مسئله جنگ و چگونگی مواجهه با آن برای جامعه ایران، با تجربه جنگ با عراق در شهریور سال 1359 و از طریق آزمون و خطا شکل گرفت. به این معنا که نداشتن شناخت ذهنی از مسئله جنگ و فروپاشی قدرت دفاعی- بازدارندگی بر اثر پیروزی انقلاب، موجب غافلگیری استراتژیک در برابر تجاوز عراق و اشغال بخشی از سرزمین ایران در مرزهای غربی کشور شد. مسئله جنگ و اشغال در چنین شرایطی، بیشتر بعنوان مسئله دفاعی- موجودیتی تفسیر شد. پیوستگی جنگ با انقلاب، در تعریف سیاسی و اعتقادی از مسئله جنگ و تأثیر آن در مشارکت مردمی برای دفاع در برابر تجاوز، زمینه های شکست ارتش عراق را فراهم کرد.
ظهور قدرت دفاعی جدید جامعه ایران و ایجاد اعتماد به نفس ملی بر پایه باور به شکست ارتش عراق، دو نتیجه اساسی حاصل شد؛ نخست «بحران امنیتی» حاصل از پیامدهای فروپاشی ساختار قدرت و رقابت برای تأثیرگذاری بر اهداف و جهتگیری انقلاب و نظام، همراه با اقدامات ضدامنیتی برای جلوگیری از استقرار نظام را با تلاشهای گسترده و پرهزینه، مدیریت و به «ثبات سیاسی- امنیتی» تبدیل شد. دیگری؛ تبدیل قدرت دفاعی به «قدرت تهاجمی» و آزادسازی مناطق اشغالی بود که با فتح خرمشهر، پیروزی نظامی با ثبات سیاسی تلاقی پیدا کرد. تصمیمگیری برای ادامه جنگ در خاک عراق و استفاده از قدرت نظامی برای تأمین اهداف سیاسی در جنگ، با تأکید تنبیه متجاوز و سقوط صدام، نتیجه شکل گیری قدرت تهاجمی و آزادسازی مناطق اشغالی بود، اما با نتیجه مورد نظر همراه نشد و جنگ از طریق سیاسی و با قطعنامه 598 به پایان رسید.
فرصت های ناشی از پیامدهای حمله امریکا به افغانستان و عراق، همچنین الزامات مقابله با ظهور داعش در منطقه، قدرت دفاعی ایران را بر پایه تجربه جنگ با عراق، به قدرت تهاجمی و بازدارنده تغییر داد و بصورت تدریجی، برخورداری از قدرت موشکی- پهپادی و درآمیختن آن با قدرت جبهه مقاومت، منجر به شکل گیری «قدرت بازدارندگی» در برابر امریکا و اسرائیل، در چهارچوب دکترین «امتناع از جنگ» شد.
با این توضیح، شاکله قدرت دفاعی- تهاجمی و ثبات سیاسی- امنیتی ایران، بر پایه چهار دهه تجربه جنگ و مواجهه با تهدیدات نظامی و بحرانهای امنیتی بنا شده و در برابر تحولات نظامی- امنیتی پس از عملیات طوفان الاقصی در 7 اکتبر برابر با 15 مهر 1402 نیاز به بازبینی دارد. زیرا کاهش قدرت بازدارندگی ایران، با تغییر در موقعیت منطقهای، میتواند قدرت تهاجمی ایران را از منطقه، به مرزهای جغرافیایی محدود کند. با فرض صحت این ارزیابی تاریخی- راهبردی، پرسش این است که: قدرت بازدارندگی ایران را برپایه کدام هدف، ضرورت و تجربه و چگونه باید بازمعماری کرد و ارتقاء داد؟
مطالب مرتبط: