گفتگو درباره ضرورت‌ مسئله‌شناسي و سازوکار پژوهش در حوزه جنگ- بخش پایانی

چهارشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۲

اشاره:

در بخش ششم گفت و گوی اینجانب با آقای محمدقاسم فروغی جهرمی، درباره تاریخ فرهنگی، نسبت جنگ و جامعه، نگاه استراتژیک به جنگ و جنگ بعنوان امر استراتژیک و مفهوم جنگ دفاعی و مردمی، توضیحاتی ارایه دادم. بخش پایانی این گفت و گو در ادامه از نظر گرامیتان خواهد گذشت.

*******

فروغي: آيا در روايت‌هاي جنگ بايد همانندي وجود داشته باشد؟ چون همانندي اگر در روايت وجود داشته باشد، بايد از يک ساختاري پيروي شود، شاکله‌اي وجود داشته باشد که بتواند اين همانندي را در آن ببينيم. شما فکر مي‌کنيد از اصل بايد اين همانندي وجود داشته باشد؟ يا اين‌که نيازي به همانندي نداريم.

دروديان: اگر بخواهيم سؤال را اصلاح کنيم، شايد اين‌طور بشود گفت: روايت‌ها از جنگ بايد چه مشخصه‌اي داشته باشد، آيا بايد يکسان باشد، يا متفاوت باشد؟

فروغي: من روي همانندسازي تأکيد دارم، چون فرماندهان مي‌آيند و اگر يک کسي خلاف چيزي که فکر مي‌کنند، بياني داشته باشد، يعني فرمانده پايين‌تر چيزي بگويد، فرماندة بالاتر مي‌گويد اين نيست و شما اشتباه مي‌کني و بايد مثل ما فکر کني و تحليل شما بايد مثل ما باشد.

دروديان: ما اگر اين سؤال را طرح کنيم که روايت‌ها چه مشخصاتي بايد داشته باشد، بعد مي‌آييم مي‌گوييم ديدگاه ديگر چي است؟ آيا درست است يا غلط و نقد مي‌کنيم.

من در مورد روش‌شناسي روايت تحقيق مي‌کنم و معتقدم امکان يکسان‌سازي روايت وجود ندارد. دليلش اين است که يک مبناي نظري دارد، مبناي نظري در غرب شکل گرفته، شناخت مطابق واقع نيست، يعني هيچ پديده‌اي را شما نمي‌تواني طبق همان چيزي که اتفاق افتاده، بشناسي.

اين نظريه در واقع نظرية پوزيتيويست‌ها بود و منسوخ شد. فکر مي‌کردند شناخت منطبق با امر واقع است. بين فيلسوف‌هاي ما - مثل اين‌که هنوز هم هست- که شناخت مطابق واقع را مطرح مي‌کنند. حالا اگر شناخت مطابق واقع نيست، پس حرف‌هايي که در مورد طبيعت مي‌زنيم و در مورد فلان پديدة اجتماعي مي‌زنيم، اينها چيست؟‌ در مقدمة کتاب نوشته‌ام که شناخت مطابق واقعيات نيست و اينها مفروضات من است. اگر شناخت با واقعيت است، پس شناخت چي است؟ اين‌جا بحث روايت شکل مي‌گيرد، مي‌گويند از واقعه کي حرف مي‌زنه. مي‌گويند اين نويسنده و آن فرمانده و فلان. مي‌گويند به تعداد اين آدم‌ها، برداشت‌هاي مختلف از اين موضوع وجود دارد. روايت از اين‌جا شکل مي‌گيرد.

بنابراين روايت‌هاي مختلف- که روايت هم يک ساختار دارد و ساختار روايت چي است؟- مي‌گويد ساختار هر روايت يک آغازي دارد و از يک‌جا شروع مي‌شود. منطق روايت و ادامه‌اش اين است و پس از آن فلان. يعني اين شد و بعدش هم آن شد؛ سير منطقي دارد و يک نتيجه‌گيري. ساختار روايت‌ها اجازه نمي‌دهد واحد باشد. ساختارش واحد است، آغاز دارد، تداوم دارد و پايان دارد. ولي هر کس از يک جا شروع مي‌کند. هر کس دلايل اين و پس از آن را دارد. روايت‌هاي مختلف بر اساس پيش‌فرض‌هاي مختلف مي‌شود که با هم متفاوت است. اصلاً روايت‌هاي يکسان امکان‌پذير نيست.

فرماندهان مي‌گويند و در نقد آن مي‌شود گفت که هر کدام از شما در جنگ يک جايي عمل کرديد و يک کاري کرديد، خودتان و آنهايي که عمل کرديد، آيا همه يک روايت واحد از آن مي‌گوييد؟ نمي‌گوييد. آقاي رضايي تاريخ شفاهي‌اش همين کار را کرده و مي‌خواهد يک روايت واحد بکند. خودش آمده و سال 58 و 59 را زماني که مسؤول اطلاعات بوده و فرمانده نبوده، هر کدام از فرماندهان آن‌جا را جمع کرده و آنها مي‌گويند که داستان اين‌جوري بود و آقاي رضايي هم جمع‌‌بندي مي‌کند. اين ديگر روايت نيست، اين جمع‌بندي جلسه است. گفت‌وگوي جمعي است.

روايت آقاي رشيد در خوزستان از وقوع جنگ، من با او صحبت کرده‌ام، فرق دارد با روايت آقاي رضايي. آقاي رضايي دوبار آمده از منطقه بازديد کرده و يک جمع‌بندي کرده و رفته. اينها در منطقه زندگي کرده‌‌اند.

روايت شمخاني از وقوع جنگ متفاوت است و به اهواز نگاه مي‌کند، چون در آن زمان فرمانده بوده. همان طور که شناخت منطبق با واقع نيست، روايت همسان هم وجود ندارد. چرا؟ چون تاريخ و روايت از ذهن راوي و مورخ عبور مي‌کند. به دليل پيش‌فرض‌هاي متفاوت و نظام آگاهي‌ها و تحليل‌هاي متفاوتي که در ذهن همة ماها هست، متفاوت خواهد شد. شما الان تشکيل روابط عمومي در سپاه را يک چيزي مي‌گوييد، جزايري يک چيزي مي‌گويد، ديگري يک چيزي مي‌گويد، شما که همه يک‌جا بوديد، آيا همه يک چيز مي‌گوييد؟ هر کس هر ‌جا بوده، يک چيز از مسائل آن‌جا فهم کرده است.

فروغي: آيا کتاب‌هايي که فرماندهان غربي مثلاً آمريکايي‌ها از داخل عراق و افغانستان و يا منطقه نوشته‌اند، با هم متفاوتند؟

دروديان: کاملاً متفاوت هستند؛ حداقل بعضي از آنها که من خوانده‌ام. در رابطه با جنگ ايران و عراق، من روايت فرماندهان صدام را خوانده‌ام. هر کدامشان آغاز جنگ را متفاوت مي‌گويند، در حالي‌‌‌‌که همه از فرماندهان عراق هستند. همه با ما جنگيده‌اند. خود صدام هم روايت ديگري مي‌کند. واقعاً پنج شش روايت است. ارتش يک مجموعه کتاب‌هايي منتشر کرد. من ابتدا فکر مي‌کردم در رابطه با علت وقوع جنگ يک روايت در ارتش وجود دارد. الان بررسي کردم، ديدم پنج روايت است و هر روايت هم با ديگري متفاوت است. ساختار و جنس روايت‌ها متفاوت است.

فروغي: با اين تفاوت‌ها و تناقضات چکار بايد کرد؟

دروديان: روايت‌هاي متفاوت را بايد به رسميت بشناسيد. چون شناخت مطابق واقع نيست و حالا که مطابق واقع نيست، پس ما با چي مواجه هستيم؟ با روايت‌ها. شما بايد روايت خودت را بکني، آن چيزي که داري بگذاري وسط، اگر مخاطبين روايت شما را پسنديدند، مي‌شود روايت غالب. اگر نپذيرفتند، روايت ديگر را بايد گذاشت وسط. براي چي مي‌گويند «جنگ روايت‌ها»؟ چون همين مسائل است؛ روايت‌ها متفاوت است.

فروغي: ما وقتي تاريخ مي‌خوانيم، نبايد تنوع و تعدد نگاه‌ها طوري باشد که ما دچار شک، ترديد، ابهام و اينها بشويم، چرا که مي‌مانيم کدام درست است و کدام نادرست، کدام را قبول کنيم و کدام را کنار بگذاريم؟

دروديان:‌ اصلاً تاريخ قطعيت ندارد. شما عاشورا را نگاه کنيد، عاشورا يک تاريخ است، قطعيت عاشورا چيست؟ کل تاريخ عاشورا، روايت مکتوبش شصت صفحه است، الان شده چند ميليون صفحه. چطوري اين کار شده؟ با روايت‌هاي مختلف. روايتي که شيعيان مي‌کنند با روايت بني‌اميه يکي است؟ مخاطب اگر امام حسين(ع) را قبول داشته باشد، دچار ترديد نمي‌شود و يک روايت را مي‌پذيرد. اگر هم شيعه نباشد و يا امام حسين(ع) را قبول نداشته باشد، يک روايت ديگر را مي‌پذيرد. اين‌که شما فکر کنيد يک روايت است و اگر آن روايت باشد، همه مي‌پذيرند، اين تصور اولية ما در تاريخ‌نگاري جنگ بود. مي‌گفتيم يک کتاب‌هاي مادري تهيه ‌کنيم که غير آن تحريف باشد. الان فهميديم چنين چيزي امکان‌پذير نيست.

فروغي: پس شما در روايت‌ها موافق تکثّر هستيد؟

دروديان: بله. غير از اين امکان‌پذير نيست و وحدتي وجود ندارد. الان فرمايشات آقا در مورد جنگ با بيانات امام يک جور است؟ مسلماً تفاوت دارد.

فروغي: آيا روايت‌ها به معرفت نياز دارد؟ يعني فقط شکل و رخداد و واقعه نباشد و يک درون‌مايه‌اي در اينها لازم باشد. ممکن است از نظر شکلي روايت‌ها همسان باشد، ولي نوع معارفي که در آن هست، درو‌ن‌مايه‌هايي که هست، احتمالاً مي‌تواند متفاوت باشد.

دروديان: گفتم برابر نظريه‌اي که ريکور مي‌گويد که به پديدارشناسي و فلسفة قاره‌اي تعلق دارد و نقطة مقابل فلسفه تحلیلی و پوزيتيويست‌هاست، که تجربه‌گرايي است و آنها هم يک مقدار الان اينها را اصلاح کرده‌اند، شما بدون پيش‌فرض قادر نيستي چيزي را ببيني، الان خود تجربه‌گراها مي‌گويند اين يک ليوان است، آيا همه اين ليوان را يک‌جور مي‌بينند؟ به نتيجه رسيده‌اند که نه. قديم مي‌گفتند با مشاهده، آزمون و تجربه، به اصول مي‌رسيم و اصول را تعميم مي‌دهيم. پوپر آمد و با نظریه ابطال‌پذيري، اثبات‌پذيري را نقدکرد و کنار گذاشت و گفت چيزي به نام اثبات‌پذيري نيست. ابطال‌پذيري و تائید است و بعد ديگران آمدند آن را هم نقد کردند.

من وارد حقيقت نمي‌شوم، چون اگر آن مسير را برويم، وارد يک سفسطه مي‌شويم که مي‌گويند در غرب الان چيزي به نام حقيقت را قبول ندارند و مي‌گويند واقعيت، همان حقيقت است. چرا؟ چون امري فراتر از اين واقعيت و فيزيک را قايل نيستند.

اينها مربوط به انديشه‌هاي ماست، در انديشه‌هاي ما فيلسوف‌ها چي مي‌گويند و چه بحث‌هايي مي‌کنند، دانش و سواد من و بضاعت من نيست که بگويم اين چي است، مسألة جنگ را هم تنزّل نمي‌دهم يا مساوي نمي‌کنم با حقيقت و بگويم حالا اگر تکثر روايت بشود، حقيقت چي مي‌شود؟

من مي‌گويم اين جنگ برابر مستندات تاريخي، در زمان و مکان اتفاق افتاده و با يک مجموعه آدم‌هايي که نقش داشتند در وقوع آن و کنش‌ها و واکنش‌ها، انجام شده است. روايت يعني همين؛ واقعيتي که کنشگر دارد، در زمان و مکان اتفاق مي‌افتد. تاريخ و روايت يعني همين.

من مي‌گويم به تناسب آدم‌ها و موقعيت‌هايشان برداشت‌هاي مختلف وجود دارد. آنهايي که در خرمشهر بودند و من در مورد مقاومت خرمشهر با آنها صحبت کردم، برداشتشان از آدم‌هايي که در آبادان بودند، از مقاومت خرمشهر متفاوت است. توي خرمشهر، آنهايي که از بيرون آمدند در مقاومت، مثلاً يگان‌هاي ارتش و مردم، با بچه‌هاي خود خرمشهر، روايتشان متفاوت است. اسم اين را چي مي‌خواهيد بگذاريد؟ من نمي‌دانم. ولي مي‌دانم که آدم‌ها در موقعيت‌هاي مختلفي که بودند، چون من موقعي وارد خرمشهر شدم که خرمشهر آزاد شده بود، ولي بچه‌هايي که در مقاومت خرمشهر بودند، فوق‌العاده پراکنده و بينشان اختلاف بود. در دوره‌اي که خرمشهر اشغال بود، آمده بودند آبادان و هتل آبادان و آن‌جا درگير اين بودند که کي توي جنگ بوده، کي توي مقاومت بوده، کي چقدر کار کرده و کي کار نکرده و يک سري اختلافات عجيب و غريب، که من اصلاً‌ وارد اينها نشدم.

کسي که در بندر جنگيده بود، کسي که از بچه‌هاي آغاجاري بودند، من با آنها گفت‌وگو کردم و الان هم نوارش هست. از مرز جنگيدند و تا پل نو آرام ‌‌رام عقب آمدند، از ورود عراق يک تعريف داشتند، بچه‌هايي که توي گمرک خرمشهر و توي راه‌آهن جنگيدند و توي بندر جنگيدند، همة مسائل بستگي دارد که کي کجا بوده و از قدرت عراق و پيشروي در آن روز چي مي‌گويد. کساني که در مسجد جامع بودند و عقبه را تأمين مي‌کردند و تعريف مي‌کردند، آنها هم يک روايتي دارند. بنابراين هر کسي بستگي دارد که کجا بوده، پيش‌فرض‌هايش چي بوده و چگونه با مسائل برخورد داشته است.

در رابطه با روايت جنگ و وقوع جنگ، ما در دفتر سياسي بوديم، از علت جنگ يک تعريف داريم، ولي بچه‌هاي اطلاعات و آقاي رضايي اين تعريف را ندارند. آقاي شمخاني در خوزستان بوده، حرفش با آقاي رشيد فرق دارد. در يک مشترکات کلان، حرف‌ها يکي است. صدام متجاوز بود و... الان در مورد غافلگيري، بحث‌هاي زياد بين ارتش و سپاه و در خود سپاه هست. سپاه مي‌گويد پيش‌بيني کرديم، ارتش هم مي‌گويد پيش‌‌بيني کرديم. من با همة آنها بحث کردم و پرسيدم آيا چيزي که شد، همان چيزي بود که شما پيش‌بيني کرديد؟ گفتند نه. ما گفتيم يک جنگي مي‌شود. ارتش مي‌گويد ما پيش‌بيني کرديم. مي‌گويم سند اين حرف شما کجاست؟ ارتش هيچ سندي ندارد که قبل از شهريور، جنگ را پيش‌بيني کرده باشد. شهريور هم که جنگ شروع شده، اگر پيش‌بيني هم کرده باشند، ديگر ارزش ندارد. چون پيش‌بيني مال اين است که بازدارندگي ايجاد کند و براي دفاع برنامه‌ريزي داشته باشي. وقتي شما همزمان با وقوع، جنگ را پيش‌بيني کردي، ديگر موضوعيت ندارد.

من به اعتباري که در موضوعات و وقايع و مسائل و روايت‌ها هستم، اين را مي‌گويم. حقيقت همين است و اين بحث‌ها را من سوادش را ندارم.

فروغي: نقش‌ آقاي غلامعلي رشيد را در مطالعات جنگ مطرح کنيد. شما در کنار هم هستيد، ايشان را در اين مطالعات چگونه مي‌بينيد و چه نقشي براي ايشان قايل هستيد؟ چقدر در مباحث مطالعات جنگ ايشان مي‌تواند مفيد و مؤثر و راهبردي کار کند براي ديگران؟

دروديان: هرچي در مورد جنگ از واقعه به سطح عمليات و راهبردي مي‌آيد و من درگير آن شدم، توسط ايشان بوده، با سؤالاتي که طرح کرده و با نگاهي که داشته، خودم هم مي‌رفتم مطالعه مي‌کردم، ولي با ايشان آرام‌آرام اعتماد به نفس پيدا کردم که اين بحث‌ها را درگير بشوم. من از طريق ايشان تعريف يک سري مسائل عملياتي، تهديدات، جنگ و ساختار جنگي را شناختم.

تاريخ شفاهي ايشان را هم دو دوره شروع کرديم، ولي هر بار متوقف شده، آخرين بار به خاطر کرونا. من معتقدم اگر مي‌خواهيم در مورد ايشان قضاوت کنيم، بايد نسبت به مطالعات جنگ، اين‌که نظر دارد يا ندارد، يک مقدار روي ساختار شخصيتي‌اش و روي گذشته‌اش و تعلقاتش بحث کنيم. ويژگي‌هايي که دارد، ايشان فوق‌العاده به مسائل تاريخي علاقمند است. من در زمان جنگ اشغال خرمشهر را مطالعه مي‌کردم، کتابي به دستم رسيد که فکر کنم تاريخ پانصد سالة خوزستان بود، يا کتابي در مورد خوزستان، فکر مي‌کنم مال احمد کسروي بود، اين کتاب را مطالعه مي‌کردم و دادم به ايشان، کتاب را گرفت و ديگر به من نداد. چون ايشان کلاً کتاب بگيرد، پس نمي‌دهد. در زمان جنگ، در اوج مسائل جنگ، اين‌قدر علاقمند به مسائل تاريخي بود. در زمان جنگ داشتم نظريات مائو در مورد جنگ و تجربياتي که در جنگ چين داشت، مطالعه مي‌کردم. وقتي کتاب مائو را به ايشان نشان دادم، کتاب را از من گرفت و تورق کرد و برايش جالب بود. بنابراين ايشان به لحاظ شخصيتي آدمي است که اين‌گونه است.

ويژگي دوم ايشان اين است که ذهن فوق‌العاده تاريخي و جغرافيايي دارد. در مکاني که هست، آن مکان چه موقعيتي دارد، دقيق مي‌داند که کجاست. اول تحقيق مي‌کند کجاست، يعني جغرافياي صحنة نبرد در ذهنش حفظ است. الان شما بگو سوريه، فوري نقشة آن‌جا را مي‌کشد، همة آن منطقه را. تاريخ‌ها دير از ذهنش مي‌رود. ساختار ذهني‌اش ساختار تاريخي است. آدمي است که به سادگي چيزي را قبول نمي‌کند و به همين دليل علامت سؤال مي‌گذارد و چون علامت سؤال مي‌گذارد، به مسائل به طور عميق مي‌پردازد و اين ذهن تاريخي و کنار هم قرار دادن و جغرافيا و مسائل، و به‌روز بودن، او را صاحب نظريه کرده است.

ايشان روي مسائل نظريه دارد. تجربة جنگ و افرادي که در جنگ بوده‌اند، بسيار برايش قابل احترام است. ما يک دوره‌اي پيش ايشان بوديم که يک نفر را مي‌‌خواستند از معاونت ايشان اخراج کنند، من گفتم مي‌داني اين شخص از شانزده سالگي در جنگ بوده؟ نظرش نسبت به آن آدم صفر تا صد عوض شد. او را نگه داشت و بعداً به او درجه دادند و مسائلش را حل کرد، همين که متوجه شد اين در جنگ بوده، برايش ارزش داشت. همين الان اگر يک آدمي هزار جور هم کار کرده باشد، از او بپرسد که در جنگ کجا بودي؟ بگويد خارج بودم و ايران نبودم، شايد نگاه چندان ارزشي در مورد او نداشته باشد، ولي براي او حضور در جنگ بسيار مهم است.

من معتقدم بيشترين مطالعه روي تجربيات جنگ و کتاب‌هاي جنگ، مخصوصاً کتاب‌هاي ارتش و کتاب‌هايي که ترجمه مي‌کنند، توسط ايشان انجام مي‌شود. بيشترين آثار سپاه را مي‌خواند و نظر مي‌دهد.

فروغي: شما آقاي رشيد را صاحب سبک مي‌شناسيد؟

دروديان: صاحب فکر مي‌دانم. چون تعريفي که از سبک مي‌کنند، مي‌گويند کسي که رأي و نظر خاصي دارد و اين رأي و نظر را با روش خاصي مي‌نويسد، او صاحب سبک است. ايشان چيزي نمي‌نويسد. هيچ‌کدام از اين فرماندهان کارهاي فوق‌العاده‌اي ندارند. اين نقطه‌ضعف متأسفانه مال همه‌شان است. ايشان از نظر فکر، طرح مسأله، ادارة جلسات و مديريت کردن، واقعاً صاحب سبک است. همة فرماندهان اين‌طور هستند و به نظر من آقاي قاليباف هم صاحب سبک است. آقاي رضايي، آقاي شمخاني، همه‌شان سبک خاص خودشان را دارند. سبک يعني کسي که چند ويژگي داشته باشد. به نظرم فرماندهان جنگ همه‌شان اين ويژگي‌ها را دارند و صاحب سبک هستند.

فروغي: ايشان مي‌تواند ارشد آنها باشد؟

دروديان: من نمي‌توانم قضاوت کنم. چون معتقدم آقاي رضايي از حالا تا روزي که زنده است، هر موقع بخواهد اين فرماندهان زمان جنگ را به خط مي‌کند، روي آنها اشراف دارد و قبولش دارند. چون آقاي رضايي را در سخت‌ترين شرايط باور کردند. از نظر من او سقف است. بعد از ايشان هم ارزش‌گذاري نکنيم.

فروغي: آيا شاخصه‌هايي براي اطلاق مکتب شهيد سليماني مي‌توانيد مطرح فرماييد؟

دروديان: همة اينها شاگردان مکتب امام خميني(ره) هستند. مکتب امام خميني مکتبي است که الگو دارد، روش دارد، آدم دارد، اين را مي‌تواني بگويي که از کجا گرفته و پاسخ بدهي که از اسلام و مکتب امام حسين(ع) گرفته و همين‌طور بگويي شهيد سليماني با آقاي رشيد فرق دارد. آقاي رشيد اصلاً در منطقه نيست، ايشان وقتي رفته در منطقه و فرماندهي کرده، خودش صاحب سبک است. شهيد سليماني مکتبي دارد، اما آيا اين مکتب مال خودش است يا از جايي گرفته؟ اين را از امام خميني(ره) گرفته و متأثر از تجربه‌اي ‌است که از ساير فرماندهان گرفته، و آنها مي‌شوند منشأ و علتش، ولي خودش به نظرم تفاوت‌هايي دارد با ديگران. آقاي سليماني بعد از جنگ با همة فرماندهان متفاوت است. به اين دليل که تنها فرماندهي است که 40 سال با دشمن جنگيده، نه اين‌که در موردشان حرف زده باشد.

فروغي: چند ويژگي ايشان را مي‌توانيد بيان کنيد؟ خودش به خودش مي‌گويد سرباز. مي‌گويد سرباز وطن. حضرت آقا به ايشان مي‌گويد حکيم. البته به ايشان سردار دل‌ها، سردار قلوب و... هم مي‌گويند.

دروديان: عناوين مختلف که به ايشان مي‌دهند، خود اين نشان مي‌دهد که يک آدمي فراتر از يک قالب مفهومي است که مي‌شود در مورد او گفت. مخاطبين مختلف و آدم‌هاي مختلفي وجـود دارند کـه متناسب با او صحبت مي‌کنند. من آن‌چه مي‌توانم در مورد شهيد سليماني بگويم؛ او فرماندة ميدان بود. ميدان جنگ؛ او در فرماندهي اين ميدان، سطح استراتژي را مي‌فهميد و هماهنگ مي‌کرد. صحنة جنگ را با صحنة ديپلماسي، خوب و دقيق هماهنگ مي‌کرد، پشتيباني ميدان جنگ را از داخل منطقه، تا عمق استراتژيک، دقيقاً يک عمق طولاني تا داخل خاک ايران، پشتيباني‌ها را همه عالي هماهنگ مي‌کرد، ابعاد رسانه‌اي‌اش را در منطقه مناسب ايجاد مي‌کرد، در سياستگذاري به درستي شرکت مي‌کرد. از نظر تأثيرگذاري، قدرت کلام و ذهني، او طوري بود که با هر آدمي جلسه مي‌گذاشت، چه در داخل ايران و چه فعاليت‌هاي نهضتي، قادر بود هر کسي را متقاعد کند، تا کاري را که او مايل است، انجام بدهد.

بنابراين آمريکا فرماندة ميداني با اين مشخصات را از ما گرفت که من معتقدم قطعاً جايگزين ندارد. منحصر به‌فرد بود. لطمات ناشي از آن با تمام تلاش‌هايي که مي‌شود، جبران‌پذير نيست و ما حداقل تا چند دهة آينده نمي‌توانيم فردي مثل شهيد سليماني داشته باشيم، چون نه آن صحنه هست و نه امکان آن تجربه‌ها. او هم يک شَبِه شهيد سليماني نشد. از همه مهم‌تر از دعاي خير شهدا برخوردار بود و به برکت مجاهد بودن به عقلش و به فهمش و فرماندهي‌اش، برکت داد و خدا هر کس که در عالم مجاهد باشد، زحمات مجاهدتش را مي‌دهد و هر چيزي در اين عالم براي سليماني کمتر از شهادت بود و هيچ چيز بالاتر از شهادت براي او نبود و تنها با شهادت بود که مي‌توانست رستگار واقعي اين جهان باشد. روحش شاد.

فروغي: از حوصله و دقت‌نظر و سليم بودن شما در اين گفت‌وگوي صميمانه بسيار سپاسگزارم. الحق روحية پژوهشي داريد و در مباحث از جادة انصاف و مروت خارج نشديد. صداقت و دلسوزي در شما بسيار مشهود بود. من از مطالب شما بسيار بهـره بردم و اميـدوارم براي مخاطبـان و علاقمنـدان اين موضوعات نيز مطالب برشمردة جنابعالي کاملاً مفيد و مؤثر باشد. ان‌شاءالله. موفق باشيد. واقعاً لطف کرديد.

پایان

مطالب مرتبط:

- گفتگو درباره ضرورت‌ مسئله‌شناسي و سازوکار پژوهش در حوزه جنگ- بخش اول

- گفتگو درباره ضرورت‌ مسئله‌شناسي و سازوکار پژوهش در حوزه جنگ- بخش دوم

- گفتگو درباره ضرورت‌ مسئله‌شناسي و سازوکار پژوهش در حوزه جنگ- بخش سوم

- گفتگو درباره ضرورت‌ مسئله‌شناسي و سازوکار پژوهش در حوزه جنگ- بخش چهارم

- گفتگو درباره ضرورت‌ مسئله‌شناسي و سازوکار پژوهش در حوزه جنگ- بخش پنجم

- گفتگو درباره ضرورت‌ مسئله‌شناسي و سازوکار پژوهش در حوزه جنگ- بخش ششم

برچسب ها:

پژوهش درباره جنگ

،

کتاب های محمد درودیان

،

قاسم فروغی

معرفی
    محمد درودیان هدف از تأسیس این صفحه، بیان دیدگاه‌ها درباره ابعاد سیاسی، اجتماعی و نظامی جنگ ایران و عراق و نیز بازاندیشی و اصلاح نظرات و آثار منتشر شده است. تقاضا دارم از طریق آدرس m.doroodian@yahoo.com بنده را از نقطه نظرات نقادانه و پیشنهادی خویش بهره‌ مند فرمایند.
    همچنین یادداشت های بنده از طریق کانال های ایتا و تلگرام قابل دسترسی است.

کانال ایتا محمد درودیان کانال تلگرام محمد درودیان
جستجو



    در اين سایت
    در كل اينترنت