تعریف فهرست و صورتبندی «درسهای استراتژیک جنگ»، در شرایط برقراری آتش بس شکننده و «جنگ ناتمام»، همانند ترسیم ماهیت و مشخصههای جنگ، پیچیده و دشوار است. به نظرم پس از جنگ 12روزه سه مسئله اساسی نیاز به بررسی دارد:
1) تبیین علت و ریشههای وقوع جنگ که احتمال تکرار پذیری آن در آینده وجود دارد.
2) بررسی ظهور صورت جدیدی از جنگ که مشخصههای آن، در ذیل مفهوم جنگ «مدرن و ترکیبی» قابل تعریف می باشد و با تجربه جنگ با عراق تفاوت بنیادین دارد.
3) ارزیابی پیامدهای استراتژیک جنگ، در حوزه های مختلف، بعنوان راهنمای ایجاد تغییرات اساسی در شیوه تفکر، سازماندهی، تجهیز و روشهای بکارگیری قدرت نظامی، در سطوح عملیاتی، تاکتیکی و تکنیکی.
منظور از «درس ها» در این بررسی بمعنای ارزیابی شکاف میان «بایدها و بایستههای هدفگذاری شده مورد نیاز برای جنگ» بعنوان انگارههای ذهنی از جنگ آینده با «آنچه که در این جنگ واقع شد»، به عنوان واقعیتهای جدید که مورد محاسبه قرار نگرفته بود، میباشد. بعبارت دیگر هدفگذاری و طراحی جنگ بر اساس بایدها و انجام بایستهها صورت میگیرد تا پیروزی را تضمین و تأمین کند. در حالیکه جنگ پس از وقوع، تابع منطق «اصطکاک» است، به این معنا که براثر تلاقی ارادهها و اقدامات طرفین، مسئله جنگ از ساحت نظر به ساحت عمل تغییر کرده و شرایط جدیدی ایجاد میشود که برای مهاجم و مدافع غافلگیرکننده است. بنابراین درسآموزی از جنگ در سطح استراتژیک، از طریق بررسی شکاف میان «بایدها و بایستههای» هدفگذاری شده در برابر «ظهور امکانهای» جدید و پیشبینی نشده با فهم از مسئله اصطکاک در جنگ امکان پذیر است.
منظور از مفهوم «استراتژیک» در این بررسی، شناسایی مسائل، عوامل و شرایطی است که تأثیر تعیینکننده و پایدارتری در مقایسه با سایر عوامل و شرایط، در ظهور وضعیتهای جدید و محاسبه نشده بر اثر اصطکاک، بعنوان آشکارسازی پیامدهای استراتژیک جنگ خواهد داشت که راهنمای فهم از مسائل اساسی جنگ و تکرارپذیری آن در آینده میباشد.
ادامه دارد ...
مطالب مرتبط: