با نظر به مسایلی که مرحوم نخعی در این گفتگو مورد تأکید قرار داده است، نقد و بررسی نظرات وی در ادامه مورد اشاره قرار خواهد گرفت:
1- تاکید مرحوم نخعی در این گفتگو، بر احاله زمان آغاز تاریخ نگاری جنگ به آینده، همانند نظر عباس اقبال است که در ایران رواج یافته است. طبق این نظریه؛ باید 50 سال پس از واقعه، برای تاریخنگاریِ آن اقدام کرد. منطق حاکم بر نظریه عباس اقبال، تابع این فرض است که وقایع تاریخی پیامدهایی دارد که ابعاد واقعه را روشن می کند و این امر با گذشت زمان قابل حصول است. به این معنا که باید واقعه با آشکار شدن پیامدهای ان به تمامیت برسد و سپس برای تاریخنگاری آن اقدام کرد. علاوه بر این، تاریخ را باید با بی طرفی نوشت و تحقق این مهم، با گذشت زمان و کاهش تعلقات و عدم حضور «تاریخ سازان» عملی خواهد شد. تفکر تاریخی عباس اقبال برای تاریخنگاری، تا اندازه ای تحت تأثیر نظریه اثبات گرایی است، ضمن اینکه نام برده در متنِ هیچ حادثه بزرگ تاریخی، همانند آنچه در دوران اخیر با انقلاب و جنگ روی داده است، قرار نداشت تا اهمیت حضور مورخ در زمان واقعه و تأثیر آن را، همانند احمد کسروی که به دلیل حضور در زمان واقعه، تاریخ تأثیرگذار مشروطیت را نوشت،ادراک کند.
2- با فرض تغییر نسل بر اساس 25 سال، گفتگوی نخعی با کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، 20 سال پس از پایان جنگ و نزدیک به 30 سال پس از آغاز جنگ صورت گرفته است. در واقع تغییر نسل صورت گرفته است، چنانکه هم اکنون پرسشهای نقّادانه و روایت متفاوت از جنگ، به دلیل تغییرات نسلی صورت می گیرد و لذا بدون بررسیهای مستند و تحلیل تاریخی، نمی توان با وضعیت کنونی مواجه شد. توضیح یادشده ناظر بر ضرورت مطالعات تاریخی و تاریخنگاری جنگ است که از سوی مرحوم نخعی، به دلیل تأثیرپذیری از نظریه عباس اقبال، نادیده گرفته شده است. در عین حال روشن نیست چرا مرحوم نخعی جمع آوری دادههای تاریخی را که با هدف مقابله با تحریف صورت می گیرد، از تاریخنگاری جنگ تفکیک می کند؟ حتی اگر منظور از تاریخنگاری، «بررسی جامع در آینده» باشد، ولی آنچه که هم اکنون با هدف جمع آوری دادههای تاریخی و تهیه گزارش درباره آن، همانند روزشمار جنگ که از سوی ایشان انجام شد، در عمل بیانگر گونه ای از تاریخنگاری جنگ است که متون آن اکنون و در آینده مورد استفاده و استناد پژوهشگران قرار گرفته و خواهد گرفت.
3- نخعی در این گفتگو تأکید می کند؛ بجای تاریخنگاری، اولویت اصلی، «مقابله با تحریف است» و پژوهشهای «نظری» در اولویت نیست. وی در این بخش از گفتگو، با تفکیک مسئله تحریف از تاریخنگاری جنگ، در عین حال نظریهپردازی را مصداق تحریف دانسته است. پرسش این است که؛ مقابله با تحریف و تفکیک آن از نظریه پردازی، به چه معناست؟ در مباحث روش شناختی هرگونه توصیف و تبیین منسجم از پدیده ها، بمعنای نظریه پردازی قلمداد می شود، زیرا امکان شناخت از واقعیات را فراهم می کند. ضمن اینکه همان گونه که تاریخ همزاد با واقعه است، تحریف نیز با واقعه متولد می شود. بنا براین تعریف از مفهوم تحریف بعنوان امر جدگانه از واقعیت و پس از آن، با فرض انطباق شناخت با واقعیت در زمان واقعه طرح می شود. چنین تصوری از مفهوم تاریخ و تحریف آن با توجه به «نظریه معاصریت» در رجوع به تاریخ که همواره از زمان حال صورت می گیرد، منسوخ شده است.
4- نخعی در ادامه این گفتگو، با اشاره به پرسشهای جنگ، با تفکیک «چرایی از چگونگی»، بر اولویت ترسیم «چگونگی» رخدادهای جنگ تأکید کرده است. در واقع نخعی تاریخ را بمثابه واقعه تلقی میکند که تنها باید برای توصیفِ «چگونگی» آن، با استفاده از دادههای تاریخی اقدام و از پاسخ به «چرایی» که مصداق نظریه پردازی است، خودداری کرد. در اینجا روشن نیست مرحوم نخعی براساس چه تعریفی از نظریه، توصیف را از تحلیل و پاسخ به چرایی تفکیک و بر آن مقدم می داند؟ با دو فرض متفاوت می توان به این موضوع پرداخت. اگر «نظریه» بمعنای نتیجه پژوهش در مورد جنگ باشد، هدف، پرسش و روش شناسی آن با تفکر و روش تاریخنگاری تفاوت دارد، زیرا موضوع، تاریخنگاری واقعه است، در حالیکه حتی توصیف نیز بمعنای نظریهپردازی مورد تاکید قرار می گیرد. اگر منظور نخعی از نظریه، تأثیر پیشفرضهای ذهنی در نگرش، گزینش و چینش داده های تاریخی باشد، هرگونه مواجهه با داده ها از همان آغاز، برای جمع اوری داده ها و توصیف ان، بدلیل تاثیر پیش فرضهای ذهنی نوعی نظریه پردازی تلقی می شود. زیرا هرگونه پژوهشی در چارچوب پیش فرضهای نظری صورت می گیرد. در واقع وجود عنصر انسانی در تاریخنگاری که حاصل نقش و تأثیرگذاری مورّخ است، بمعنای تأثیر پیشفرضهای نظری و تعلّقات مورخ در تاریخنگاری واقعه است که همواره وجود داشته و خواهد داشت. این موضوع هیچ ارتباطی به زمان و گذشت ان ندارد.
5- با توجه به اظهارات مرحوم نخعی که مورد اشاره قرار گرفت و مباحث روش شناختی در مرکز اسناد که بخشی از آن در سه شماره از فصلنامه نگین (شماره های 13، 18 و 22) منتشر شده و بعدها با ویرایش جناب کمری و خانم جمشیدی، تحت عنوان کتاب «تاریخنگری و تاریخنگاری جنگ» به چاپ رسیده است، مهمتر از آن، روش شناسی آثار تاریخنگاری جنگ در سپاه و در سایر مراکز از جمله ارتش، در مجموع ناظر بر این معنا است که؛ آنچه هم اکنون در حوزه مطالعات تاریخی و تاریخ نگاری جنگ صورت می گیرد، به اعتبار مبانی نظری و روش شناختی، تحت تأثیر آموزه های اثباتگرایی قرار دارد. با توجه به اینکه نظریه یادشده از نظر روش شناختی منسوخ شده است، بنابراین بدون تغییر در مبانی نظری و روششناختی، نه تنها نمی توان وقایع و تحولات جنگ را به روش مناسب تبیین و به پرسشهای جنگ پاسخ داد، بلکه از درسهای تجربه جنگ برای پاسخ به تهدیدات حال و آینده نیز نمی توان استفاده کرد.
پایان
مطالب مرتبط: