نظام ادراکی- تجربی جامعه ایران از علت و چگونگی وقوع جنگ، در اولویت نخست تابع تجربه جنگ با عراق و شکلگیری این تصوّر است که جنگ بر اساس هدف و برنامه قبلی و بصورت ناگهانی واقع میشود. در حالیکه واقعیتهای تاریخی و راهبردی از حمله عراق به ایران، برخلاف این تصور رایج است. بعدها با حمله امریکا به افغانستان و عراق، نه تنها این ذهنیت تغییر نکرد، بلکه بیش از گذشته تقویت شد.
برداشت اولیه از علت و چگونگی وقوع جنگ، با انتشار اسناد و شکلگیری نظریههای جدید، در حال تغییر است. به این شکل که تلاش سیاسی و «امکان مذاکره» و استفاده از «قدرت بازدارندگی»، بعنوان دو عامل اساسی، نقش مهمی در مدیریت بحران و جلوگیری از تبدیل بحران به جنگ دارد. شکلگیری این مفاهیم بمعنای این است که وقوع جنگ حاصل یک اقدام یکطرفه و دفعی نیست، بلکه «زمینههای تاریخی»، «تضاد منافع»، «شکست سیاست» و «قدرت بازدارندگی»، منطق وقوع جنگ را بستر زمان شکل خواهد داد. بنابراین در صورت استفاده از ظرفیت دیپلماسی برای تعدیل اهداف و منافع، همچنین موازنه سازی آن با قدرت نظامی، نه تنها میتوان از وقوع جنگ جلوگیری کرد، بلکه با آزمون دیپلماسی و فرصتدادن به امکان توافق سیاسی، مشروعیت استفاده از قدرت نظامی، در صورت شکست مذاکرات افزایش خواهد یافت.
با این توضیح، آنچه هماکنون میان ایران و امریکا، براساس نظریه «پیوستگی جنگ با سیاست» با طرح دوگانگی «توافق یا بمباران» در جریان است، نشان میدهد، استفاده از فرصت و ظرفیت دیپلماسی، بمعنای ایجاد توانمندی مدیریت بحران و جلوگیری از جنگ است. موفقیت در توافق موجب تغییر در نظریه رایج خواهد شد، چنانکه شکست در توافق، موجب ارجاع به مفهوم برآمده از تجربه جنگ با عراق می شود.
مطالب مرتبط: