
اشاره:
پس از کودتای امریکا و انگلیس علیه نهضت ملی شدن صنعت نفت در 28 مرداد سال 1332، امریکا بصورت تدریجی در کانون سیاستهای امنیتی، نظامی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی ایران قرار گرفت. چنانکه به مدت 25 سال، نقش امریکا در تعیین جهت گیری سیاستهای راهبردی و منطقه ای ایران تا ایجاد ساختارهای جدید فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی قابل مشاهده است. همچنین در دوره یادشده، امریکا در کانون مبازات سیاسی و اجتماعی جامعه ایران قرار دارد. روند یادشده با شکل گیری نهضت مردمی در ایران و پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن سال 1357، دستخوش تحول بینادین شد.
نقش امریکا در سازماندهی و حمایت از جریانات سیاسی و براندازانه مانند کودتای نقاب در تیرماه سال 59، حمایت از صدام برای حمله به ایران در شهریور همان سال و سپس درگیری نظامی در خلیج فارس و بسیاری از رخدادهای دیگر که مهمترین آن ترور شهید سلمانی در عراق بود، مناسبات ایران و امریکا را بسیار پیچیده کرده است.
جناب آقای بهاءالدین شیخ اسلامی بخشی از روابط ایران و امریکا را با استناد به اسناد بدست آمده از سفارت امریکا مورد بررسی قرار داده اند که با توجه به ایام دهه فجر و پیروزی انقلاب و در چهل سالگی جنگ، قابل توجه است و در ادامه خواهد آمد. در این اسناد، ارزیابی امریکا از وضعیت داخلی ایران و نقش ایران برای منافع امریکا ناظر براین معنا است که امریکا چگونه بدون توجه به نارضایتی مردم ایران از رژیم شاه، در چارچوب منافع خویش، حمایت از شاه را ادامه داده و سرانجام با سقوط رژیم پهلوی، پایگاه استراتژیک خود را در ایران و منطقه از دست داد.
****************
کیفیت روابط آمریکا با ایران
ریچارد هلمز (رئیس سازمان سیا که از سال 1350 به عنوان سفیر در ایران منصوب شده بود) در گزارشی به وزارت خارجۀ دولت متبوع خود از کیفیت روابط آمریکا و ایران و تسلط آمریکائیان بر امور کشور چنین مینویسد: «روابط ایران و آمریکا عالی است. در ایران از موقعیت ممتازی برخورداریم و نقش برجستهای در محاسبات سیاست خارجی ایفا میکنیم. در تمام امور قابل ملاحظۀ منطقهای یا بینالمللی ما درواقع دیدهای همانندی داریم و تنها استثنا مربوط میشود به تأمین و تعیین قیمت نفت. مقصود ما تضمین حفظ و تقویت این موقعیت است. در راه رسیدن به این هدف، ما در پی سهم متناسبی از تجارت خارجی قدرتمند ایران، طرحهای بلندپروازانۀ اقتصادی آن و ادامۀ دسترسی به مواضع برای امکان فعالیت های منحصر به فرد جاسوسی و مخابرات میباشیم... به اضافۀ ترکیب معمول دیپلماتیک، ما حضور نظامی عمدهای نیز در شکل هیئت مستشاران نظامی GENMINSH و تیمهای کمکهای عملیات فنی داریم. همچنین ما یک سپاه صلح (195 داوطلب)، یک انجمن بزرگ و فعال ایران و آمریکا، نمایندگانی از وزارت کشاورزی، ادارۀ مبارزه با مواد مخدر، تأسیس قربالوقوع یک ادارۀ خدمات مالیات داخلی در منطقه و حدود 20 واحد مجزا که عمدتاً در کار فعالیت های نظامی و جاسوسی ما در ایران هستند داریم. از لحاظ تشکیلاتی ما مشکل چندان مهمی نداریم. اختیار و مسئولیت سفیر نسبت به تمام فعالیتهای رسمی آمریکا در ایران مورد تفاهم بوده و به رسمیت شناخته شده است. واحدهای نظامی زیر دست و تحت اختیار هماهنگ کنندۀ رئیس هیئت مستشاری که نمایندۀ ارشد نظامی در ایران است عمل میکنند. او مانند دیگر نمایندگان ادارات به سفیر گزارش میدهد و رهنمودهای خطمشی دریافت میکند».
وی در ادامه میافزاید: «دولت در اینجا بسیار ترکیب یافته و استبدادی است. تمام تصمیمات اصلی در بالا گرفته میشوند. پادشاه علاوه بر سلطنت، حکومت هم میکند... تماس خارجیان با ناراضیان و آشنائی با دیدگاه های آنان نه تنها منع میشود، بلکه اگر هم با سماجت پیگیری شود میتواند احتمالا به تحریم یا طرد شخص بینجامد». (اسناد لانۀ جاسوسی- ج8- ص 94- گزارش در سال 1352 ارسال شده).
رفتار آمریکاییها با محمدرضا پهلوی چنان بود که حتی در یکی از سندهای سفارت آمریکا ذکر شده که او از ایالات متحده گله نموده که با ایران «به عنوان یک مستعمره» رفتار میکند! (همان- ص 5). باری روبین (یکی از پژوهشگران آمریکائی) مینویسد: در همین سالهاست که در مطبوعات آمریکا (که یا تحت مدیریت مقامات آمریکا قرار دارند یا تابعی از سیاستهای نظام حاکم بر این کشور هستند) نه تنها انتقادی به شاه مطرح نمیشود، بلکه در توجیه اختناق حاکم مینویسند: «برای مردم ایران پیشرفت و ترقی مهمتر از دموکراسی است»! (جنگ قدرتها در ایران- ترجمه محمود مشرقی- چاپ 1363- ص 101)
اشتباهات آمریکاییها در نادیده گرفتن قدرت روحانیون
ریچارد هلمز سفیر وقت آمریکا در گزارشی که در سال 1351 (سال 1972) به واشنگتن ارسال میکند وضعیت ایران چنین تحلیل میکند: «در ایران مخالفت سازمانیافته با شاه، چه کمونیست و چه غیر کمونیست، عملا وجود ندارد. سرکوب مداوم و رخنۀ مؤثر، نزاعهای ایدئولوژیکی داخلی، سازش ایران و شوروی، رفرم اجتماعی قابل توجه و پیشرفت اقتصادی توسط رژیم، اکثر عناصر مخالف را ساکت یا سرخورده و یا مأیوس کرده است. البته مخالفین سرسختی وجود دارند که بهطور بالقوّه در زمان بحران تهدید به حساب میآیند؛ اما آنها پیروان چندانی ندارند... هیچ راه حل معتبری ندارند که ارائه دهند و از رهبران برجستهای نیز برخوردار نیستند و تحت نظارت شدید ساواک قرار دارند».
در ادامه اضافه شده بود: «هیچ راه مجازی در ایران نیست که نسبت به شاه یا سلطنت و یا خطمشیها و برنامههای تحت نظارت شاه مخالفت ابراز شود. احزاب و گروه های سیاسی مخالف سرخورده و ناتوان شده، اعضایشان به وسیلۀ رژیم یا ساکت شدهاند و یا استخدام». (اسناد لانه جاسوسی- ج 8- ص 48).
در سند دیگری دربارۀ موقعیت مذهب و روحانیت هم چنین آمده بود: «... روحانیت ایران دیگر نفوذ سیاسی عمدهای ندارد- هرچند به اندازۀ کافی دنبالهرو دارد که گاهگاهی میتواند یک ترمز در برنامۀ دولتی ایجاد کند؛ [ولی] طی ده سال گذشته به حالت عقبنشینی در حال مبارزه بوده و در مقابل جزر و مدّ در حال رشد یک کشور مادی که بیش از اندازه مجذوب غرب شده، خود را باخته است». (همان- ص 43- سند شماره 5).
در این سند همچنین آمده بود: «از زمان ظهور رضاشاه جامعۀ مذهبی ایران خود را با تغییرات پشت سر هم مواجه یافته است. هر یک از این تغییرات انحصار روحانیت را در مورد آموزش و پرورش، روابط اجتماعی و خانوادگی، قانون، رسوم و اخلاق عمومی کاهش داد و بدین وسیله محبوبیت و نفوذ سیاسی کلی آن را تقلیل بخشید. شاه فعلی در انجام رفرمهائی که بیشتر در زمینۀ آموزش و پرورش، روابط اجتماعی و حقوق زنان میباشد مستقیماً رو در روی طرز فکر سنتی قرار گرفته است. روحانیت که از نفوذ قابل توجهی در زندگی خانواده ها بهویژه در مناطق روستائی برخوردار است، نقش دنیائی خود را به علت اینکه ایرانیان به هدایت و رهبری و حمایت دولت چشم دوختهاند، مرتباً از دست میدهد. در ده سال گذشته، حضور دولت در مناطق روستائی با همکاری سپاه پیکار با بیسوادی و سپاه ترویج، سپاه بهداشت و امثالهم کمک زیادی به قدر [کاهش] اقتدار روحانیت کرده است».
در ادامه دربارۀ نقش آیتالله خمینی پس از سرکوب قیام پانزدهم خرداد هم چنین نتیجهگیری شده بود: «از 1963 (1342) که مرتجعین مذهبی یک شورش وسیع را دامن زده بودند و بیرحمانه بهوسیلۀ رژیم سرکوب شد، روحانیت از تشکّل احساسات در عملیات سیاسی منع گردید. هیچ رهبر مشخصی از 1961 پس از فوت رهبر برجستۀ شیعیان [احتمالا منظور آیتالله بروجردی است] وجود نداشته است. آیتالله خمینی که به خاطر فعالیتهای ضد دولتیاش توقیف و در 1964 به عراق تبعید شد، خیال رهبری ایرانیان مسلمان را دارد؛ اما همکاری نزدیک او با حکومت عراق در زمینۀ تبلیغات و عملیات ضد شاه، امکان هر نوع آشتی را با شاه فعلی از بین برده است و جاذبهاش را برای بسیاری از مسلمانان ایرانی که ممکن بود در غیر این صورت با بعضی ایدههایش که اساساً آزادیخواهانه است، مشارکت کنند کاهش داده است». (همان- ج8- برخی جملات که مفهوم صریحی ندارند- مثل تشکل احساسات- احتمالا یا ناشی از غلط تایپی یا انشای ضعیف مترجم است. همچنین آیتالله خمینی با رژیم عراق همکاری هرگز نداشته و این اتهامی بیش نبوده).
گزارش سازمان سیا از وضعیت ایران
در سال 1976 (1354) سازمان مرکزی اطلاعات جاسوسی آمریکا (سیا) در کتابی به تحلیل وضعیت کلی ایران دست میزند تا ضمن سنجش نتایج اجرای سیاستهای جدید دولت آمریکا، افق آینده را برای تغییرات خواسته یا ناخواسته روشن کند. در بخشی از این گزارش تحلیلی نخست دربارۀ ظهور یک طبقۀ جدید لیبرال (طبقۀ متوسط) که میتوانست امید آینده آمریکا باشد- و محصول تغییراتی بود که از بالا بر جامعۀ ایران تحمیل شده- چنین آمده بود: «طبقۀ جدیدی که بالقوه میتواند با طبقات سنتی رقابت کند در حال شکل گرفتن است. این طبقه تحصیلات تخصصی دارند و طبقۀ متوسط اداری هستند. اعضای آن روابط سنتی را نفی میکنند و بر تحصیلات مدرن تکیه دارند. اینان تجربیات وسیع غیرسنتی دارند و اکثراً اسلام را به عنوان راهنمای زندگی نمیپذیرند. این طبقه شامل همه نوع متخصص میباشد: دکتر، وکیل، استاد، نویسنده، هنرمند، و شاعرانی که اغلب سخنگوی آنها هستند؛ اکثراً افرادی از تیپ خودشان از مخالفین شاه میدانند و به عنوان پیشتازان یک نیروی مدرن و دموکراتیک که جامعۀ ایرانی را متحول خواهد ساخت و سنت قدیم را کنار خواهد زد، میدانند. هنوز مشخص نیست که این گروه به عنوان گروه منسجمی رشد کنند».
در ادامه ضمن تأکید بر اینکه گروههای تروریستی مانند مجاهدین خلق و فدائیان خلق تهدیدی برای رژیم و برنامههایش نیستند، دربارۀ دیدگاه کلی روحانیون هم اینگونه نظر خوشبینانهای داده شده بود: «روحانیت احتمالا خواستار منتفی شدن سلطنت نمیشود، بلکه خوشحال خواهد شد که شاه کنونی برود. برای آنها یک دولت غیرمذهبی به همان اندازۀ شاه خطرناک میباشد. رهبران روحانی بیشتر به نظر میرسد که بر این عقیده باشند که شاه کنونی مثل پدرش چنین تشخیص داده که اسلام را در ایران نابود کند». (همان- جلد 7- از ص 14).
در ادامه نظر کلی روحانیون چنین منعکس شده بود: «پایه های فلسفی و دینی مخالفت روحانیت با رژیم اگر در همین محدوده قرار گیرد برای دولت بی ضرر است، اما در حال حاضر از نظر پایۀ علمی خودش به چند ارزشیابی واقعی تفسیر میشود:
الف- شاه در حال تأسیس یک جامعۀ غیرمذهبی است و بنابراین اسلام را نابود میکند.
ب- در این مورد او از جانب ایالات متحده و صهیونیستها که هر دو خواستار نابودی اسلام هستند حمایت میشود.
ج- به علاوه او (شاه) به وسیلۀ بهائیها احاطه شده که مرکز بزرگ بهائیت در اسرائیل و آمریکا قرار دارد، به این بدگمانی (روحانیت) اضافه میکند».
این سازمان سپس روحانیون را به چهار دسته تقسیم می کند: سنتی، مدرن، خاموش و خشن. در ادامه به این نکته میرسد که: «تمایل ضد خارجی ایرانیها همیشه مثل آتشی زیر خاکستر بوده است. اگرچه این موضوع توسط احساس میهماننوازی پوشانده شده است، ولی همواره برانگیختن احساسات ضد خارجی مردم کار آسانی بوده و هر موقع که چنین حادثه ای اتفاق اقتاده جنبۀ مذهبی داشته است». (اسناد لانه- ج 8- ص 38).
ادامه دارد ...
مطالب مرتبط:
+ یادداشت میهمان/ مواجهه آمریکا با انقلاب ایران با استناد به اسناد سفارت آمریکا – بخش دوم