ابهام و پرسش در مورد رخدادها و مسایل جنگ ایران و عراق که از زمان جنگ و پس از آن به صورت تدریجی شکل گرفته، موجب این تصوّر شده است که؛ ناگفتههایی از جنگ وجود دارد که اگر گفته شود، بسیاری از ابهامات را روشن و به پرسش ها پاسخ خواهد داد. با نظر به پیش فرض یادشده، این پرسش وجود دارد که؛ آیا در حوزه جنگ ایران و عراق ناگفته هایی وجود دارد که بیان آن موجب تغییر در نگرش موجود به رخدادها و مسایل جنگ خواهد شد؟ اگر مباحث اساسی جنگ را به سه سطح راهبردی، عملیاتی و تاکتیکی، در دو حوزه سیاسی و نظامی تقسیم کنیم، طبق اسناد و گزارشهای موجود، در سطح راهبردی بسیاری از تفکرات، اهداف، سیاستها، تصمیمات و اقدامات درباره جنگ و برقراری آتش بس و صلح، همچنین درباره دشواریهای ادامه جنگ و یا شرایط، دلایل و چگونگی پایان دادن به آن، به روشهای مختلفی گفته و یا نوشته شده است. در حوزه نظامی نیز گزارش های زیادی از سوی ارتش و سپاه، درباره اهداف، مراحل و نتایج اقدامات انجام شده، همچنین عملکرد نیروهای نظامی در سطوح عملیاتی و تاکتیکی، با استفاده از اسناد و یا خاطرات، منتشر شده است.
با این توضیح، پرسش دیگری به میان خواهد آمد مبنی بر اینکه؛ اگر درباره رخدادها و مسائل جنگ، ناگفتههای چندانی وجود ندارد که با بیان آن ابهامات و پرسشها برطرف شود، پرسشها و ابهامات ریشه در چه عواملی دارد و چگونه باید با آن مواجهه شد؟ مسئله اساسی را باید ابتدا در ماهیت و نتایج جنگ جستجو کرد که «پرسش زا» است، زیرا جنگ موجودیت و هویت جامعه را در معرض خطر قرار میدهد و نتایج آن بر سِرشت و سرنوشت جامعه تاثیرگذار خواهد بود. بنابراین با تغییر در شرایط از صلح به جنگ و سپس از جنگ به صلح، تصمیمگیری و اقدامات در برابر مسئله وقوع، ادامه و پایان، همچنین نتایج آن محل بحث و پرسش قرار می گیرد. در فرایند جدید میان گفته ها و نوشته ها، با ابهامات و پرسشها شکاف ایجاد می شود. مبنای این گسست و منطق شکل گیری مجادلات، از درون گفته ها و نوشته ها شکل میگیرد. تناقض اطلاعاتی و تحلیلی، سطحی از مناقشات را شکل داده و موجب تداوم آن می شود. با این توضیح، علت ابهام و پرسشها، علاوه بر نتایج تصمیمات و اقدامات، بیش از آن که در بیان ناگفته ها باشد، در «گفته ها» و «نظام مفهومی» موجود برای تبیین رخدادها و مسائل جنگ است. بنابراین برای رفع ابهام و پرسش درباره رخدادها و مسائل جنگ، باید به جای تاکید بر بیان اطلاعات جدید، نظام مفهوم بندی جنگ و آنچه را گفته و نوشته شده است، مورد نقد و بررسی قرار داد.
با فرض صحت این نتیجه گیری، در پاسخ به پرسش مورد بحث، پرسش دیگری را باید بررسی کرد مبنی بر اینکه؛ چرا گفتهها و نوشتههای موجود اقناع کننده نیست؟ آیا به اعتبار استفاده از اسناد و یا روش مناسب برای استدلال، نواقصی وجود دارد، یا اینکه رویکرد و روشهای کنونی در نگاه به مسئله جنگ و تبیین آن، پاسخگو نیست؟ مهمتر از آن، آیا نگرش سیاسی به وضعیت کنونی و نقد برخی تصمیمگیریها و نتایج آن در کشور، موجب بیاعتمادی و ابهام درباره گذشته شده است؟
پرسش یادشده ناظر بر این ضرورت است که؛ پایان دادن به جنگ ایران و عراق از طریق پذیرش قطعنامه 598 توسط ایران، به جای سقوط صدام پس از یک جنگ فرسایشی به مدت شش سال، همچنین شرایط جدید پس از جنگ، همراه با ظهور نسل جدید در جامعه ایران، روایتهای مناقشه آمیزِ کنونی درباره رخدادها و مسائل جنگ را از نظر رویکردی و روشی مورد پرسش قرار داده است. زیرا آنچه هم اکنون در این زمینه گفته و یا نوشته میشود، بیشتر در واکنش به شرایط وقوع جنگ، ضرورتها و مشروعیت دفاع در برابر متجاوز، گزارش از عملکرد نیروهای نظامی در جنگ، در ساختار رسانه ای و پژوهشی کشور، در چارچوب «مفهوم دفاع مقدس» است. با این وضعیت، رویکرد و روش کنونی، پاسخگوی ابهامات و پرسشهای نسل کنونی و آینده نخواهد بود.
مطالب مرتبط: