تجربه بدست آمده در دوره آزادسازی مناطق اشغالی، با نظر به تغییر در ماهیت جنگ و دکترین عراق از تهاجمی به دفاع مطلق در خاک خود، بدلیل کوتاهشدن خطوط پشتیبانی از یگانهای رزم، پاسخگوی نیازهای مرحله جدید نبود. با این وجود، به جای ایجاد تناسب لازم میان اهداف با منابع در کشور، همچنین تغییر در تاکتیک و مانور عملیات و زمین برای تأمین اهداف نظامی، منطقه نبرد در چند مرحله تغییر کرد. در این فرایند، عملیات در سه منطقه رملی در عملیاتهای والفجر مقدماتی و والفجر یک، عبور از رودخانه اروند در عملیات فاو و کربلای چهار، همچنین عملیات در دشت باز و در برابر استحکامات دفاعی چندلایه عراق در عملیات رمضان و کربلای پنج، انجام شد. هوشیاری عراق نسبت به تاکتیک و جغرافیای منطقه عملیات، جنگ را از نظر تاکتیکی در منطقه جنوب با بن بست همراه کرد و انتقال جنگ از جنوب به شمالغرب در نیمه دوم سال 1366، فرصت لازم را برای تغییر استراتژی عراق از دفاعی به تهاجمی فراهم کرد.
با این توضیح، دشواریهای پیروزی نظامی در جنگ، در دو سطح ایجاد شد: یکی در سطح سیاسی برای هدفگذاری، تأمین پشتیبانی و تبدیل پیروزیهای نظامی به دستاوردهای سیاسی که همیشه در نوسان بود و دیگری؛ در سطح نظامی که پیروزی بر ارتش عراق مستلزم تصرف سرزمین و انهدام ارتش عراق، با توسعه سازمان رزم و نیروی انسانی بود. برای تصرف زمین باید علاوه بر عبور از خطوط چندلایه در جنگ سخت با دشمن، منطقه تصرف شده با ایجاد استحکامات در برابر ضدحملات و حملات توپخانهای، هوایی و شیمیایی دشمن، تأمین میشد.
مسئله اساسی در عملیاتهای نظامی، دشواریهای تحکیم و تأمین منطقه تصرفشده و انهدام ارتش عراق بود، در حالیکه نه تنها توانایی لازم در این زمینه وجود نداشت، متقابلاً با گذشت زمان، هزینه و تلفات جنگ برای ایران رو به افزایش بود. با وجود یک سال تلاش برای بسیج نیرو و طراحی عملیات، پس از یک رویارویی سخت و پیروزی تاکتیکی پس از انهدام توان نظامی ارتش عراق و آسیب رسیدن به توان نظامی ایران، عراق زودتر از ایران قوای نظامی خود را بازسازی و از آمادگی نظامی برای دفاع از تهاجمات نظامی ایران برخوردار شد. درواقع تاکتیک عملیاتی سپاه و میزان پشتیبانی کشور از جنگ، نه موجب تصرف یک منطقه استراتژیک(غیر از فاو) شد و نه انهدام اساسی ارتش عراق را بهدنبال داشت. درنتیجه سرنوشت جنگ بیش از آنکه تابع استراتژی ایران و نتایج عملیاتهای نظامی باشد، تابع شکلگیری موازنه نیروها بود که تغییر آن به زمان نیاز داشت.
در حالیکه عمده قوا و تمرکز فرماندهی سپاه در استان سلیمانیه بود، حمله عراق به فاو، نقطه تعیینکننده در تغییر موازنه نیروها و شکلگیری روند خاتمه جنگ بود که موجب پذیرش قطعنامه598 از سوی ایران و عقبنشینی از مناطق تصرفشده در خاک عراق شد. در این فرایند، دکترین دفاعی عراق با هدف «دفاع از تمام سرزمین و اجتناب از عقب نشینی» با «حفظ و توسعه توان نظامی»، به «رویکرد تهاجمی» تغییر کرد. به این شکل که:
1) عمقدادن به مواضع دفاعی و استحکامات چندلایه، با ایجاد مواضع و میادین مین که مانع از پیشروی سریع و کمتلفات قوای نظامی ایران میشد. در واقع نیروی مهاجم دچار آسیب و به سازمان آن ضربه وارد می شد. در حالیکه امکان مقاومت مدافع افزایش پیدا میکرد.
2) حفظ توان نظامی و تهاجمی عراق، با قراردادن نیروهای ضعیف در خط مقدم و خارج کردن نیروهای اصلی از خط و جلوگیری از انهدام آنها.
3) سازماندهی و آمادگی نیروهای ورزیده سپاه گارد برای ضدحمله، در صورت از دست دادن مواضع دفاعی
بنابراین نحوه پایان جنگ در سال 1367، با پذیرش قطعنامه 598، حاصل یک روند شش ساله بود که ریشه در مشخصه های استراتژی ایران و عراق، میزان برخورداری طرفین از توان و منابع برای جنگ طولانی، همراه با تأثیر مداخله خارجی داشت.
پایان
مطالب مرتبط:
- تأملی بر تغییر در مأموریت سپاه؛ تأثیر بر روند تحولات جنگ - بخش اول
- تأملی بر تغییر در مأموریت سپاه؛ تأثیر بر روند تحولات جنگ - بخش دوم