
رخدادهای بزرگ و تأثیرگذار جنگ، بر اثر تحولات و کنشهای عمیق و گسترده انسانی- اجتماعی، همراه با نتایج راهبردی و ساختاری، منجر به شکلگیری «روایتهای بنیانگذار» و پایدار شده است. چنانکه در باور عمومی جامعه، این تحولات تاریخی و هویتساز، بعنوان تمایز آینده با گذشته، مورد شناسایی و پذیرش قرار گرفته است. در این فرایند رویدادهای تحققیافته در زمان و مکان، از سوی راویان و مورّخین «تاریخگذاری» شده و از این طریق، تحولات تاریخی به وسیله «تقویم تاریخی» از زمانمندی برخوردار شده و امکان شناسایی رخدادهای تاریخی را برای برگزاری یادمانها فراهم کرده است. بعنوان مثال روند رویاروییها میان ایران و عراق که پس از پیروزی انقلاب آغاز شد، پس از 20ماه سرانجام منجر به تصمیمگیری عراق برای استفاده از قدرت نظامی در برابر ایران و در نتیجه حمله نظامی و جنگ شد. این تحوّل نظامی و راهبردی در مناسبات ایران و عراق، از سوی ایران در 31 شهریور 1359 تاریخگذاری شده، در حالیکه عراقیها بر تاریخ چهارم سپتامبر(14 شهریور) تأکید میکنند. هماکنون واقعه تاریخی جنگ با زمان تقویمی 31 شهریور مورد شناسایی قرار میگیرد.
همانگونه که روایتها بر اثر وقوع رخدادها و کنش انسانی و در بستر زمان شکل میگیرد و تاریخگذاری میشود، بازبینی روایتهای غالب و «تغییر» در موضوع و مضمون روایتها نیز با تغییر در شرایط و عبور از دورههای تاریخی و گفتمان غالب، امکانپذیر میشود. بنابراین نسبتِ میان واقعه با روایت و بعبارتی امکانپذیری روایت از واقعه، بر مفهوم «تجربه و زبان مشترک» استوار است، و از این طریق تداوم، گسترش و تغییر در روایتهای تاریخی، امکان پذیر خواهد شد. زیرا واقعه در زمان و مکان تجربه میشود و با آگاهی و زبان مشترک به امر تاریخی و هویتساز تبدیل میشود. در این فرایند، روایتِ راویان و مورّخین از واقعه و کنشهای انسانی، در چارچوب مفاهیم و زبان مشترک، تکوین یافته و یا تغییر میکند. در این فرایند تکثّر روایتها به دلیل تفاوت در تجربه زیسته و ادراک از زمان و مکان، در ذیل امر تاریخی و مورداجماع جریان پیدا میکند. بعنوان مثال زمان تاریخی برای شروع جنگ در شهریورماه 1359 با حمله عراق به ایران، در جامعه ایران به باور عمومی تبدیل شده است، ولی تجربه افراد از وقوع جنگ و ابعاد آن و در نتیجه روایتهای متکثّر، تابع ادراک از قرار گرفتن در موقعیتهای زمانی و تجربیات متفاوت است که کنشهای متفاوتی را به دنبال داشته و موجب روایتهای متکثر از وقوع جنگ شده است.
مسئله اساسی در تکوین روایتهای اولیه از رخدادهای تاریخی، استفاده از مفاهیم[1] است، زیرا بدون پیشفرضهای مفهومی که تاریخمند است، نمیتوان وقایع پراکنده را بصورت تسلسل علّی و بهمپیوسته و منسجم در زمان، از آغاز تا پایان ترسیم و معنا بخش کرد. در این زمینه سید جواد طباطبایی میگوید: هر تاریخنویسی مبتنی بر نظامی از مفاهیم و مقولات است و تاریخ نویس نمیتواند تنها به آوردن توصیف رخدادها و شرح احوال شاهان بسنده کند ... تاریخ زمانی معنایی پیدا میکند که رخدادها در تحت نظامی از مفاهیم و مقولات، فهمیده و توضیح داده شود و حاصلِ چنین بحث علمی نیز دانشی است که پرتوی بر فهم گذشته میافکند و ابزارهایی برای فهم زمان حال به دست میدهد.[2] بنابراین موّرخین و راویان با برخورداری از پیشفرضهای ذهنی که بر اثر گفتمان غالب در دورههای تاریخی ایجاد میشود، تفسیر و یکپارچهسازی وقایع را انجام میدهند. با این توضیح، تاریخگذاری و زماندارکردن وقایع جنگ، با مفاهیم و پیشفرضهای ذهنی، صورت میگیرد و با گذشت زمان، رویدادها از طریق تاریخگذاری و زمان تقویمی مورد شناسایی قرار خواهند گرفت. در واقع رخدادها در چارچوب پیشفرضهای مفهومی و در روایت راویان و مورّخین، به زمان «تقویمی» برای برگزاری یادمانها و مناسبتها، هویت و معنای تاریخی میدهد و از این طریق رخدادها زمانمند و قابل فهم و شناسایی میشود. در عین حال ماهیت جنگ و پیامدهای آن، بعنوان یک مسئله استراتژیک و تاریخساز، منجر به استفاده از «تاریخگذاری متکّثر» برای صورتبندی وقایع پراکنده شده است.
تاریخگذاری رویدادها با تأثیرپذیری از گفتمان غالب، به اعتبار زمان وقوع و پس از آن، به دو دوره کلی در زمان جنگ و پس از آن، قابل تقسیم است: گفتمان غالب در دوره جنگ تابع مسئله جنگ و الزامات دفاعی- تهاجمی در برابر دشمن بود که بیشتر با نگرش سیاسی- عملیاتی ارزیابی میشد، اما گفتمان پس از جنگ، تحت تأثیر الزامات گذار از پیامدهای جنگ طولانی، ضرورت بازسازی و توسعه اقتصادی، همچنین مقابله با تهدیدات نظامی- امنیتی پس از حمله امریکا به عراق و افغانستان و برخی مسائل دیگر گرفته است. این احتمال وجود دارد که دوره سوم روایت از جنگ، با تغییر نسل جنگ و ظهور نسل جدیدی از مدیران و نخبگان و با گفتمان متفاوت، یا در صورت وقوع جنگ مجدد، با شکلگیری پرسش از گذشته و بازبینی روایتهای غالب همراه شود. بنابراین بر اثر ایجاد فاصله زمانی با رخدادهای جنگ، تغییر رهبران و مدیران، تغییر شرایط و ظهور گفتمانهای جدید برای پاسخ به مسائل و نیازهای پیش رو، همراه با برخی عوامل دیگر، روایتهای اولیه دستخوش بازبینی خواهد شد.
ایجاد پیوستگی و تسلسل میان رخدادهای پراکنده در زمان جنگ، در حالیکه جنگ ادامه داشت و نتایج کلی آن روشن نشده بود، از منطق «توجیه شرایط و تحلیل تاریخی» با رویکرد سیاسی- نظامی تبعیت میکرد. در این وضعیت «انسجام روایی» در ذیل گفتمان غالب در زمان جنگ ایجاد و مورد پذیرش قرار گرفته بود. پس از پایان جنگ، با نظر به آشکارشدنِ نتایج جنگ و تأثیرپذیری از الزامات دوره پس از جنگ، ادراک از مفهوم و کلیّت جنگ و پیش فرضهای اولیه، با مناقشات منتقدانه مواجه و در نتیجه، جزئیات وقایع تاریخی و مناسبات آن، در درون نظام معنایی جدید و بعنوان «گفتمان انتقادی» از جنگ، در مناسبتهای سیاسی مانند انتخابات ریاست جمهوری، دستخوش «بازتفسیر» و «بازروایی» قرار گرفته است. به این معنا که «تجربه زیسته» در زمان جنگ، به مناقشه گفتمانی پس از اتمام جنگ تبدیل شد و روایت از تجربه زیسته، تحت تأثیر موقعیتها و تجربیات جدید، در برابر بازتفسیرهای مناقشهآمیز قرار گرفت.
پاورقی:
[1]- به نوشته کتاب «مطالعه تاریخ»، مفاهیم به ما کمک می کند تا واقعیت ها را نظم دهیم و مسایل را روشن کنیم ... گزینش، نظم دادن و انتخاب همه در دایره لغت مورّخان وجود دارد. (جرمی بلک، دونالد مکرایلد- مطالعه تاریخ- ترجمه دکتر محمدتقی ایمان پور- انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد- چاپ اول، بهار 1390- ص 203)
[2]- دکتر سیدجواد طباطبایی- رساله ای در باب مفهوم ایرانشهری- 24/9/1400- سایت تاریخ ایرانی: tarikhirani.ir
مطالب مرتبط: