ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر؛ پرسش سیاسی یا بررسی راهبردی؟

شنبه ۳ خرداد ۱۳۹۹

  پرسش از علت ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر، در مقایسه با شروع و پایان جنگ، به یک پرسش فراگیر و گسترده‌تر تبدیل شده است. با وجود اینکه در چهار دهه گذشته برای پاسخ به این پرسش، ضمن استفاده از استدلال‌های مختلف، اسناد و گزارش‌های زیادی منتشر شده است، اما همچنان با فرض امکان‌پذیری پایان دادن به جنگ، این پرسش طرح می‌شود. یادداشت حاضر را با نظر به مفروض یاد شده، در پاسخ به این پرسش نوشته‌ام که؛ حوادث نظامی در جنگ و رخدادهای منطقه‌ای، همراه با تصمیمات و اقدامات بازیگران، چه تأثیری در شکل‌گیری منطق ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر داشت؟ فرض بر این است که ادامه جنگ حاصل شرایط و روندهای حاکم و ادراک بازیگران از شرایط، موقعیت‌ها و احتمالات، برای تصمیم‌گیری و اقدام است. در ادامه، ادراک ایران از شرایط و مقایسه آن با واقعیّات، بعنوان تعیین شاخص برای ارزیابی امکان پذیری خاتمه دادن به جنگ، بررسی خواهد شد.

الف) مفروضات ایران از شرایط

1- نگرانی از اتمام جنگ و نادیده گرفتن خواسته‌های ایران از جمله تعیین متجاوز و پرداخت غرامت.

2- تصوّر ضعف و شکست‌پذیری عراق پس از عملیات‌های آزادسازی و انهدام ارتش عراق.

3- سهولت در پیروزی بر ارتش عراق، با توجه به تجربه آزادسازی مناطق اشغالی.

4- عدم ادراک از تغییر جنگ، با تغییر زمین و برتری عراق در مواضع دفاعی.

5- عدم مشاهده اقدام اساسی برای توجه به خواسته‌های ایران.

6- نگرانی از تلاش آمریکا برای خاتمه دادن به جنگ و نادیده گرفتن خواسته‌های ایران.

7- نگرانی از افزایش انگیزه دفاعی عراق همراه با واکنش حمایت آمیز بین المللی از عراق.

8- ارزیابی حمله اسرائیل به جنوب لبنان با هدف جلوگیری از پیروزی ایران بر عراق با ادامه جنگ.

ب) واقعیّات راهبردی

1- هیچ‌گونه طرح صلح و پیشنهاد مالی با سازوکار تعریف شده و متقاعد کننده‌ای برای تأمین خسارت ایران از سوی نهادها و بازیگران بین المللی و متّحدین عراق ارائه نشد.

2- آمریکا با نادیده گرفتن برتری ایران، به دنبال پایان دادن به جنگ نبود، بلکه به دلیل نگرانی از پیشروی قوای نظامی ایران در خاک عراق، تلاش می‌کرد جنگ متوقف و مذاکرات سیاسی برای خاتمه دادن به جنگ انجام شود. بدون آنکه برتری ایران را بر عراق به رسمیت شناخته و خواسته های ایران را تأمین کند.

3- حمله اسرائیل به لبنان، نسبتی با مسئله و نتایج جنگ ایران و عراق نداشت، بلکه در چارچوب مقابله با فلسطینی‌های مستقر در جنوب لبنان طراحی و انجام شد.

4- آنچه را که قوای نظامی ایران در جنگ با عراق در مرحله دفاع و اشغال آموخته بودند و براساس آن ارتش عراق را در جنگ تهاجمی شکست داده و مناطق اشغالی را باز پس گرفتند، با مرحله جدید و تغییر در زمین منطقه نبرد و موقعیّت عراق، تفاوت اساسی پیدا کرد و ایران پس از عملیات‌های رمضان و والفجر مقدماتی، درباره تغییرات یاد شده به نتیجه رسید، با این تفاوت که به دلیل تغییر شرایط نظامی و برتری عراق، امکان پایان دادن به جنگ در مقایسه با گذشته دشوارتر شد و از میان رفت.

   با نظر به عدم انطباق برخی مفروضات ایران با واقعیات راهبردی، پرسش این است که؛ در چنین شرایطی، ایران چگونه می‌توانست در حالیکه در موضع برتر قرار داشت، بدون هیچ‌گونه دستاوردی به جنگ خاتمه دهد؟ اگر جنگ پس از فتح خرمشهر، با پیروزی نظامی ایران و شکست قطعی عراق همراه می شد، آیا باز هم پرسش از ادامه جنگ موضوعیت پیدا می کرد؟

   بنظر می‌رسد با توجه به اسناد و گزارش‌های موجود، پرسش از علت ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر، بیش از آنکه با نظر به شرایط و واقعیّات باشد، با توجه به طولانی شدن جنگ و نحوه پایان آن و با فرض اینکه امکان اتمام جنگ وجود داشت، ولی ایران نپذیرفت، طرح شده و به همین دلیل، یک پرسش سیاسی است، حال آنکه مسئله ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر، یک مسئله راهبردی است. بنابراین به جای رویکرد سیاسی در طرح پرسش از ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر که از سوی نهضت آزادی طرح شد، می‌توان اینگونه پرسید که؛ با توجه به نتایج ادامه جنگ در خاک عراق، چرا پیش بینی لازم برای تأمین الزامات و مدیریت زمان، برای خاتمه دادن به جنگ صورت نگرفت تا فتح خرمشهر به یک پیروزی استراتژیک و قطعی بر عراق تبدیل و جنگ را به پایان برساند؟ از طریق بررسی پرسش یاد شده می‌توان  تحولات جنگ پس از فتح خرمشهر را به جای پرسش از علت ادامه جنگ و تلاش برای پاسخ به آن، در چارچوب الزامات «جنگ تعاقبی- تهاجمی» در خاک دشمن و پیروزی نظامی بر عراق مورد نقد و بررسی قرار داد، اما هم اکنون پرسش سیاسی از یک مسئله راهبردی موجب خطا در تعریف مسئله جنگ پس از فتح خرمشهر، همچنین مانع از فهم عمیق از مسئله جنگ  شده است.

 

مطالب مرتبط:
+ مطالب مربوط به فتح خرمشهر

برچسب ها:

فتح خرمشهر

،

دلایل ادامه جنگ

،

سوم خرداد

،

نهضت آزادی

نگرش به مسئله جنگ یا تاریخ جنگ؟

سه شنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۹

در این یادداشت، «مسئله جنگ» بمثابه یک امر استراتژیک با نظر به ماهیت جنگ تعریف شده  و «تاریخ جنگ» نیز ناظر بر توصیف و تحلیل وقایع سیاسی- نظامی جنگ، در بستر زمان و مکان است. پرسش مورد بحث این است که؛ آیا رویکرد کنونی ما به تجربه تاریخی ملت ایران، جنگ را بمثابه یک مسئله مورد مطالعه و توجه قرار می دهد، یا بیشتر جنگ به اعتبار چرایی و چگونگی وقوع رخدادها در زمان و مکان اهمیت دارد؟

فارغ از استدلال مجادله آمیز در پاسخ به پرسش مورد بحث که در یادداشت دیگری مورد بررسی قرار خواهم داد، فرض گرفته ام نگاه ما به جنگ تاریخی است و این موضوع یکی از دلائل ترویج تفکر و روش تاریخی به جنگ شده است. مفروض یاد شده این پرسش را در برابر ما قرار می دهد که؛ چرا به مسئله جنگ، نگاه تاریخی صورت گرفته است؟ این پرسش، بمعنای نادیده گرفتن تاریخ‌مندی حوادث دوران جنگ و ضرورت بررسیهای تاریخی نیست، بلکه به اعتبار «رویکرد و روش» در ادراک از مسئله جنگ، برای بررسی موضوعیت پیدا کرده است. به این معنا که موضوع تجربه شده در برابر عراق «جنگ» است، ولی «مسئله جنگ» در بررسی ها جای خود را به تاریخ نگاری وقایع جنگ داده است. خطای ادراکی- روشی در فهم از جنگ و جابجایی آن، موجب نادیده گرفتن امکان فهم از مسئله جنگ و دستاوردهای آن شده است.

به نظر می رسد علت پیدایش خطای ادراکی، ریشه در جایگزینی فهم از انقلاب و رویکرد سیاسی به جای جنگ با رویکرد راهبردی دارد. جامعه ایران پس از پیروزی انقلاب، همه پدیده ها را در چارچوب انقلاب مشاهده و بررسی می کرد. بدون تردید چنین نسبتی وجود داشته است، ولی نگرش جنگ در چارچوب انقلاب، موجب نگرش سیاسی به مسئله جنگ شده و نگرش تاریخی به جنگ در چارچوب تفکر سیاسی شکل گرفته و در این فرایند تفکر راهبردی درباره جنگ مغفول واقع شده است.

 

مطالب مرتبط:
+ عوامل موثر بر رجوع به تاریخ جنگ کدام است؟

برچسب ها:

تاریخ جنگ

،

نگرش سیاسی به جنگ

جایگاه نقد در حوزه مطالعات جنگ ایران و عراق کجاست؟

شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹

   نحوه مواجهه با تجربه جنگ ایران و عراق به لحاظ روش شناختی، تابع تعریف و واکنش جامعه ایران در برابر مسئله جنگ است. با این توضیح پرسش این است که؛ در جامعه ایران چه ادراکی از مسئله جنگ وجود دارد و چگونه دستخوش تغییر شده است؟ پاسخ به پرسش یاد شده علاوه بر آشکار ساختن چگونگی فهم از مسئله جنگ و تحولات آن، علت تقلیل گرائی در مفهموم جنگ را توضیح می دهد.

 حمله عراق به ایران بمعنای تغییر در مناسبات دو کشور از صلح به جنگ، پس از پیروزی انقلاب و تحت تاثیرِ تغییر در موازنه قوا صورت گرفته است. در حالیکه ادراک از موقعیت ایران پس از پیروزی انقلاب و الزامات تثبیت نظام برآمده از انقلاب، در واقع موجب غافلگیری در برابر حمله عراق شد. تجاوز عراق به ایران در چارچوب بهم پیوستگی جنگ و انقلاب، در نتیجه سیاستهای امریکا علیه انقلاب و نظام، با  رویکرد دفاعی  صورتبندی شد. ملاحظه یاد شده مفهوم جنگ را به مفهوم «دفاع مقدس» تقلیل داده است. به همین دلیل واقعه محوری و رویکرد سیاسی- فرهنگی به جنگ، در مقایسه با رویکرد نظامی- راهبردی، بیشتر مورد اهتمام قرار گرفته است. ملاحظه یاد شده همچنین منطق مناقشات در باره موضوعات و مسائل جنگ را تا اندازه ای روشن می کند.

 بر این باور هستم که از نظر تاریخی، وقوع جنگ در چارچوب پیوستگی با انقلاب قابل تبیین است. زیرا تغییر مناسبات ایران و عراق پس از انعقاد قرارداد 1975 الجزایر از  روابط صلح آمیز به بحران و جنگ، حاصل تغییر در ساختار قدرت در ایران و منطقه، با اثر پیروزی انقلاب است. در عین حال، مسئله اصلی که به دفاع موضوعیّت داده، و در آینده احتمال وقوع آن وجود دارد، جنگ است.  با وجود این تمرکز بر دفاع بعنوان واکنش ضروری و اساسی جامعه ایران در برابر تجاوز عراق،  ادراک از «مسئله جنگ» را تحت تاثیر قرار داده و این مسئله با رویکرد تاریخنگاری واقعه محور، تشدید می شود.

تبدیل تجربه جنگ به دفاع و دفاع به سرمایه فرهنگی- معنوی از طریق خاطره‌گویی و تجلیل از الگوی فکری- رفتاری رزمندگان در دوره دفاع مقدس، با وجود آنکه فرهنگ و نظام ارزشی جامعه را شکل خواهد داد و از این جهت ضرورت دارد، اما الزامات فهم از مسئله جنگ و ضرورت‌های بازدارندگی و مهمتر از آن؛ ایجاد قدرت تهاجمی و بکارگیری آن علیه تهدیدات را، در چارچوب تفکر استراتژیک در کشور، فراهم نخواهد کرد. در واقع تشریح جزئیات وقایع تاریخی و ترویج خاطرات رزمندگان، پیش فرض‌های مفهومی از دفاع مقدس را تقویت می کند، ولی منجر به فهم از جنگ، بعنوان یک «مسئله استراتژیک» و مخاطره‌آمیز نخواهد شد.

گذار از مفهوم دفاع مقدس به جنگ، نیازمند نگرش به جنگ بعنوان یک امر استراتژیک، با بررسی های نظامی و راهبردی  است. این مهم بدون نقد و بررسی پیش فرض‌های موجود از تجاوز عراق به ایران, همچنین نقد روش شناسی مطالعات جنگ ایران و عراق، قابل حصول نیست و نمی‌توان تمهیدات لازم را برای گذار از مفهوم دفاع به مفهوم جنگ، فراهم کند.

