بخش دوم از گفتگو با سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی، در مورد مباحث پایان جنگ و آسیب شناسی تاریخ نگاری آن، در ادامه از نظرتان خواهد گذشت.
در خصوص آسیبشناسی تاریخنگاری جنگ با موضوع قطعنامهی ۵۹۸، چه نظری دارید؟
با توجه به چهارچوب مفهومی و روشی که عرض کردم، سؤال از اینکه علت پذیرش قطعنامه چه بود، اساساً سؤال اشتباهی است. نه اینکه علت پذیرش قطعنامه نیاز به سؤال ندارد. نه، منظور این نیست. اگر موضوع تاریخنگاری جنگ، مسئلهی جنگ باشد و جنگ به عنوان یک امر استراتژیک با حفظ موجودیت و توسعهی قدرت با استفاده از ابزار نظامی نسبت دارد، در واقع سؤال این نیست که چرا قطعنامه را پذیرفتیم؟ سؤال استراتژیک در واقع این است که چرا ما نتوانستیم با پیروزی نظامی بر عراق جنگ را پایان دهیم؟ به عنوان مثال وقتی امریکاییها به عراق حمله کردند، با یک پیرزوی نظامی بغداد را تصرف کردند، مراکز ثقل استراتژیک عراق را بمباران کردند، زیرساختهای عراق را از بین بردند، دنبال صدام گشتند و وی را یافته و محاکمه کردند. بنابراین امریکاییها در این مرحله، یعنی مرحلهی اول برای پیروزی نظامی بر عراق، با پیروزی نظامی موفق عمل کردند. اما اینکه تأسیس نظام سیاسی در عراق توسط امریکاییها با شکست مواجه شد، میشود امر دوم. اما در مرحلهی اول یعنی پیروزی نظامی بر عراق موفق ظاهر شدند.
آیا وقتی ما جنگ را بعد فتح خرمشهر ادامه دادیم و گفتیم میخواهیم عراق را متقاعد کنیم که حق ما را بپذیرد و صدام را ساقط کنیم، آیا از نظر نظامی قادر به تولید و نمایش قدرت نظامی مناسب با آن بودیم؟ من معقتدم نبودیم. پس اگر نبودیم و با پذیرش قطعنامه، بعنوان راه حل سیاسی بجای نظامی آن هم شش سال بعد از فتح خرمشهر جنگ پایان یافت، این پرسش وجود دارد که چرا جنگ را از نظر نظامی با پیروزی نظامی خاتمه ندادیم؟ در واقع برای پایاندادن به جنگ دو راه وجود دارد: یا باید بپذیریم جنگ را با روش سیاسی پایان داد و یا باید از نظر نظامی بر عراق پیروز میشدیم. با انجام عملیات نظامی آن هم بصورت سالانه نمیشود پیروزی نظامی بهدست آورد. با این روش میشود جنگ فرسایشی را ادامه داد و در برابر فشار برای پایان دادن به جنگ مقاومت کرد. در مورد پایان جنگ ایران در ادبیات موجود بنظرم چهار نظریه شکل گرفته است.
نظریهی اول: پایان جنگ تابع عوامل اقتصادی است. حضرت آیتالله خامنهای در خطبههای نماز جمعه یکبار توضیح دادند که در پایان جنگ عوامل اقتصادی مؤثر بوده است.
نظریهی دوم: نگرانی از توسعهی جنگ به شهرهای دیگر و استفاده از بمبهای شیمیایی در دیگر شهرها و تهران بود. آقای هاشمی رفسنجانی، بعد از سقوط هواپیمای ایرباس این موضوع را مطرح کرد و گفت: وقتی هواپیمای مسافربری ایرباس را زدند یعنی اینکه آمادهی چیزی بیش از این هستند. اخباری هم که میآمد حاکی از آن بود که موشکهای دوربرد شوروی که در اختیار عراق قرارگرفته بود با تغییر بُرد آن تا تهران میرسید و میتوانست تهران را مورد هدف قرار دهد. از حمل کلاهک شیمیایی توسط این موشکها این نگرانی وجود داشت که تهران را مورد حملات شیمیایی قرار دهند. بنا براین تأکید میشد ما راهی غیر از پذیرش قطعنامه نداریم.
نظریهی سوم: نظریهی نظامی است. این نظریه میگوید: ما مناطقی که در ۶ سال بدست آوردیم در ۴ ماه از دست دادیم. چشماندازی که مجدداً بتوانیم مناطقی از عراق را تصرف کنیم وجود ندارد. این موارد منجر میشود به نامهی آقای رضایی که میگوید: ما اگر بخواهیم پیروز شویم به چه امکاناتی نیاز داریم. خود آقای رضایی هم از این نامه دفاع نکرده و دیگران وی را متهم کردهاند. من معتقدم که در آینده یکی از اسنادی که نشان میدهد که ما چرا جنگ را با پذیرش قطعنامهی ۵۹۸ تمام کردیم، همین نامه است. این است در جنگ برای پیروزی نظامی بر دشمن، باید قدرت تهاجمی داشته باشیم. برای اینکه قدرت تهاجمی داشته باشیم باید همهی ظرفیتهای ملی را به کار بگیریم، تجهیزات و نیروها را داشته باشیم و آقای رضایی در این نامه درست برآورد کرده بود. و این نامه در تصمیمگیری امام برای پایان دادن به جنگ مؤثر بود. در ارزیابی وضعیت ایران در ادامهی جنگ، ایرادی هم وجود نداشت. عراق در خرمشهر نبود که کوچه به کوچه بتوانیم آنها را زمینگیر کنیم. ما وقتی وارد خاک عراق شدیم به قدرت نظامی برتر برای پیروزی نظامی نیاز داشتیم. بنظرم وقتی پس از فتح خرمشهر وارد خاک عراق شدیم، مؤلفه های ایجاد قدرت نظامی را بعنوان الزامات پیروزی استراتژیک بر عراق پیشبینی و ایجاد نکردیم. بنابراین آن نامه کاملاً درست بود. ولی ما چون دفاع نکردیم از آن نامه و از تهیه و ارسال آن تفسیر سیاسی کردیم در تاریخ سیاسی و نظامی ما جایگاه واقعی این نامه، گم شده است.
جایی که امام میگوید: این دیگر شعار است، تعریض به نامه است؟
این که امام میگوید این دیگر شعار است، امام در واقع یک دوگانگی را آشکار میکند. سپاه گفته بود ما عاشورایی میجنگیم و مقاومت میکنیم. امام میگوید: اگر گفتید عاشورایی میجنگید، پس این حرفها چیست؟ رضایی میگوید ما این نامه را به امام ننوشتیم و به آقای هاشمی نوشتیم. در هر حال بنظرم، صورتمسئله فرق نمیکند. چرا که وضعیت نظامی ایران و الزامات پیروزی نظامی بر عراق را آقای رضائی در این نامه به تصویر کشیده است. هر چند اگر مطالبات این نامه با شعار جنگ عاشورایی در تناقض باشد.
به نظر من امام نیز با استناد به همان دلایل و کمبودهای موجود در جبههها، تصمیم بر پایان جنگ گرفتند که کاملاً درست بود و باید با شهامت از نامهی آقای رضائی و تصمیم امام برای پایاندادن به جنگ، دفاع کرد. مناقشه دربارهی آن و حسرت پایاندادن به جنگ و یا بحث از امکانپذیری ادامهی جنگ به نظرم موضوعیت ندارد. در آینده نیز به اهمیت این نامه و تأثیر آن در تصمیمگیری برای پایاندادن به جنگ بیشتر توجه خواهد شد. در جنگی که ما داشتیم، کار دفاع را بدرستی انجام دادیم و مناطق اشغالی را آزاد کردیم، ولی نتوانستیم با پیروزی نظامی و استراتژیک در عمق خاک دشمن، جنگ را با پیروزی نظامی پایان بدیم. زیرا دستیابی به پیروزی نظامی در عمق خاک دشمن، نیازمند ارتش حرفهای و پشتیبانی آتش و بسیاری از نیازمندیهای دیگری است که ما نداشتیم. با الگوی جنگ دفاعی و آزادسازی مناطق اشغالی نمیتوانستیم در عمق خاک دشمن و با جنگ طولانی به پیروزی نظامی دست پیدا کنیم. ما با چنین مسائلی روبهرو بودیم و با نیروی داوطلب مردمی نمیشد جنگ را ادامه داد و به پیروزی استراتژیک برای پایاندادن به جنگ رسید. مقاومت صرفاً برای دفاع است با این روش نمیشود به پیروزی نظامی و استراتژیک دست یافت. بعد از عملیات بدر در سال ۱۳۶۳، در جلسات فرماندهان سپاه این بررسیها صورت گرفت که اگر بخواهیم پیروزی نظامی بر عراق داشته باشیم، باید ۱۵۰۰ گردان نیروی نظامی و تجهیز شده با سایر الزامات را داشته باشیم. در جلسهای که با مسئولین برگزار شد، معتقد بودند منابع کشور اجازهی تأمین و پشتیبانی این نیازها را نمیدهد. این ارزیابی درست بود. بنظرم ما دچار نوعی دوگانگی بودیم. به این شکل که، از یک طرف پس از یک انقلاب مردمی باید زندگی مردم تأمین میشد و از یک طرف درگیر جنگ شدیم که نیاز به منابع گسترده داشت ولی قادر به تأمین آن نبودیم. در چنین شرایطی برای مدیریت ادامه و پایاندادن به جنگ، یا باید اهداف را تعدیل کرد و یا منابع را افزایش داد. ما هیچکدام را انجام ندادیم و با ادامهی جنگ طولانی و فرسایشی در خاک عراق، در برابر افزایش توان نظامی ارتش عراق غافلگیر شدیم و با تغییر موازنهی نظامی هیچ گزینهی دیگری غیر از پذیرش قطعنامهی ۵۹۸ نداشتیم. ما الان به جای اینکه برگردیم و اصل مسئله را بررسی کنیم، درگیر مناقشات سیاسی و استفاده از مفهوم خیانت در پایان دادن به جنگ شدیم.
نظریهی چهارم: این نظریه بحث خیانت را مطرح میکند. این موضوع در کتاب راز قطعنامه، نوشتهی آقای کامران غضنفری مطرح شده است. و من این کتاب را نقد و در سایتم منتشر کردهام. کامران غضنفری در واقع میخواهد به این سؤال جواب بدهد که چرا امام در مورد پایان جنگ و پذیرش قطعنامه تعبیر جام زهر را به کار بردند. گفته میشود امام پس از اعلام پذیرش قطعنامه و حضور مردم در جبههها با عملیات مرصاد تعجب کردند، پس یک عدهای به امام خمینی دربارهی جنگ اطلاعات غلط دادند. بنظرم با توجه به مستندات منتشرشده در کتاب اقای عضنفری این نظریه که به امام اطلاعات نمیدادند و امام نمیدانست، فرضیهی غلطی است ولی ایشان بدنبال اثبات آن رفته است. مشکل اصلی کتاب آقای غضنفری این است که برای پاسخ به پرسشی که داشته، پژوهش نکرده و به نوشتهی خودشان از تحقیقات دیگران استفاده و نقل کرده است در حالیکه براساس نتیجهی پژوهش دیگران و نقل برخی از قسمتها نمیشود به پرسش پاسخ داد. ضمن اینکه نقل از مسئولین به معنای استناد به نظرات بصورت گزینشی است نه استفاده از پژوهش. امام وقتی قطعنامه را میپذیرد در نامهی پذیرش قطعنامه تأکید میکند که «با توجه به نظر تمامی کارشناسان سیاسی و نظامی سطح بالای کشور که به تعهد و دلسوزی و صداقت آنان اعتماد دارم، با پذیرش قطعنامه موافقت کردم.» آقای غضنفری در کتاب خود نظر امام را نقل کرده ولی روشن نیست چرا تلاش میکند تا مسئولین سیاسی و نظامی را به خیانت متهم کند. همچنین امام میگوید به واسطهی «حوادث و عواملی» که از ذکر آن فعلاً خودداری میکنم در مقطع کنونی پذیرش قطعنامه را به مصلحت انقلاب و نظام میدانم. آقای غضنفری و دیگران سراغ آن حوادث و عوامل نرفتهاند. بخشی از آن حتماً تفکر مسئولین، محدودیتهای منابع کشور، دشواریهای ادارهی همزمان انقلاب و جنگ بوده است. باید این مسائل را با پژوهش روشن کرد. استفاده از مفهوم خیانت تحریف تاریخ و سادهکردن یک مسئله تاریخی و راهبردی است.
در هر صورت این مباحث بررسی نشده است. به نظر خودم بر اساس نظریهای میشود این را توضیح داد که علت استقبال از نظریهی خیانت و خرید کتاب اقای غضنفری چه بوده است. وقتی جامعه به چیزی باور دارد، در واقع جهان ذهنی باورهای جامعه براساس آن شکل گرفته است. چنانکه در زمان جنگ، جهان ذهنی و باورهای ما بر این اساس شکل گرفته بود که جنگ ما جنگ حق و باطل است و ما برتریم. و صدام عامل امریکا و وابسته بود. هشت سال هم در فضای رسانهای میگفتیم نیروهای بعثی ضعیف هستند و تحقیرشان کردیم. وقتی تهاجمات ارتش عراق در فروردین سال ۱۳۶۷ آغاز شد و مناطق تصرفشده در شش سال، در فاصلهی چهار ماه بازپس گرفته شد، این جهان ذهنی در هم ریخت و مردم غافلگیر شدند. آگاهی جمعی و جهان ذهنی برای بازسازی نیاز به زمان داشت. در چنین شرایطی پاسخ به پرسش از علت استفاده امام از تعبیر جام زهر و انتشار کتاب با عنوان «راز قطعنامه» که بیشتر با رویکرد سیاسی بود و پس از حوادث سال ۱۳۸۸ تهیه و منتشر شد، مورد استقبال قرار گرفت. بنابراین معتقدم جامعه وقتی در برابر یک وضعیتی غافلگیر میشود، بخشی از ذهنیتش به این سو میرود که چرا این طور شد. بخشی میرود به سمت اینکه ما پیروزیم و بخشی هم میرود به سمت خیانت و توطئههای پیچیده. گروهی هم میگفتند که نکند سرزمینهای متصرفی عراق را دادیم تا بهانه برای صلح ایجاد شود. برخی نظرات هم با استفاده از مفهوم خیانت شکل گرفته است. بنظرم وقتی که مسئلهی جنگ به عنوان مسئلهی استراتژیک در جامعه ادراک نشده باشد، موقعیتها و شرایط استراتژیک مورد بررسی قرار نمیگیرد و پناه میبرند به مباحث پیچیده و استفاده از موضوع خیانت.
مطالب مرتبط:
- آسیبشناسی تاریخنگاری پایان جنگ در گفتگو با سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی- بخش اول