تعاقبی» در خاک دشمن، بهدلیل تغییر ماهیت جنگ، تغییر پیدا کرده بود. بنابراین باید جنگ طولانی و فرسایشی در خاک عراق، همچنین نحوه پایان آن، در ذیل مفهوم جنگ بعنوان یک امر استراتژیک، با استفاده از قدرت نظامی برای پیروزی نظامی و پایان دادن به جنگ، صورتبندی و روایت شود. در حالیکه تقلیل مفهوم جنگ به دفاع مقدس و برنامههای مناسبتی، مانع از معرفتشناسی و روایت از مسئله جنگ، بعنوان یک امر استراتژیک شده است. در واقع معرفتشناسی جنگ و روایت از آن، به جای مفهوم استراتژیک، به گزارش از وقایع سیاسی و نظامی، همچنین اجرای برنامههای تبلیغی و ترویجی محدود شده است. علت اساسیِ شکل نگرفتن تفکر استراتژیک از جنگ و در نتیجه کشف منطق استراتژیک برای روایت متفاوت با آنچه که هم اکنون وجود دارد، رویکرد سیاسی- عملیاتی و واقعه محور به مسئله جنگ است.
هماکنون ظهور رویکرد پرسشگرایانه و انتقادی از تصمیمها و اقدامات در زمان جنگ، در کنار ضرورت الگوسازی فرهنگی- ارزشی از دوره دفاع مقدس، همراه با نهادگرایی نظامی در تاریخنگاری جنگ در نهادهای نظامی، بر جهتگیری روایت از جنگ، با مفهومبندی و تاریخگذاری «تجلیلی-یادمانی» یا «انتقادی» تأثیر بنیادین گذاشته است. حال آنکه فهم از جنگ بعنوان یک امر استراتژیک و مخاطرهآمیز، نه در بررسیهای نظامی-راهبردی و نه در رویکردهای انتقادی، جایگاه روشن و تعریف شدهای ندارد. تداوم و پایداریِ این مشخصه اساسی در روایت از جنگ، ریشه در فهم از مسئله جنگ در چهارچوب انقلاب و سنت روایی-تاریخی ایران، همچنین نسبتِ آن با وضعیت حاکم بر جامعه و ساختار سیاسی دارد.
بر پایه توضیحات یادشده، ساختار روایت تاریخی از جنگ ایران و عراق، همچنین توصیف و تبیینِ تسلسل وقایع، در چارچوب پیشفرضهای ادراکی و استفاده از مفاهیم سیاسی-نظامی و فرهنگی-اعتقادی برای تاریخگذاری، رخدادهای جنگ در مراحل مختلف، به شرح زیر قابل صورتبندی میباشد:
با حمله عراق، مفهوم «ریشهها و زمینههای علل وقوع جنگ» در چهارچوب اختلافات تاریخی و تأثیرات پیروزی انقلاب و نقش امریکا، همراه با «غافلگیری» و ناتوانی در ایجاد «بازدارندگی» در برابر تجاوز، شکل گرفت.
با آشکارشدن ماهیت و ابعاد گسترده جنگ، ضرورت استفاده از مفاهیم سیاسی-حقوقی در برابر تجاوز عراق، همچنین تأکید بر مشروعیت و در نتیجه ضرورت «دفاع مردمی» در برابر عراق و متحدانش، همراه با سر دادن شعار سقوط صدام و حزب بعث عراق، مفهومبندی شد.
با پیشروی و استقرار ارتش عراق در بخشی از سرزمین ایران، مفهوم «اشغال» و ضرورت آزادسازی، با همافزایی و بکارگیری مولفههای قدرت ملی و ضرورت هماهنگی ارتش و سپاه به وجود آمد.
آزادسازی مناطق اشغال شده با شکست نظامی عراق، موجب باورمندی به اهمیت برخورداری از «قدرت نظامی» و ضرورت استفاده از آن برای تأمین اهداف جنگ و سقوط صدام، همچنین اعزام نیروی نظامی به سوریه، برای مقابله با اشغالگری اسرائیل در جنوب لبنان شد.
با ادامه جنگ در خاک عراق و گسترش و طولانی شدن آن، مفهوم «جنگ فرسایشی» همراه با فراگیری و ضرورت اجرای تاکتیکهای نظامی پیچیده در مناطق مختلف، همچنین تأکید بر استفاده از ابزار دیپلماتیک، شکل گرفت. علاوه بر این، از موضوعاتی مختلفی مانند: سفر هیئتهای صلح به ایران، صدور قطعنامههای سازمان ملل از جمله قطعنامه 598، حمله به نفتکشها در خلیج فارس و حمله به زیرساختهای صنعتی و شهرهای ایران، برای روایت از گسترش دامنه جنگ و جلوگیری از پیروزی ایران و فشار برای پایان دادن به جنگ، استفاده میشود.
با تشدید جنگ و عدم تناسب میان اهداف و منابع، مفهوم تسریع در پایان دادن به جنگ، در چهارچوب تغییر در «موازنه نظامی» و ضرورت برخورداری از منابع و تجهیزات نظامی، همراه با استفاده از سایر ظرفیتهای ملی، شکل گرفت.
از عنوان «عملیاتهای نظامی»، برای روایت از کنش و واکنشهای دفاعی-تهاجمی در مرحله دفاع، آزادسازی و جنگ تعاقبی در خاک دشمن استفاده میشود.
پایان
مطالب مرتبط: