اشاره:
پس از انتشار مقدمه کتاب «سرو سر به زیر»، جناب صمدزاده مسئول محترم کتابخانه تخصصی جنگِ حوزه هنری یادداشت مختصری را با عنوان «خیاط در کوزه افتاد»، نگارش و نوشتند: «برایم جالب است که یک پژوهشگر تاریخ، مثل شما، که مدام از مسائل صحبت کرده و از ادبیات فراری بوده، درباره یک "زندگینامه" که ژانری ادبی است، نظر داده است، آن هم از روی شیفتگی ...»
چنانکه در یادداشت یادشده نوشته ام و با قضاوت جناب صمدزاده همخوانی دارد، از مسیر و با ملاحظات دیگری درگیر این کتاب شدم که نتیجه آن برای خودم و در این حوزه می تواند چنانکه تصریح کرده اند، پرسش زا باشد. یادداشت حاضر را نوشتم تا از این طریق مرزهای کنونی میان ادبیات و پژوهش، با تأکید بر ضرورت ادبیات و توجه به آن که پیش از این چندان به آن اعتقادی نداشتم، در پاسخ به پرسش طرح شده تا اندازه ای روشن شود.
***************
جنگ به اعتبار هدف و استفاده از ابزار نظامی برای کشتار و تخریب، یک امر استراتژیک و مخاطره آمیز است و مواجهه با تجربه جنگ در سطوح مختلف قابل حصول است. بررسی های تاریخی- راهبردی موضوع و مسئله جنگ را به اعتبار وجوه تاریخی و نتایج راهبردی، مورد مطالعه قرار می دهد که با حوزه پژوهشی ارتباط دارد و تا کنون تلاش کرده ام در این زمینه مطالبی را تحقیق و بنویسم. اما مسئله «انسان در جنگ» که وجه مشترکِ «درد و رنج» و بی پناهی همه جوامع انسانی، برای حفظ موجودیت فردی- اجتماعی در برابر مرگ و انهدام است، موضوعی است که با وجود اهمیت آن، از بضاعت لازم برای توجه و اقدام درباره آن برخوردار نبوده ام و در باقیمانده عمر نیز نمی توانم آن را تجربه کنم.
با این مقدمه، بنظرم؛ ادبیات با گونه های مختلف، از این ظرفیت برخوردار است که زوایا و لایه های مختلف «تجربه انسانی» را در جنگ ترسیم و نقطه مشترک امر گذشته با لحظه های حال را فراهم کند. احساس همدردی با تجربه گذشته در جنگ و همذات پنداری، می تواند لحظات حال را معنادار کند. آنچه امروز جامعه ایران در پیچ و تاب دشواری های زندگی به آن نیاز دارد، می تواند با رجوع به ادبیات و فراوری از زمان و مکان و روزمره گیهای طاقت فرسا و بی حاصل، تا اندازه ای حاصل شود.
اما مهمتر آنکه؛ تجربه های انسانی در بحران های عمیق مانند جنگ و انقلاب و یا تحریم های فلج کننده و بیماری های فراگیر و مرگبار، بنا به نظر برخی فیلسوفان، موجب طرح پرسش های بنیادین، با رجوع به گذشته، برای تغییر آینده خواهد شد. به این اعتبار، مطالعه تجربه دیگران، امکان تجربه جدید را فراهم خواهد کرد و از این طریق امکان تداوم گذشته به حال و آینده فراهم خواهد شد. بهمین دلیل شایسته است ادبیات جنگ و تاثیرات آن مورد توجه و مطالعه قرار بگیرد.
بنظرم «مطالعات تاریخ فرهنگی» را که هم اکنون از نقطه عزیمت مفاهیم نظری و روش شناختی مورد توجه قرار گرفته است و چندان نتیجه بخش هم نبوده است،بایسته است از مسیر بررسی تأثیرات ساختاریِ تجربه جنگ در حوزه فرهنگی- اجتماعی مورد مطالعه قرار بگیرد و این مهم بدون مطالعه ادبیات جنگ، برای شناخت جامعه، فرهنگ و سیاست در ایران، قابل دستیابی نخواهد بود.