اشاره:
در بخش قبلی با نقد ادبیات مستند، به موضوع کاهش مخاطبین در این حوزه اشاره و بیان شد که رویکرد ایدئولوژی به خاطرات جنگ، به معنای دفاع از جنگ و سامان دادن به قدرت سیاسی، همراه با استفاده از روش آزمون و خطا در حوزه ادبیات و تاریخ نگاری، مهمتر از آن، تأخیر در رجوع به مبانی نظری و روششناختی رایج و خودداری از نقد درون ساختاری، بخشی از عوامل موثر در پیدایش وضعیت کنونی است. در ادامه، بخش پایانی این یادداشت از نظر خواهد گذشت.
**********
به نظرم در پاسخ به این پرسش که؛ «به چه نوع روایتی از تجربه جنگ با عراق نیاز داریم؟»، ابتدا باید از تقلیل تفکر و عمل رزمندگان در نسبت با جنگ به یک موضوع فردی- اعتقادی و فرهنگی فاصله گرفت. سپس به روایت اصیل برگردیم: جامعه پس از انقلاب به دلیل نگرانی نسبت به انقلاب و دستاوردهای آن و وضعیت کشور، به صورت داوطلبانه با مسئله جنگ در صحنه و پشت صحنه درگیر شدند. با این توضیح، ابتدا باید از تقلیل انقلاب به جنگ برای دفاع، فاصله گرفت و به انقلاب رجوع کرد و به جای نقطه عزیمت جنگ برای روایت، از نقطه عزیمت انقلاب به جنگ نگاه کرد. به نظر می رسد بدون نقد ادبی از روایتها و ادبیات از یکسو و بازتعریف مسئله جنگ و نسبت آن با انقلاب از دیگر سو، نمیتوان به این مهم نائل شد. بنابراین به یک چرخش رویکردی از جنگ و سیاست به انقلاب و جامعه نیاز است.
پایان جنگ طولانی و تحولات سیاسی- اجتماعی پس از جنگ، بمعنای به پایان رسیدن یک نظریه و کارکرد آن است. ما به تحوّل پارادایمی نیاز داریم، زیرا اگر در درون پارادایم پیشین که تمام شده، بمانیم، به صورت تدریجی مخاطبین را از دست میدهیم و گزینهای جز تکرار یا دستکاری تاریخ نخواهیم داشت. این وضعیت نیز به معنای تمام شدن است، زیرا فرهنگ برآمده از تجربه جنگ کارکرد خود را برای «تأثیر و تغییر» از دست خواهد داد. بدون مفاهیم و فرم (شکل) روایت، موضوع ادبیات و روایت شکل نمیگیرد. اگر این امور با شرایط اجتماعی و نیازهای امروز از یکسو و گذشته تاریخی نسبت نداشته باشد، چه خاصیتی خواهد داشت؟
پایان
مطالب مرتبط:
- تأملی بر تفاوت موقعیت حوزه ادبیات جنگ در مقایسه با تاریخ نگاری جنگ - بخش اول
- تأملی بر تفاوت موقعیت حوزه ادبیات جنگ در مقایسه با تاریخ نگاری جنگ - بخش دوم