 

مطالب مرتبط:
+ مطالب مربوط به مطالعات جنگ

برچسب ها:

مطالعه جنگ

،

رویکرد نقادانه

،

خرد دفاعی

،

امر استراتژیک

یادداشت میهمان/ درودیان تشکیک کرده یا تردید؟ مسأله این است

دوشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۹
یادداشت داوود ضامنی
داوود ضامنی

اشاره

   جناب آقای ضامنی پس از انتشار یادداشت خانم جمشیدی، متن پیوست را تهیه و ارسال کرده اند که در ادامه خواهد آمد. توضیحات ایشان که با مبانی فلسفی یک پرسش را مورد بحث قرار داده، در فهم موضوع مورد بحث کمک می‌کند. در عین حال ایشان از مسیر یادداشت خانم جمشیدی درگیر بحث شده است و بهمین دلیل پرسش مورد بحث را با رویکرد دیگری مورد پرسش قرار داده و به تناسب آن، عنوان یادداشت را هم انتخاب کرده است. ایشان در یادداشت خود نوشته است: «پرسش از "آنچه در گذشته می‌توانست انجام شود یا باید می‌شد، ولی صورت نگرفت"، تنها از رهگذر خوانش انتقادی تاریخ بر می‌خیزد. این پرسش یعنی به زمین‌آوردن تاریخ جنگ هشت ساله ایران و عراق (یا به تعبیری تاریخ دفاع مقدس) از آسمان به زمین. گفتمان غالب بعد از جنگ تمام تلاشش را صرف کرد تا جنگ را از یک پدیده زمینی به آسمان برده و با ملکوت آسمانها گره بزند.» سپس نتیجه گیری کرده اند: «اگر پرسش از مطلقِ تاریخ باشد باید آنرا «تشکیک» دانست که قطعاً مبارک است. اما اگر دلیل طرح این پرسش، دستیابی به حقایقی تازه از جنگ ایران و عراق است که موجب شده بعد از سی و اندی سال از پایان آن به امکان‌های ظهور نیافته تاریخ جنگ ایران و عراق بیاندیشیم، «تردید» است و تردید هم در اینجا امری نامبارک است.»

ضمن تشکر از تهیه و ارسال یادداشت ایشان که امکان بحث دیگری را فراهم کرده اند و با آنچه در یادداشتم پیگیری کردم زاویه پیدا کرده است، امیدوارم پاسخ به این پرسش زمینه بحث جدید را فراهم کند. به این معنا که: چه تصوری از مفهوم تاریخ در ذهن جناب ضامنی وجود دارد که دعوت به بازبینی در تاریخ و امکان‌های نهفته در آن را در نسبت با «مطلقِ تاریخ» بمعنای «تشکیک» و دستیابی به «حقایق تازه»، بعنوان «تردید» ارزیابی می‌کنند؟ با توجه به اینکه تاریخ اندیشی برای دستیابی به معرفت تاریخی است، چرا هر نوع بررسی و بازبینی تاریخ به تشکیک و تردید محدود شده است؟

********************

نوشته سرکار عالی و اصرار بر فشرده‌سازی این حجم از مطالب چالش‌برانگیز در باب تاریخ در ده بند، مغز سوز است. برای فهم آن چاری نیست جز مراجعه به اصل نوشته جناب درودیان که سبب اصلی نگارش یادداشت‌تان بوده است. تقریر جناب استاد کمری هم بر یادداشت آقای درودیان، به جای آنکه سهولتی در فهم و تشریح مباحث برای خواننده ایجاد کند، بدتر عمق مناقشه را بیشتر کرده است. القصه بند ششم یادداشت شما بیش از بندهای دیگر برای اینجانب حائز اهمیت جلوه کرد. معتقدم تاریخ، هم‌زمان که روایت می‌کند، سانسور هم می‌کند. اظهارنظر در خصوص دشواره‌های یادداشت شما و جناب استاد کمری بماند برای بعد. آنچه که در مورد یادداشت جناب درودیان به ذهن این حقیر رسید را در چهار بند به شرح زیر عرض می‌کنم:

1. مقام «هست» و مقام «باید» در تاریخ ذاتاً متفاوت از یکدیگرند. اولی به انتولوژی بر می‌گردد. دومی به اخلاق. انتولوژی به ما می‌گوید چه چیز هست، اخلاق به ما می‌گوید چه چیز باید باشد.

2. به لحاظ فلسفی ریشه پرسش جناب درودیان را باید در فلسفه لایب‌نیتس جستجو کرد (البته اگر خیلی دقیق‌تر و موشکافانه‌تر بخواهیم بحث کنیم، رد این تشکیک در تاریخ فلسفه به تقابل دیدگاه پارمنیدس و آناکسیمندر در یونان پیشاسقراطی بر می‌گردد). لایب‌نیتس در کتاب منادولوژی میان حقایق عقل (truths  of reason) و حقایق واقع (truths of  fact) فرق می‌گذارد. وی معتقد است دو قسم حقیقت وجود دارد: یکی حقایق عقل و دیگری حقایق واقع. حقایق عقل ضروری است و مخالف آنها ناممکن است و حقایق واقع ممکن به امکان خاص و مخالف آنها ممکن است.

3. پرسش از «آنچه در گذشته می‌توانست انجام شود یا باید می‌شد، ولی صورت نگرفت» تنها از رهگذر خوانش انتقادی تاریخ بر می‌خیزد. این پرسش یعنی به زمین‌آوردن تاریخ جنگ هشت ساله ایران و عراق (یا به تعبیری تاریخ دفاع مقدس) از آسمان به زمین. گفتمان غالب بعد از جنگ تمام تلاشش را صرف کرد تا جنگ را از یک پدیده زمینی به آسمان برده و با ملکوت آسمانها گره بزند. گفتمان انتقادی در تاریخ درست عکس این مسیر حرکت می‌کند. یعنی اولاً تلاش می‌کند جنگ را بفهمد، ثانیاً به این فکر ‌کند آیا می‌توانست امکان‌های دیگری در تاریخ جنگ ایران و عراق ظهور یابد یا خیر (همانطور که شما در بند ششم یادداشت‌تان آوردید تنها از رهگذر خوانش انتقادی است که تاریخ توجیه‌گرِ به سکوت وادارکُنِ متقاعدساز به تاریخ چالش‌گرِ به گفت‌وگو ترغیب‌کُنِ اقناع‌ساز بدل می‌شود). البته پاسخ به این سؤال از دید لایب‌نیتس منفی است. این جمله مشهور لایب‌نیتس که «هیچ چیزی بدون دلیل نیست» بیان می‌کند که امکان ظهور و تقرّر واقعه دیگری در تاریخ جنگ هشت ساله ممکن نیست. لایب‌نیتس با نظریه اسپینوزا که «هر آنچه ممکن است موجود شده است» مخالف است. به اعتقاد او همه چیزهای ممکن تحقق نیافته‌اند و درواقع بی‌نهایت جهان‌های ممکن وجود دارد که از میان آنها فقط یک جهان تحقق‌ یافته و موجود است. همه این جهان‌ها از نظر لایب‌نیتس از جواهر و اعراض تشکیل می‌شوند و گرایش خاصی به موجود شدن دارند. او معتقد بود جایگاه این جهان‌های ممکن - که تعدادشان بی‌نهایت است - اندیشه و علم خداوند است.

به عقیدة لایب‌نیتس «اصل جهت کافی» برای پیدایش یکی از این بی‌نهایت جهان‌های ممکن صرفاً «شایستگی» یا «درجات کمال» آن است: هر جهان ممکن به نسبت کمالی که دارد حق خواستاری وجود خواهد داشت. خداوند براساس حکمت بالغة خود،‌ جهانی را که از این میان بیشترین شایستگی یا درجات کمال را دارد‌ و بنابراین بهترین جهان ممکن است، می‌شناسد و آن را برمی‌گزیند و می‌آفریند. به عقیدة لایب‌نیتس این گزینش الهی براساس اصل بهترین انجام می‌شود، اصلی که براساس آن جهان موجود بهترین جهان ممکن با حداقل اصول است. یعنی جهانی است با کمترین علل و بیشترین معلول‌ها، یا کمترین ابزار و بیشترین اهداف و غایات. ما فقط می‌توانیم امکان‌های دیگر در تاریخ را تخیل کنیم نه اینکه ایجاد کنیم. حتی در آینده هم نمی‌توانیم.

4. این گزاره که تاریخ چیست؟ روایت آنچه انجام شده یا آنچه باید انجام می‌شد، ولی نشد اگر پرسش از مطلقِ تاریخ باشد باید آنرا «تشکیک» دانست که قطعاً مبارک است. اما اگر دلیل طرح این پرسش، دستیابی به حقایقی تازه از جنگ ایران و عراق است که موجب شده بعد از سی و اندی سال از پایان آن به امکان‌های ظهورنیافته تاریخ جنگ ایران و عراق بیاندیشیم «تردید» است و تردید هم در اینجا امری نامبارک است.

 داود ضامنی

10 اردیبهشت 99

برچسب ها:

مفهوم تاریخ

،

امکان های تاریخ

،

داوود ضامنی

یادداشت میهمان/ «امکان»، «نقد»، «احتمال»؛ ضرورت‌های سه‌گانه در روش‌شناسی فهم واقعه

چهارشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
یادداشت فرانک جمشیدی
فرانک جمشیدی

فرانک جمشیدی

   هنگامی که یادداشت آقای درودیان با عنوان «تاریخ؛ روایت آنچه انجام شده یا آنچه باید انجام می شد، ولی نشد» را خواندم، سعی کردم از روش همیشگی‌ام برای فهم آنچه در وهله‌ی نخست دشوار و پیچیده به نظر می‌رسد، استفاده کنم. آن روش عبارتست از تجزیه‌ی متن به گزاره‌های تک‌جمله‌ای به منظور ادراک جملات مشابه و کنار هم قراردادن آنها و یافتن سیر منطقی بحث به کمک اِعمال برخی جابجایی‌ها در جملات و برخی افزود و کاست‌هایی که به نظر می‌رسند برای قابل‌فهم‌کردن موضوع ضروری باشند و در نهایت، صراحت‌بخشیدن به مسئله‌ای که آن متن در خدمت طرح یا شرح و بسط آن است. در نتیجه‌ی این اقدام، دریافتم که ایشان چند موضوع را در همان یادداشت کوتاه بیان کرده‌اند تا سرانجام به مسئله‌ای که مقصودشان از طرح آن موضوعات بوده، برسند و آن مسئله، احتمال می‌دهم چیزی باشد که من در عنوان یادداشتم آورده‌ام: «امکان»، «نقد»، «احتمال»؛ ضرورت‌های سه‌گانه در روش‌شناسی فهم واقعه. و اما موضوعات به گمانم به شرح ذیل‌ باشند: ...

برچسب ها:

تاریخ نگاری

،

روش نقد

،

واقعه محوری

،

فرانک جمشیدی

یادداشت میهمان/ «در معنای تاریخ»

شنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۹

اشاره:

علیرضا کمری
علیرضا کمری

   با انتشار یادداشتی در سایت، تحت عنوان «تاریخ روایت آنچه انجام شده یا آنچه باید انجام می‌شد، ولی نشد»، جناب آقای کمری متن پیوست را تهیه و ارسال کرده اند که در ادامه خواهد آمد. با مطالعه متن ارسالی، نخستین پرسشی که ذهنم را فارغ از مندرجات یادداشت، درگیر کرد، این بود که؛ محل نزاع چیست و چگونه شکل گرفته است؟ موضوع یاد شده به اندازه‌ای عمیق است که بر کلیّت تفکر تاریخی و تاریخ‌نگاری معاصر ازجمله جنگ و انقلاب، سایه انداخته است، به همین دلیل باید مسیر تعامل کنونی را دنبال کرد تا راهی برای فهم مسئله مورد نزاع گشوده شود. در یادداشت دیگری به این مسئله اشاره خواهم کرد.

*************

با سلام و عرض ارادت محضر دوست دانشور جناب آقای درودیان؛ نظر به یادنوشت مورخه 30 فروردین 99 جناب‌عالی با عنوان «تاریخ روایت آنچه انجام شده یا آنچه باید انجام می‌شد، ولی نشد» ذیلاً چند نکته را شایان توجه و تذکار می‌داند.

1/ ورای معنای واژگانی کلمه تاریخ، تاریخ در اصطلاح مفید سه معنا و مفهوم کلی است؛ زمان ـ رخداد ـ گزارش رخداد (در قالب متن/ روایت). زمان در تاریخ همان مفهومی است که کی‌بودگی و کی‌شدگی رخداد را معلوم می‌کند و معمولاً بین دو کلمه‌ی «از» و «تا»ی تقویمی اظهار و آشکار می‌شود. می‌شود به این اعتبار زمان و تقویم را مرادف هم تلقی کرد. زمان در تاریخ امری بیرونی است و زمانِ درونی فوق زمان تاریخی است، در معنای دوم از زمان به معنای ژرف «وقت» و «واقعه» توجه باید کرد. تنها موجودی که زمان را می‌فهمد و در او وجود می‌یابد انسان است، از این‌رو هایدگر انسان را هستی یا هستومندیِ زمان ـ دازاین ـ می‌داند و «زمان‌بودگی [انسان] ناگزیر تاریخ‌بودگی را پیش می‌کشد و ... و دازاین هستنده‌ای است که گذشته و آینده‌ی او در اکنون او حضور دارند».1 رخداد/ رویداد/ ماجرا در تاریخ پدیداری است که در زمان و مکان واقع می‌شود و به وقوع می‌پیوندد. اما تاریخ در معنای گزارش رخداد در قالب متن/ روایت به ظهور و بروز می‌رسد. می‌توان گفت تاریخ در این معنا وقوع روایت در قالب متن/ اثر است. از این‌رو وقوف بر وقوع رخداد حاصل وقوف بر روایت است و تاریخ از این حیث بدون وجود وقوع روایت موجودیت نمی‌یابد.

2/ اشاره کرده‌اید به «لفظ مشترک تاریخ»؛ این سخنی است بجا که به‌رغم وضوح ظاهریِ معنای تاریخ، این واژه، مقوله‌ای مفهومی و از نوع مشترکات لفظی است به این معنا که فاقد صراحت و تک معنابودن است و به اقتضای نظام‌های اندیشگانی متفاوت، تفسیرپذیر است. مع‌الوصف چنین نیست که اصول موضوعه تاریخ در علم تاریخ، تاریک باشد و بر قواعد شناخت علمی استقرار نپذیرد، به‌ویژه آنکه طریقیت تاریخ/ تاریخی، خودگونه‌ای شناخت محسوب می‌شود. چرا که «تاریخ نوعی تحقیق و پژوهش است، علم پی‌بردن به چیزهاست و به این معنی علم است».2

3/ آورده‌اید که: «در رویکرد واقعه محور برای بررسی جزئیات وقایع و توصیف و تحلیل آنچه رخ داده است ... گذشته از طریق اسناد و با توصیف و تحلیل تبیین [می‌شود] و در رویکرد واقعه محور گذشته‌گرا به روش جزئی‌نگری و توصیف، گذشته در گذشته محصور می‌شود و امر گذشته نسبت روشنی با آینده ندارد و ...»

به عرض می‌رساند: پایه و مایه‌ی مطالعات تاریخی و برآیندهای آن مستلزم شناخت چگونگی و چرایی رخدادهای گذشته به‌مدد اسناد و مدارک، شواهد و قرائن بر جای مانده از رخداد (و به تعبیر شما، واقعه) است. از این حیث منزلت داده‌ها و یافته‌های مورخان/ مورخانه فراتر از حاصل کار وقعه‌نویسان و ناقلان و راویان رویدادهاست، مع‌الوصف اولاً؛ هیچ گونه پژوهش تاریخی یا مورخانه تهی پا بَری از اکنون مورخ صورت نمی‌پذیرد، حتی هر نوع روایت و نقل واقعه‌نگارانه از گونه‌ای پنهان و پوشیده از تحلیل مُبرا نیست، چرا که «آنچه در زبان مورخ بازتاب پیدا می‌کند عکسبرداری دقیق و کامل از گذشته نیست. بین گذشته و مورخ یک شکاف وجود دارد که این شکاف را تفسیر مورخ پر می‌کند. حتی در ساده‌ترین گزارش‌هایی که یک مورخ عرضه می‌کند ما خبر خالص نداریم، هر خبری مسبوق به یک پیش‌فهم، پیش‌انگاره و تفسیر است»3 این پیش‌انگاره و تفسیر به اکنون زمان و زمینه‌ی ذهنی مورخ مربوط است. استنفورد این معنا را چنین بازگفته است: «تاریخ را می‌توان برای توصیف دو نوع توالی به کار برد: توالی رویدادها یا توالی گزارش ما از آن رویدادها، توالی‌های نوع اول و دوم از هم جدا نیستند»4 و «تاریخ امروز تنها حدیث دیروز نیست حدیث دوام و استمرار است ـ و حدیث فردا»5. ثانیاً؛ هر نوع اکنون فهمی، در نسبت با هر موضوع یا رخدادی و آینده‌شناسی در گرو تفحص و تحقیق دقیق در گذشته و چند و چون وقایع سپری شده است. به همین اعتبار گفته‌اند گذشته چراغ راه آینده است. به فرض آنکه تصور یا گفته شود ـ و در صحّت و سقم این گفته جای اما و ان‌قلت بسیارست ـ که ماهیّت جنگ (با نظر به جنگ هشت‌ساله ایران ـ عراق) استراتژیک یا جنگ امری استراتژیکی یا نظامی، یا سیاسی، یا اقتصادی یا فرهنگی است، این همه معطوف شناخت دقیق دقائق این رویداد از حیث گذشته‌ی ماجرا، یا آنچه گذشت ماجراست.

در این‌جا دو چیز سبب پرهیز یا احتیاط می‌شود از آنچه جنگ هشت‌ساله را رویدادی صرفاً گذشته شده تلقی کرد، یکی این‌که این رخداد یا پدیده ـ لااقل و ظاهراً پی‌آیندهای آن ـ جریان دارد و اتمام ناپذیرفته است. مادامی که مناسبات و ملاحظات گونه‌گون سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، نظامی این رخداد را احاطه کرده‌اند و از ماجرا در کسوت زبان فرهنگی اندیشگانی به دفاع مقدس تعبیر می‌شود، جنگ/ دفاع مقدس در هیئت گفتمان غالب ادامه دارد و پایان نیافته است که تعلق به «گذشته» پیدا کرده باشد. دگر آنکه نمی‌توان گفت تاریخ جنگ ـ در معنای گذشته‌ی رویداد/ رویداد گذشته ـ فراهم آمده/ نوشته شده است. هر آنچه تا به حال در صورت‌های متعدد درباب این دوران نوشته و گفته شده در زمره‌ی منابع و مواد تاریخی محسوب می‌شود و البته هر اندازه که مجال تولید این نوع مواد فراهم‌تر باشد، امکان دسترسی به تاریخ گذشته‌ی جنگ بیشتر و بهتر میسر می‌شود. آنچه در این میان شایسته‌ی امعان نظرست توسعه‌ی ظرفیت فهم تاریخ و فراهم‌سازی امکان پیدایی روایت‌هایی است که بیان و بازگفت آنها می‌تواند به شناخت زوایا و خبایای این دوران بینجامد و ابعاد ناشناخته یا کمتر کاویده‌ی رویداد را شناسا و معرفی کند. شناخت‌های برآیندی در تاریخ و تحلیل و نقد درباب «آنچه در گذشته می‌توانست انجام شود و باید می‌شد، ولی صورت نگرفت» در گرو شناخت دقیق همان گذشته و تاریخ آن است و نه جدا و بی‌نیاز از آن. بدیهی است درک وضع اکنون و آینده متکی بر شناخت گذشته است و گذشته تا زمانی که حال وجود دارد هیچ‌گاه گذشته شده و اتمام یافته نیست.

پی‌نوشت:

1/ احمدی، بابک (1386). رساله‌ی تاریخ، جستاری در هرمنوتیک تاریخ. تهران: نشر مرکز. ص 114.

2/ مفهوم کلی تاریخ، کالینگوو. ر.ج (). مفهوم کلی تاریخ. ترجمه: علی‌اکبر مهدیان (1396). تهران: اختران.

3/ آقاجری، هاشم (1387). «تأملاتی در علم تاریخ». مقاله در کتاب دانش تاریخ و تاریخ‌نگاری اسلامی. به‌اهتمام: حسن حضرتی. قم: بوستان کتاب قم. صص 26 و 30.

4/ استنفورد، مایکل (؟). درآمدی بر فلسفه تاریخ. ترجمه: احمد گلمحمدی (1396). تهران: نشر نی. ص 10.

5/ زرین‌کوب، عبدالحسین (1392). تاریخ در ترازو. تهران: امیرکبیر. ص 23.

 

مطالب مرتبط:
+ سایر یادداشت های نویسنده محترم در این سایت

برچسب ها:

تاریخ نگاری

،

روش نقد

،

امکان های تاریخی

،

علیرضا کمری

معرفی
    محمد درودیان هدف از تأسیس این صفحه، بیان دیدگاه‌ها درباره ابعاد سیاسی، اجتماعی و نظامی جنگ ایران و عراق و نیز بازاندیشی و اصلاح نظرات و آثار منتشر شده است. تقاضا دارم از طریق آدرس m.doroodian@yahoo.com بنده را از نقطه نظرات نقادانه و پیشنهادی خویش بهره‌ مند فرمایند.
    همچنین یادداشت های بنده از طریق کانال های ایتا و تلگرام قابل دسترسی است.

کانال ایتا محمد درودیان کانال تلگرام محمد درودیان
جستجو



    در اين سایت
    در كل اينترنت
برچسب ها